این داستان تقدیم به شما

سلام به همه.
این خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به چند سال پیش وقتی من تو دانشگاه یکی از شهر های اطراف قبول شدم و رفتم دانشگاه…
 
راستی از خودم بگم من قدم 170 وزنم 65و پوستی سفید دارم و سینه هام هم بزرگ نیستن چون دختر ناز نازیی بودم اصلا نرفتم خوابگاه و با چند تا از بچه ها یه خونه ی مستقل تو یه اپارتمان گرفتیم تو ترم اول ما سه نفر بودیم من یعنی مهسا و عسل و فاطمه ترم اول تموم شد و وقتی ترم دوم شروع شد یکی از دوستای عسل به ما اضافه شد اسمش سمیرا بود سمیرا یه دختر خوشکل با قد167 یا 8وزن تقریبی65تو ترم دوم من و سمیرا با هم دوستای صمیمی شدیم وقتی ترم سوم شروع شد من و سمیرا هم چنان دوستای خوبی بودیم فصل امتحانات شروع شد چون اون دو تای دیگه عسل و فاطمه زود تر امتحاناتشون تموم کرد رفتن شب اول تنهایی من و سمیرا گذشت تو شب دوم سمیرا میگفت الان حشری شدم بیا با هم حال کنیم تا فردا من چون اهل این کارا نبودم گفتم نه یه چند دقیقه گذشت سمیرا گفت بیا یه بازی :دست همو ببندیم ببینیم کدوممون زود تر باز میکنیم

 
منم قبول کردم غافل از نقشه ی سمیرا من دستشو بستم و سمیرا باز کرد نوبت من شد سمیرا دستمو خیلی محکم بست تا من خواستم دیتو باز کنم سمیرا منو خوابوند و شلوارکمو در اورد و شروع به خوردن کسم کرد من گفتم چیکار میکنی بیشعور ولی اون ادامه داد شهوت دیگه بر من غلبه کرد اومد تاپمو در اورد و شروع به خوردن سینم کرد منم خیلی خوشم میومد دستامو باز کرد و شروع به لب گرفتن از هم کردیم یه دو دقیقه ای از هم لب گرفتیم و سمیرا دوباره شروع به خوردن کسم کرد و زبونش رو میکرد تو کسم من دیگه طاقت نیاوردم و صدای ناله هام بلند شد بعد مهسا رو به من کرد و گفت فقط من باید کست رو بخورم پس کی نوبت تو میشه من گفتم نه بدم میاد و از این حرفا مهسا از من خیلی خواهش کرد من هم قبول کردم اول سینه هاش رو خوردم سینه هاش از مال من بزرگ تر بود بعد شروع به خوردن کسش کردم این قد کسشو خوردم تا ارضا شد سمیرا دیگه بی حال شده بود ولی من هنوز دلم میخواست یکی کسمو بخوره
 
بعد پنج دقیقه سمیرا بلند شد و شروع به لیسیدن کسم کرد یهو تمام مو های بدنم سیخ شد و منم ارضا شدم هیچ وقت تا به حال اینجوری حال نکرده بودم این اولین هم جنس بازی من و سمیرا بود من و سمیرا خیلی وقت ها دیگه این کارمون شده بود حتی تو ترم های بعدی سمیرا دوتای دیگه از بچه ها رو اورد تو خط ما و دیگه هر شب با هم تا صبح بودیم بعد از تموم شدن دانشگاه من دیگه کسیو نداشتم با هم باشیم برا همین چند ماه بعد با سمیرا قرار گذاشتم و رفتم خونشون که اینو بعدا براتون تعریف میکنم…

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *