این داستان تقدیم به شما

اسم من مسعود 18 سالم ساکن اردبیلم.
من یه پسره مجرد قدم 170 یه کم چاق هستم ولی زبر و زرنگ سایز کیرمم تقریبا میشه ۱۶ سانت اینا. من یه زن عمو دارم به اسم ملیحه ۱۰ سال ازم بزرگتره تقریبا از وقتی که اومده خانواده ما با من رابطش خوب بود وقتی بچه بودم میپریدم بغلش منو می بوسید همیشه باهام مهربون بود وقتی مامانم کاری چیزی داشت منو میبرد خونشون تا زن عمو ملیحه مراقبم باشه ملیحه یه پسر داره که ۷ سال ازمن کوچیکتره اسمش پارسا و دوتا دختر دوقلو به اسم مهتاب و مهناز . اولین داستان سکسی من و زن عمو ملیحه برمیگرده به زمانی که من ۸ ساله بودم یه روز مامانم میخواست مادربزرگم ببره دکتر خونه زن عمو اینا یه کوچه ازما بالاتر بود طبق معمول منو برد خونشون سپرد به زن عمو و رفت . از زن عمو ملیحه بگم براتون یه زن قد بلند با پوست سبزه ممه ها سایز ۸۰ و موهای بلند و هیکل پر نه لاغر ونه چاق متوسط خلاصه اون روز که موندم پیش زن عمو بعد رفتن مامانم طبق معمول یه کم منو بوسید بعدش پارسا بغل کرد که بهش شیر بده اون موقع پارسا یه سالش بود. زن عمو یه تاپ راه راه مشکی سفید تنش بود پارسا گرفت بغلش ممه سمت چپش درآورد انداخت دهن پارسا سایز ممه هاش به خاطر شیر یه کم بزرگتر شده بود!
همزمان با اینکه به پارسا شیر میداد به منم نگاه میکرد و لبخند میزد منم بهش خیره بودم که یه دفه گفتم زن عمو به پارسا حسودیم شد
زن عمو ملیحه : ای وای چرا قربونت برم؟
من : آخه خیلی وقته تو بغلت.
زن عمو: آخی الهی باشه عزیزم بذار بخوابه بعد تو بیا تو بغلم خوبه؟
من : باشه مرسی.تو خیلی خوبی زن عمو همش پارسا تو بغلته مامانم زیاد منو بغل نمیکنه
زن عمو ملیحه: آخه عزیزم تو دیگه داری بزرگ میشی پارسا بچس .
بالاخره پارسا خوابید زن عمو بردش تو رخت خوابش بعد اومد منم پریدم بغلش دوباره منو بوسید بهش گفتم زن عمو میشه تا وقتی مامانم بیاد من تو بغلت باشم؟
زن عمو: آره عزیزم چرا نمیشه
منم یه دفه ذوق زده شدم دستش که کنار صورتم بود یهو گرفتم بوسیدم.
 
اونم بعدش منو چسبوند به خودش سرم چسبوند به سینش یه کم بوی عرق میداد ولی اصلا اذیتم نمیکرد بوش گرمای تنش قشنگ حس میکردم چن ثانیه یه دفعه منو میبوسید و میگفت تو پسر منم هستی.
بعد چند دقیقه بهش گفتم زن عمو خوابم میاد میشه منم مثل پارسا بخوابونی؟
زن عمو: یعنی شیر بدم بهت؟
من : اگه اشکال نداره.
یهو زد زیر خنده گفت شیطون پس تو شیر میخواستی به خاطرهمین حسودی کردی منم خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین گفتم ببخشید معذرت میخوام
زن عمو : عزیزم شوخی کردم باشه به تو ام شیر میدم ولی باید قول بدی که به مامانت نگی
من: نه به خدا نمیگم
زن عمو ملیحه: ولی من یه کم خسته شدم بیا دراز بکشیم
رفت یه متکا آورد با پتو مسافرتی خوابید منم کنار خودش خوابوند سوتین تنش نبود تاپش کامل درآورد گفت ببخشید مسعود جان من گرمم شده یه کم
من : نه بابا راحت باش زن عمو
زن عمو: خب بیا

 
یه کم خودش کشید بالاتر از من ممه سمت راستش انداخت دهنم با دست چپش گذاشت رو سرم همش قربون صدقم میرفت
میگفت بخور قربونت برم هر چقدر میتونی بخور ممو ولی یادت باشه اصن به مامانت نگی اینکه من لخت شدم بهت ممه دادم اصن بفهمم به کسی گفتی تنبیهت میکنم .
خیلی جدی این حرف زد اولین بار بود جدی می دیدمش سرم تکون دادم با اشاره گفتم چشم.
تقریبا نزدیک نیم ساعت توبغلش داشتم مثلاً شیرمیخوردم دیگ کم کم خوابم برد دیگ نفهمیدم چیشد بیدار که شدم دیدم لامپ خاموش با اینکه روز بود ولی چون خونشون آفتاب نمیفته انگارشب بود من همچنان تو بغل زن عمو بودم با دودستش منو گرفته بود پتو کشیده بود رومون چون خونه ام گرم بود حسابی عرق کرده بودیم زن عمو رو پهلو راستش دراز کشیده بود منو یه جوری بغل کرده بود که بازوی راستش زیرسرم کامل چسبیده بودم بهش کل بدنش خیس عرق بود با اینکه تو بغلش احساس خوبی داشتم ولی بوی عرقش داشت آزارم میداد اما روم نمیشد بیدارش کنم پتورم نمیتونستم کناربزنم چون کامل منو قفل کرده بود بعد چند دقیقه پارسا بیدارشد شروع کرد به گریه کردن یهو زن عمو بیدارشد من خودم زدم به خواب منو از خودش جداکرد بلندشد رفت پارسا آروم کرد وبرگشت چراغ روشن کرد بدون اینکه تاپش بپوشه با همون حالت لخت وپتی با خنده اومد کنارم عرق رو بدنش هنوز خشک نشده بود همین باعث شده بود بدنش سکسی تربشه انقد عرق کرده بود که تمام صورتشم خیس بود خونشونم کوچیک بود هیچ پنجره ای ام بازنبود بلاخره زمستون بود وهوا سرد به خاطر همین بوی عرقش همه خونه پر کرده بود اومد نشست بلندم کرد گفت الهی بمیرم چون تو بغل من بودی پیرهنت خیس شده بوی گند من بدن تو رم گرفت.
من : نه بابا زن عمو تو ببخش من ازت خواستم من بغل کنی.
 
یهو به ساعت نگاه کرد ساعت ۲ بعد از ظهر بود یعنی به مدت سه ساعت من
تو بغلش خواب بودم منو نشوند رو پاش دوباره شروع کرد به بوسیدنم صورتم چسبوند به ممه هاش چن ثانیه به حالت رقص ممه هاش لرزوند بعدش هی منو میبوسید و دوباره این کار تکرار میکرد و بهم لبخند میزد بعد دو سه بار که این کار کرد بدنش یه داغ ترشد بیشتر عرق میکرد و می ریخت تو صورتم خوشم میومد از کارش ولی بوی عرقش اذیتم میکرد منو تو بغلش فشار میداد آروم نفس نفس میزد و با صدای ملایم می خندید.
انگار تو حال خودش نبود یهو گفتم زن عمو چیزی شده؟
زن عمو: نه عزیزم تو شیرم خوردی تو بغلم خوابیدی و لذت بودی حالا نوبت منه حال کنم حواست باشه اگه از کارایی که میکنم فقط یه کلمه به کسی چیزی بگی زبونت داغ میذارم
این گفت و دوباره کارش تکرار کرد این بار بیشتر من به خودش فشار میداد و ممه هاش بهم می چسبوند و میلرزوند با صدای آروم میگفت جوووون چه حالی میده
بعد یهو پیرهنم که خیس شده بودو در آورد بعد شلوارم کشید پایین من داشتم از تعجب شاخ در میاوردم واقعا نمی فهمیدم داره چیکار میکنه تو یه چشم بهم زدن منو لخت کرد منم که بچه بودم اونم با اون هیکل درشتش من کامل تو بغلش قفل کرده بود هی فشارم میداد و بوسم میکرد میگفت جوووون منو دوس داری یا مامانت؟
گفتم : چی شده زن عمو بخدا دارم میترسم ازت چرا لختم کردی میخوای چیکار کنی؟

 
زن عمو : خفههه شو خفه شو بذار حالم بکنم جووون مامانت حالا حالا ها نمیاد پسرخوبی باش بذار کارمو بکنم وگرنه میزنمت یه جوری میزنمت که جونت دربیاد
خیلی ترسیده بودم دیگ اعتراضی نکردم یه کم تو همون حالت کارش کرد یهو ازم لب گرفت همزمان با اینکه لبم میخورد با دستاش منو میمالید بعد بهم گفت حالا میخوابونمت یکی از ممه هام میندازم دهنت یکی میخوری اون یکی ام با دوتا دستات قشنگ بازی میدی.
اصلا تو حال خودش نبود نفس نفس میزد همش عرق میکرد با اینکه از دیدنش لذت میبردم ولی بوی عرقش داشت اذیت میکرد همه فضای اتاق پر کرده بود بوی عرقش ولی جرات نداشتم چیزی بگم بلند شد شلوار و شورتش سریع در آورد اولین بارم بود یه زن لخت مادر زاد می بینم واقعا داشتم عذاب میکشیدم یه دفعه گریم گرفت گفتم زن عمو تو رو خدا مگه من چیکار کردم انقد اذیت میکنی من جای بچتم یه دفعه خندش گرفت با صدای بلند خندید و گفت خوبه گریه کن التماسم کن خوشم میاد پسر خوبی باشی زود کارم تموم میشه وگرنه بیچارت میکنم .

 
نشست پتو برداشت انداخت رو دوشش اومد دوتا دستش گذاشت کنارم به حالت سجده خم شد ممه سمت چپش انداخت تو دهنم بعد دوتا دستم گرفت گذاشت رو اون یکی گفت قشنگ بمال منم با حالت ترس و بغض کردم این کار کردم اونم میگفت جوون بخور بخور عزیزم مال خودت بخور چن دقیقه تو همین حالت بودیم من شیرش میخوردم اون یکی ممه ش میمالیدم اونم حال میکردم و شرشر عرق میکرد و می ریخت رو صورت و بدنم بعد یهو پای راستم گرفت کرد لای پاش یهو دیدم پام زیر یه چیز نرم و و خیلی داغ و خیس البته خیسی معمولی نبود فرق داشت اون موقع خوب نمی فهمیدم بعدا فهمیدم که پام رو کصش بوده
زن عمو : تو همین حالت پات نگه دار آروم بلرزون یه لحظه اشتباه کنی کتک میخوری
 
ممه ش تو دهنم بود فقط سرم تکون میدادم که یعنی چشم مجبور بودم هر کاری میگه بکنم پام نم نم ملرزونم اونم پاهاش جمع کرد و آروم کصش رو پام بالا پایین میکرد میگفت: جووون چه حالی میده جوون کیر کیر میخوام .
نفس نفس میزد و از همین حرفا میگفت
صداش بلندتر شد هی میگفت جون جووون بکن بکن کاش همه مردا بیان به نوبت کس وکونم جربدن جوووووون من جنده ام من جنده ام تشنه کیرم جووون جوووووون منو بکنید منو بکنید
یه جوری پام فشار میداد که نم نم داشت بی حس میشد یه کم آروم گرفت فشار از رو پام کم کرد از روم بلند شد انگاری ارضا شده بود پام داغ داغ شده بود انگار روش شیره داغ ریخته بودن اومد دوباره منو محکم بغلم کرد دوباره شروع کرد به بوسیدنم.
زن عمو : ممنونم ازت آروم شدم…
و من ساده نمیدونستم که حتی قراره بهش کون هم بدم…

 
 
نوشته: مسعود

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *