این داستان تقدیم به شما
سلام
٣تا خواهر دارم كه همشون ازدواج كردن و از من بزرگترن.خواهر بزرگترم كه متولد ١٣٥٨ هستش زندگیش نسبت به اون دوتای دیگه زیاد جالب نیست.زیاد شوهرش رو دوس نداره.و سوىرد هستن باهم.هرزگاهی دعواشون میشه و میاد خونه ما یك شب میمونه بعد خودش اشتی میكنه میره.دوتا بچه داره.ی دختر ١٧ ساله و یك پسر ٨ ساله
اصلا فكر نكنید چون دوتا شكم زاییده باید چاق و تركیده باشه.خیلی زن شیك و با كلاس و امروزی با اندامی ایده ال.فكر میكنم ٦٥-٦ كیلو باشه نهایتا…
***
اون شبی كه اومد خونه ما فهمیدم كه دعواش شده. چون پسرش مدرسه داشت فردا صبح نیاورده بودش.دخترشم كه هم مدرسه میرفت هم بچه نبود كه بیارش.
از شانس اینسری چند روز قهر موندن.حدود ٥شب نرفت خونشون
منم خیلی عادی میومدم خونه كنارمادرو پدرم و خاهرم فیلم نگاه میكردیم و غیبت میكردیم
یكشب من رفتم خونه دوستم و تا دیر وقت اونجا بودمو مشروب میخوردیم.
نمیدونستم مامان و بابام رفتن قزوین خونه عمه م برای عیادت شوهر عمه م كه تازه عمل كرده بود پروستاتش رو.چون از سركار ی راست رفته بودم خونه رفیقم
وقتی رسیدم خونه ساعت. یك شب بود.دیدم خاهرم حموم رفته و صدای اب میاد.منم ی ذره تلو تلو میزدم و گرسنم بود.رفتم پای اجاق ی خورده سیب زمینی سرخ كرده خوردم كه دیدم خاهرم با ی تاپ خیلی باز با ی شلوارك كه ی حوله هم دور موهاش پیچیده بود از اتاق اومد بیرون.سلام داد.اصلا متوجه نشد كه مستم.راستش ی خورده لباسش زیادی راحت بود.از بغل سینه هاش دیده میشد كه اویزونن.البته من فكر بدی نكردم
رفتم اتاقم لباسام رو عوض كردم.اومدم پذیرایی.دیدم نشسته روی مبل و تلویزیون تماشا میكنه.منم نشستم روی مبل و شروع كردم با گوشیم چت كردن.
شروع كرد طبق معمول از شوهرش گفتن با این تیكه كلام كه توكه غریبه نیستی اما من اصلا با شوهرم رابطه نداریم.چند ماه هستش كه اون توی پذیرایی میخابه و من توی اتاق خواب.خلاصه تا ساعت ٣داشتیم غیبت میكردیم.من از بغل سینه هاش رو قشنگ میدیدم كناره هاش رو و متوجه میشدم كه سوتین نبسته.كیرم راست میشدو میخابید توی این مدت.پاهاش سفییید و بدن مو.مشخص بود كه با تیغ زده.باسن خیلی خوش فرم و نسبتا بزرگی داره.خلاصه كه من گفتم خابم میاد.اونم ی پیش دستی دستش بود و داشت تخمه میخورد.تا من بلند شدم خاهرم كه روی مبل نشسته بودو پیش دستی روی پاش بود پیش دستی از روی پاش افتاد و تخمه ها ریخت لای مبل و روی مبل.بلند شد پشت به من دولا شد و شروع كرد تخمه هارو از روی مبل جمع كردن.منم سرپا بودم و میخاستم برم اتاقم.اما باورتون نمیشه با دولا شدن این چنان صحنه سكسی جلوی چشمم نمایان شد كه قشنگ فهمیدم پیش ابم اومد.سینه هاش كاملا از بغل تاپ معلوم بود.سینه هایی خوشگل سفید وجا افتاده.یعنی سینه پرتغالی نبود مثل دختر بچه ها.قنبلش زده بود بیرون و از لای پاش كسش قلمبه بیرون بود.من تا دم اتاقم رفتم ی لحظه فكر كردم گفتم اینكه همیشه دعوا میكنه و اینجاست.اگه خفتش كنم بكنمش دیگه مال خودم میشه و هر وقت بیاد اینجا میتونم بكنمش.خیلی ریلكس رفتم سمتش كه قنبل كرده بود و تخمه هارو جمع میكرد
دست چپمو انداختم دور شكمشقفل كردم و خودمم قوس برداشتم روش.برگشت با تعجب لشت رو نگاه كرد تا منو ببینه كه چه اتفاقی افتاده!متوجه نشد اولش.اومد دور بزنه كه حونشو بذاره روی صندلی كه من نذاشتم.اونجا فهمید كه بگا رفته.گفت چیكار میكنی اشغاااال!منم دست راستمو از توی بغل تایىپ كردم سینه هاش رو گرفتم.وااای باورتون نمیشه سینه های نسبتا سفت وبزرگ.شاید سایزشون ٨٠ میشد.همش میگفت چه غلطی میكنی اشغال.باورش نمیشد…
ی خورده كه سینش رو مالوندم تمام تلاشش رو كرد كه بشینه.اما هیچوقت ی زن زورش به مرد نمیرسه.موفق نشد.سریع دست انداختم توی همون حالت شلواركشو كشیدم پایین كه تا زانوهاش اومد پایین و همزمان شورتش هم با شلوارك پایین اومده بود.واااای ی كون سفید و خوش فرم و رویایی.اون فقط زور میزد بلكه بتونه بشینه روی مبل و مسلط بشه به اطراف.اما تمام اتفاقات توی یك لحظه افتاد و شلوارو شرتش تا نصف اومد پایین.بادست چپ اینقدر محكم گرفته بودمش از لشت كه روی هوا دست و پا میزد.سریع شلوار خودم دادم پایین و كیرم كردم لای باسنش.اما سوراخی در كار نبود.توقع داشتم ی راست بره توی كسش.اما كسش خشك بود.دستمو اوردم جلوی دهنم یك تف انداختم توش و بردم لای پاش و مالیدم لای كس و كونش.دوباره سریع كیرمو گذاشتم لای پاش فشار دادم .میفهمیدم روی سوراخ كسشه اما نمیرفت توش.خشك بود و همچنان تقلا میكرد كه بتونه فرار كنه از دستم.خلاصه كلی فشار دادم تا فهمیدم سر كیرم رفت تو.خودشو سفت كرد.كسش خشك بود.ی فشار دیگه دادم كه فهمیدم سر كیرم رفت تو ی جای گرم.اما ورودی كسش همچنان خشك بود و نمیشد یهویی كرد توش.نلمبه های ریز میزدم كه با اون ی ذره اب كسی كه داخل رحمش هست كیرم خیس بشه و همینطور هم شد.خاهرم باورش نمیشد كه كیر كلفتم توی كسشه.هنوز به تنگ و داغی و عظمت كسش پی نبرده بودم تا اون لحظه.شرووع كردم بخ زدن تلمبه های ریز.خاهرمم میگفت چییییكار میكنی.به كمرش قوس داده بود و مونش رو سفت كرده بود.منم تند تند تلمبه میزدم.دید كه دیگه كاری از دستش نمیاد همونطوری پاهاش روی زمین بود و كمرش دولا روی مبل.منم با تمام زور تلمبه میزدم كه كیرم بیشتر بره توش.بخاطر اینكه خودشو سفت كرده بود.بعد از ٦-٧ دقیقه دیدم شل شد.من تا اون لحظه چیزی نمیدیدم.چون خودمو انداخته بودم روی كمرم خاهرم و داشتم میجنگیدم البته سینش رو هم محكم گرفته بودم.وقتی شل شد منم دست چپم رو ی خورده شل كردم.دوباره شروع كردم تلمبه زدن اما چون شل كرده بود خودشو كیرم بیشتر میرفت توش.و قشنگ خیس شده بود میرم.بعد از چند دقیقه گفت اااه یواش اااه یواش.فهمیدم رام شده.دستمو ول كردم از دورش.خودش زانوهاش رو گذاشت روی نشیمن مبل و دستاشتم گذاشت كنار زانوهاش و كاملا قنبل شده بود.صورت و دماغ و دهنش چسبیده بود به تكیه گاه مبل…
تازه قنبل شده بود.و كونش زده بود بیرون.لای باسنش باز شده بود.سوراخ كونش رو میتونستم ببینم كه صورتی خوش رنگ و كوچیك بود.همینطور كیرمو كه میرفت توی كسشوخیس برمیگشت بیرون.هیچی نمیگفت و فقط نفس محكم میكشید.اما مثل ادمایی كه دارن از روی تمایل كس كیدن قنبل كرده بود.از پهلوهاش دو دستی گرفته بودم.ی لحظه دیدم خودشم تا حدودی داری كمكم میكنه و خودشو عقب جلو میكنه فهمیدم كه داره لذت میبره.كسش بی نهایت تنگ بود.مگه میشهزمی كه دوتا بچه زاییده باشه و چندین سال باشه كه سوهر داشته باشه كسش اینقدر تنگ باشه.با سرعت نور تلمبه میزدم.از بغل نگاش میكردم.سینه هاش اویزون و توپر بودن و انگار كه داشتن مشت میخوردن.چنان بازی میكردن كه فكر میكردم الان كنده میشن میفتن.باور كنید ٣٠ دقیقه مثل سگ داشتم تلمبه میزدم.اونم منتظر بود تا ابم بیاد ولش كنم.اما درد میكشید هم عرق كرده بود هم داشت لذت میلرد و میگفت یواش اروم تر…
داشت ابم میومد.هیچی نگفتم.همونطوری فشار دادم تا ته خالی كردم توش.اروم گفت چیكاررررر كردی
روش ٢دقیقه افتادم بیهوش.اصلا هیچی نمیگفت.اما میدونستم با ابی كه رروی كیرم ریخته اونم ارضا شده.كیرمو كشیدم بیرون و شلوارمم كشیدم بالا.اون حال نداشت حتی بلند شه ششلواركشو بكشه بالا.بعد از چند ثانیه شلواركشو داد بالا.نگام كرد گفت اشغال حرومزاده.رفتم سمت اتاقم .شنیدم گفت كثافط جرم داد.اشغال…
***
اونم رفت حموم.فردااش كه رفتم سركار خاب بود.برگشتنی خونه دیدم رفته خونشون.
خیلی سكس عالیی بود…
نوشته: نيما
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید