این داستان تقدیم به شما
سلام سینا هستم با داستانهای سکسی
داستان من از وقتی شروع شد که بعد از سربازی توی یک شرکت پخش بستنی بعنوان مسئول اداری استخدام شدم اون موقع بیست و هفت سالم بود خیلی شهوتی و کف کس بودم خوشبختانه یک حایی هم شروع بکار کردم که پراز زن و دختر بود منشی دفتر و حسابدارا که هرکدوم برای خودشون شاه کس بودن و برای کردن همشون برنامه داشتم اول از همه برنامه منشی شرکت چیدم که داستان مفصلش و بعدا براتون مینویسم مدتی بود که با منشی شرکت رو هم ریخته بودم و چون دختر بود فقط از کون میکردمش اما واقعا کف کوس بودم .. مدیر عامل شرکت که اصفهانی بود با خانوادش اومده بود و تو شهر ما نمایندگی پخش بستنی دایتی رو گرفته بود و چون کسی رو نداشت زنش و هیئت مدیره گذاشته بود و امضا چک و بعضی کارای اداری رو با امضا زنش انجام میداد و این یکی از کارای اصلی من بود که همش برم دم در خونش و از زنش امضا بگیرم چون زنش حامله بود و نمیتونسته بره بیاد .. خلاصه این خانم یک زن ظریف خیلی جمع و جور بود قدش حدود 150 بود و وزنش 65 . 60 که فکر کنم حدود 40 کیلو از وزنش مربوط به کمر به پایین بود اندامش مثل گلابی بود بالاتنه کوچیک اما پایین تنه زیبا و تراشیده شده کمر باریک کون زیبا و طاقچه ای و نرم و رونای درشت و ساق پاهای درشت که ادم و مست میکرد و واقعا کیرراست کن بود ..سفید و بور بود چشمای درشت لبای زیبا و دندونای سفید و مرواریدی .. سینه های اناری ..وقتی راه میرفت همه بازاریابا مستش میشدن و تو جمع بچه ها همیشه از کوس و کونش و هیکلش تعریف بود البته زن موجهی بود ولنگار و باز نبود ..اما شوهر جاکشش لاشی بود و زیدباز یعنی با هم که صحبت میکردیم یا یعضی وقتها نعشه میکردیم میگفت زن خود ادم فقط برای بچه اوردنه و تو خونه موندن ادم یاید کوس بقیه رو بکنه البته با لجه اصفهانی میگفت ناگفته نمونه که دست به کردنشم بد نبود و زید زیاد داشت و به هوای قرار داد و کار زیاد میرفت شهرستان بعضی وقتها هم با زنش میرفتن اصفهان کلید خونش و میداد دست من که مراقب باشم اخه خونش تو بالاشهر بود و خونه باکلاسی داشت منم از کلیداش برای خودم زده بودم و داشتم .. گفتم داستان من از وقتی شروع شد که زنش حامله شد و نمیتونست بیاد شرکت من مجبور بودم برم چک ببرم دم در و خانمش در و باز میکرد چک و میزاشتم تو اسانسور و اون برمی داشت امضا میکرد و برمیگردوند من هم از فرصت استفاده میکردم از پله ها میرفتم تو از لای نرده ها نگاش میکردم بعضی وقتا بی حجاب میمود بیرون از خونه دم در اسانسور و کس وکونش و هیکلش و نگاه میکردم .. خلاصه گذشت زمان و بدنیا اومدن بچه منو بیخیال زن مدیرعامل کرده بود تا اینکه شرکت ما یک خانم حسابدار استخدام کرد و این خانم برای خودش یک کیس ویژه بود چون هم خوشگل بود و بیوه و این چیزی بود باب کیر من بود ..اما این مدیر عامل از من تیزتر بود و با کمال پرروئی اون برای خودش تور کرد و با اینکه من از طریق اون منشی از وضغیت زنه خبردار شده بودم متوجه شدم که اون زن و مجبور کرده که بهش پا بده و تهدیدش ککرده که اخراجش میکه ..اون زنم از نظر کار و شرایط زندگی در مضیقه بود و این منو ناراحت کرد .. و از اون کسکش ناراحت شدم ..بدجوری حالم گرفته شده بود اما امارش و داشتم که هنوزبهش پا نداده ودر کش و قوس دادن و ندادنه ، این موضوع باعث شد که من دنبال تلافی باشم و برم تو کار زن مدیر عامل یا بهش بگم شوهرش چه گهی میخوره یا که بکنمش … لاشی بازی بود اما من کف کوس بودم و اون زن بدرد من میخورد .. نقشه میریختم چه جوری بهش بگم تو این فکرا بودم که منشی شرکت بهم گفت مدیرعامل گفته براش هتل رزرو کنم …
تعجب کردم اخه برای چی ..سوال کردم گفت مهمان دارم منمیتونم ببرمش خونم .. از این طرف فهمیدم که به اون خانم حسابدار گفته که یک روز باید بیای بریم شهرستان وماموریت ولی یک چیز اشتباه بود چرا پس هتل تو شهرستان و… بالاخره فهمیدم که جاکش به اسم خودش و زنش تو شهرستان هتل گرفته که بخواد این زن حسابدار و بجای زن خودش جا بزنه و بره بکنش .. نقشه هاش جور بود اما من و یادش رفته بود ومنم کیرم وراست کردم برای زنش .. صبحی که قرار بود بره منم نقشم و عملی کردم زنش که زایمان کرده بود و بچش تقریبا 3و4 ماهه بود خونش بود و قرار بود بره اصفهان که قرار بود من بعداز ظهر ببرمش فرودگاه .. اونم با ماشینش و اون خانم رفتن .. خانمش به من گفته بود چون بچه خوابه زنگ نزن بهم پیام بده اگر کاری داشتید چک یا چیزی بود که من امضا کنم .. من بهش پیام دادم که کاراتون و بکنید که بعداز ظهر بیام بریم فرودگاه چندتا چک هم هست که باید امضا بشه میارم وو اونم گفت بچه دیشب اذیتش کرده خوابه طرف ظهر بیا.. منم گفتم باشه .. و اینجا نقشه من شروع شد .. کلیدایی که داشتم برداشتم و رفتم دم در خونشو چون منطقه بالاشهر بود واقعا رفت و آمد کم بود خونه رو زیر نظر داشتم رفت وامدهای ساختمان که کم شد رفتم تو خونشون طبقه چهارم بود از اسانسور رفتم بالا و پشت در واستم . یک پیام دادم گفتم خانم ….من ساعت 12 میام .. دیدم ج نداد مطمین شدم خوابیده .. خیلی اروم کلید انداختم تو در و درو باز کردم صدای قلبم و خودم میشنیدم درو باز کردم تمام بدنم خیس عرق شده بود اضطراب و ترس و شهوت وجودم و گرفته بود اما رفتم تو چون شهوتم خیلی بالاتر بود وورفتم تو دم در کفشام در اوردم گوشیم و گذاشتم رو سایلنت و رفتم تو سمت اتاق خواب چون قبلا تو. اون خونه رفته بودم میدونستم اتاق خواب کجاست چی شرایطی داره و به خونه مسلط بود رفتم تو اتاق خواب دیدم خوابیده و خوشبختانه اتاق بچش هم جدا بود و بچه رو هم تو اتاق دیگه خوابونده ووو زیر پتو بود خوا ب خواب وو نفهمیدم لباسام و در اوردم و لخت شدم … لخت لخت … کیرم نیم خیز بود استرس بر شهوتم غلبه کرد که یکدفعه ماه از پشت ابر زد بیرون سمیرا یک غلطی زد و پتو از روش رفت کنار خدایا روی تخت چی بود یک فرشته سفید .. عین ماه شده بود که توشب میدرخشه .. رو تختی سرمه ای و بدن سفید و بلور با یک لباس خواب قرمز و شورت آبی که لمبر کونش توش جا نشده بود و ازش زده بود بیرون .. وفقط شورت یک ذره از کونش و نگه داشته بود که کونش درنره وووای خدایا ادم همچین کوسی تو خونش باشه بره دنبال زنهای دست خورده ..اونجا بود که فقط شهوت حکم میکرد و همهچی دست کیرم بود و هیچی حالیم نبود ترس خطر تجاوز نه نه .. فقط کوس و کون سمیرا و خوردن سولاخ کونش و کردن ؛؛و چهار دست و پا رفتم جلو کنار تخت نشستم به پهلو خوابیده بود کوسش به سختی از لای پاش خودش و نشون میداد چون کونش اینقدر نرم بود که اوفتاده بود روی هم .. تو فکر رفتم چی کار کنم که اگر بیدار بشه داد و فریاد نزنه و کسی بفهمهه .. رفتم بیرون و تو اتاق بچش قایم شدم با گوشیم به گوشیش زنگ زدم گوشیش رو سایلنت بود اما ویبره و میلرزید .. فهمیدم متوجه شده و بیدارشده .ردی داد ..بهش پیام دادم بیزحمت بیای دم در یک کار مهم پیش اومده چک بزارم برای امضا و نامه اداری هست که باید فوری امضا بشه .. پیام داد شما هم مسخرش و در اوردید باشه صبر کن .. فهمیدم که از تختخواب بلند شد و داره میاد به بچش سر بزنه موقعیت جور شد . داشت میومد بیاد تو از پشت سر جلوی دهنش و گرفتم ..جثه درشتی نداشت و زوری هم برای مقاومت با من نداشت خیلی راحت گرفتمش تو. بغلم و دستم و دور دهنش .. دست و پازد اما کار از کار گذشته بود من لخت بود و اونم لخت بود و قتی کیرم میخورد به رونای نرمش و وقتی نرمی کونش و حس کردم دیگه نفهمیدم و خودشم فهمید اما وقتی من و دید خیلی ماتش زده بود ..اروم بهش گفتم دادنزن فقط یکبار باری همیشه اونم برای جبران کار شوهرت .. که داره الان زنی رو میکنه که من میخواستم بکنمش ..این و گفتم چشماش گرد شد .. التماس میکرد ..بهش گفتم اروم باشه منم زیاد اذیتش نکنم .اما بیشتر میخواست بفهمه چی میگم و خوابوندمش رو زمین ..دستم رو دهنش بود و خودمم خوابیده بودم روش ..نفسش گرفته بود و جون نداشت که دست و پا یزنه ..بهش گفتم فقط گوش کن ماجرا رو بهت میگم و بهت ثابت میکنم و فقط یک بار میکنمت و میرم هرکاری هم خواستی بعدش بکنی مهم نیست ..انگار راضی بود و باور نمیکرد شوهرش با کسی باشه ..بهش گفتم نقشه شوهرش چی بوده برای اطمینان زنگ زدم به هتل و گوشی رو رو ایفون گذاشتم و از پذیرش سوال کردم آقای … اومدن هتل گفت بله یک ساعتی هست با خانمشون اومدن .. این و که شنید چشماش پر اشک شد انگار باور نمیکرد .. ساکت شد دیگه دست و پا نزد اروم شد .. با یک دستم اروم دستم بردم پایین تا شورتش ودر اوردم کشیدم پایین و در اوردم پاهاش و چفت کرد و محکم خودش و گرفت .. پاهام انداختم لای پاش پاهاش و باز کردم کوس ناز و دیدم سفید و خوشگل از لای چاک کوسش دوتا لبه زده بود بیرون ..کوس خوشگل و سفید می دونست که نمیتونه مقاومت کنه نگاش کردم گفتم زود کارم تموم میشه بزار شروع کنم دستم و بردارم داد و فریاد میکنی ..با چشماش گفته نه …
با ترس و اروم دستم و برداشتم .. گریه کرد و فقط گفت کارت و بکن و گورت و گم کن .. تو بلایی هستی که خودم سر خودم در اوردم ..همه به من گفتن این مرد ادم هوس بازیه اما من گوش نکردم و زنش شدم امروز تلافی گناهان اون مردو من باید بدم و من پشیمون شده بودم اما کیرم دم کوسش بود و شهوتم فقط میگفت بکن.. بهش گفتم متاسفام خیلی کار ازکار گذشته چشماش و بست و اروم اشک میریخت .. رفتم پایین لای پاش وو پاهاش وباز کردم و سولاخ کونش که مثله یک غنچه بود و واقعا دست نخورده بود حتی حاضر بودم قصم بخورم که این سولاخ کون حتی انگشت یک مرد هم بهش نخورده بود تمیز و صورتی رنگ .. بوی شامپوی بدن سمیرا بیشتر مستم کرد .. زبونم و گذاشتم روی سولاخ کونش لیس زدم باهاش بازی میکردم تمام سولاخ کون و لیس میزدم یکم اومد بالاتر سولاخ کوس تمیز و خوشگل و سفید و جمع و جور شاید باورتون نشه انگار تا حالا این کوس و اصلا نکردن .. پاهارو قشنگ باز کردم کوسش واشد با انگشتم باهاش ور رفتم زبونمم گذاشتم جای سولاخ کوسش و لیس میزدم که متوجه شدم سمیرا ساکت شده و به خودش میپیچه کم کم دیدم اب کمی توکوسش جمع شده ..واقعا داشت حال میکرد و ادامه دادم با ناز و ارامش بیشتر انگشتم و تو کوسش کرده بودم و از بالای کوسش و لیس میزده دیگه کاملا خیس شده بود و لحظه حساس ارضا بود میدونستم داره ارضا میشه چون فقط چشماش و بسته بود و لباش و میجویید ادامه دادم تا واقعا ارضا شد کوسش خیس بود از اب کوسش روی سولاخ کونش ریخته بود و صحنه شهوت انگیزی بود . نوبت من بود و رفتم روش کیرم و گذاشت دم کوسش و اروم و اهسته گذاشتم تو کوسش یک اهی کشید و من فاتح کوسش شدم و شروع کردم به تلم زدن نرم اهسته میرفت و میومد کوسش وا داده بود و کیر و راحت قبول کرده بود و میخورد و یک لحظه کیرو در اورده که حالت کردن و عوض کنم دیدم سولاخ کونش مد مد میکنه بهش گفته خوشت میاد شهوتی شده .. یواش گفت فقط بکن حرف نزن . برش گردوندم بالشت گذاشتم زیر شکمش کونش اومد و لمبر کونش نمیزاشت تو کوسش بزارم گفتم با دستات کونت وا کن وقتی دستاش و اورد که کونش وا بکشه ..دستاش مستم کرد لاک مشکی زده بود و روی کون سفیدش شهوتیم کرد ..سولاخ کون قشنگش مستم کرد .کیرم گذاشتم تو کوسش شروع کردم اینبار نرم نبود و محکم و تند میزدم . رو پاهام نشستم تا با قدرت بزنم .. خیلی مسلط بودم رو کوسش ..تلم که میزدم چنان تکونی میخورد که به نفس نفس افتاده بود و جا که میکردم یک ناله ای میزد که بیشتر شهوتی میشدم چنددقیقه از پشت تلم زدم و با انگشت با سولاخ کونش بازی میکرد و اوج شهوت بود در اوردم برگردوندمش دوباره رفتم روش اینبار دیگه خسته شده بود منم وزنم انداخته بودم روش چون جثه ظریفی داشت قشنگ زیر هیکل من جا شده بود و من سوارش بودم و ازش لذت مبردم زنی ظریف و ریز که با قدرت تمام میکردمش و چیزی که لذت میبردم این بود که هر طور که میخواستم میکردمش و فقط ناله و اه کشیدنش من و مست تر میکرد چنان تلم میزدم که فضای اتاق پر شده بود از صدای بهم خوردن بدنم به بدن نرمش و صدای اهی که هروقت کیرم و میکردم تو کوس از ش شنیده میشد .. نفسش و بو میکشیدم و دستم زیر سرش بود و یک دستم بدنش و حس میکردم و به خودم میگفتم بکنش که دیگه برات همه چی تموم شد وو این زندگی رو تموم کردی اما لذت و از این زن بهشتی ببر وو واقعا خدا این زن و از برگ گل آفریده بود میکردمش و افسوس میخوردم به مردی به که این زن و داره اما نمیفهمه چی کوسی تو خونشه و باید نصیب من بشه چون باید تاوان میداد ..میزدم و اب دهنم راه افتاده بود از این لذت دیگه وقتش بود که خودم خالی کنم ..اما لذتش تو این بود. دستاش و گرفتم بالا تلم زدم زدم زدم .و دیگه اوج شهوت در اوردم کیرم و که سرش برق میزد و قرمز شده بود از اون کوس تنگ و ناز دستم گرفتم دستای سمیرای و گرفته بودم و نمی ذاشتم تکون بخوره ..و ریختم رو صورتش .. چقدر زیبا شده بود .. صورتش و اینور اونور میکرد و دهنش بسته بود اب کیرم صورتش و پر کرده بود و من راحت شده و اروم و خسته ودراز کشیدم .. سمیرا ناراحت شد و گفت بیشعور مگه من جنده ام .. هر غلطی خواستی کردی بهت هیچی نگفتم من از اینکار متنفرم ..من که بیحال بودم با صدای اهسته گفتم معذرت میخوام سمیرا … اما من پی همه چی رو به تنم مالوندم نمیخواستم حسرتش به دلم بمونه .. شرمنده .. بلند شد رفت بعداز چنددقیقه برگشت و با لحن تند گفت مثله اینکه بهت خوش گذشته نمیخوای گورت و گم کنی یا بازم میخوای ادامه بدی ..اگر نری باید خودت بالای طناب دار ببینی .. فقط برای حفظ ابروم هیچی نمیگم فردا از شرکت استعفا میدی میری دیگه هم نبینمت ..من که بهتم زده بود نفهمیدم چیکار کردم لباسم پوشیدم رفتم ..تا شب با خودم درگیر بودم .. مدیر عامل بهم زنگ زد ترسیده بودم ج دادم گفت زنم بردی فرودگاه .. منم که میدونستم حال زنش خرابه و چه بلایی سرش در اورده گفتم نه من تصادف کردم نتونستم برم .. زنگ زدم به سمیرا دیدم ج نمیده پیام داد به من زنگ نزن من خودم رفتم فرودگاه تو رو دیگه نبینم ..
یک هفته گذشت و سمیرا از اصفهان برگشته بود منم نامه استعفا مو نوشته بودم که هنوز تائید نشده بود ..شنبه بود منشی شرکت بهم زنگ زد گفت استعفات قبول شده بیا تسویه حساب کنو برو ..خانم مدیر عامل گفته سریع چکش و بدین .مگه چیکار کردی ..منم گفتم هیچی کار اشتباهی کردم که باید اخراج میشدم ..یک هفته بعد از این ماجرا و حسرت کشیدنهای من بابت این که دیگه هیچ وقت نمیتونم مثله سمیرا رو بکنم گوشیم زنگ خورد دیدم سمیرا.. زنگ زده تلفن و ج دادم گفت سلام ..گفتم بله ..گفت نمیخوای یکبار دیگه کوسم و سولاخ کونم و بخوری .. البته این بار مثله ادم یواش و با عشق و مثل همون بار با تمام شهوتت .
نوشته: سینا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید