این داستان تقدیم به شما
سلام.
اسم من امیر 27 سالمه ویه خواهردارم به اسم زهراکه چهارسال ازمن کوچکتره قدحدود 165وزنش60 سینه های سایز 75 بریم سراصل موضوع…
زمانیکه حدودا15سال داشتم با خواهرم بازی میکردیم که یکباربه بهانه قلقلک دادن دستوبردم زیرلباسش وسینهاشوگرفتم بااینکه سنش کم بود ولی چشماش بدجورخمارشد منم حدود 5 الی 6 دقیقه مالیدم سینهاشو بعدولش کردم این کاروچندبارتکرارمیکردیم مخصوصاوقتی تنهابودیم وفقط سینهارومیمالیدم اونم اززیرلباس تااینکه بزرگترشدیم من24سالم شدم واون نوزده ساله وتوجه منو بیشتربخودش جلب کرده مخصوصاوقتی میخواست بره حمام ازمن میخواست براش تیغ وژیلت بخرم ازداروخانه یه روزکه میخواستم برم بیرون دیدم داشت به مامان میگفت مامان من میخوام برم دوش بگیرم امانه ژیلت داریم نه تیغ توخونه مامانم هم گفت من که امروزدارم میرم خونه خاله تا غروب هم نمیام بایدبرای مراسم عقددخترش غذاتهیه کنیم دیدم اومد توی پارکینگ گفت داداش میتونی برامن یه زحمت بکشی برام چندتاوسیله ست بگیری منم گفتم وقت گیراوردیاحالاچی هست دیدم گفت صبرکن الان میام دیدم رفت یه برگ کاغذ کوچیک اورددادبهم که روش نوشته شده بود ژیلت چهارتیغ مخصوصاخانمهاودستمال مرطوب وکرم مرطوب کننده من بهش گفتم تاظهرنمیتونم بیارماالان هی زنگ نزنی گفت باشه ولی تودلم غوغاواسترس تموم وجودموگرفته بود…
رفتم بیرون همش تواین فکربودم که بایدامروزیه کاری کنم ووقتی بهش فکرمیکردم ناخودآگاه آلتم سفت میشدظهرشدورفتم خونه خواهرم خواب بودکه بارفتن من بیدارشده بود سلام واحوالپرسی وخسته نباشیدگفت وسایل منوگرفتی گفتم توداشبورده یادم رفته میری بیاری که خودش رفت اوردسفره ناهاراوردمن که ازبس استرس داشتم نتونستم بخورم بااینکه قبل سینهاشومالیده بودم نمیدونم چراایندفعه اینجوربودم.سفره روکه جمع کردفلاکس چای وزیرسیگاری رواوردبرام وگفت من میرم توهم یه استراحت بکن استراحت کجابوداخه تموم بدنم میلرزیدهرچی ساعت میگذشت یه چای خوردم دوتاسیگارپشت هم کشیدم حدودا20دقیقه گذشت رفتم پشت درب دوم حمام دیدم صدای دوش نمیادوآب بسته ست فهمیدم داره موهای بدنشومیزنه دیگه نتونستم جلوی خودموبگیرم رفتم دربهای خونه وحیاط روقفل کردم که یه وقت کسی داخل نیادبااینکه مطمعن بودم کسی نمیاددرحموم زدم گفتم زهراگفت بله گفتم میشه دروبازکنی ازلحن صدام فهمیده بودکه حالم خوب نیست گفت نه توروخدااذیتم نکن بروداداشم گفتم کاریت ندارم بازکن کارت دارم که یه دفعه عصبی شدم ویه لگدبه درحمام زدم که ترسیدوبازکردورفته بودنشسته بودگوشه حمام وخودشوجمع کرده بودودستاشوروسینهاش گذاشته بود…
لباسامودراوردم رفتم داخل دیگه نمیفهمیدم دارم چکارمیکنم ازگردن خیسش شروع کردم بخوردن تاکسش که واقعاخوشگله سوراخ کونشولیس زدم یه 15دقیقه ای گذشته بود که فهمیدم داره لذت میبره خوابوندمش کف حمام وآروم آروم کیرموداخل کون خوش فرمش جادادم اماخیلی اروم عقب وجلومیکردم واونم ناله های ریزی میکرد وحدودا 5 دقیقه بعدآبموخالی کردم توی کونش واینقدرکسشوخوردم تاارضاشد…
نوشته: امیر شقشقیه
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید