این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان خوبم. من رضا 38 ساله کارشناسی ارشد حسابداری مدیر مالی یک شرکت بزرگ هستم از خرم آباد لرستان متاهل 16 ساله ازدواج کردم دو تا بچه دارم اولی دختر 12 ساله دومی 7 ساله پسر هر دو محصل هستند
خانمم را به پسند خواهر و مامانم گرفتم و به قول معروف با طناب اونها به چاه رفتم زیاد چنگی بدل نمی زد میشه گفت در برابر عمل انجام شده واقع شدم و 16 ساله هی کش دار و مریز با هم می سازیم دلم براش می سوزه خیلی مظلومه اگر این مظلومیت فطریش نبود همان روزهای ابتدای ازدواجمون جدا می شدیم …
دو تا برادر از خودم کوچکتر دارم ،خواهرم از همه بزرگتر و فرزند ارشد است همه متاهل و سر کار و زندگی خودشان هستند پدر مادرم با داداش کوچکم یکجا تو خونه پدری زندگی می کنند پدر نصف خونه را بنام ناصر ته تغاریش کرده
رابطه همه برادرا و خواهرم و بچه هاشو عمه هامو بچه هاش بسیار عالیه زن ناصر هر چه زن من و عباس نداره اون از همه لحاظ بیسته مثل پنجه آفتاب زیبا و اخلاقش مثل ظاهرش بی نظیر تو تمام فامیل اسمشم بخودش میاد “یگانه” واقعا یگانه و تک است قد بلند تناسب اندام بی نهایت عالی زیر مانتو هم باسن گرد و طاقچه ای اش و تناسب اندامش دل هر مرد جوان و پیری را آب می کنه
بر عکس زنهای منو عباس
یگانه تو خونه و بیرون خیلی شیکپوش و راحت با آرایش حرفه ای و ملایم و دلبرانه واقعا مثل یک فرشته بی نقص می مونه
زن من با قد میانه 80 کیلو وزن که بیشترین وزنش در شکمو پاهاشه تقریبا دِفرمه شده و باسنش هم نسبت به رونهای چاقش میشه گفت بزرگ نیست
البته زمان ازدواج 54 کیلو بود زیاد نا متناسب نبود تنها حسنش حلقوی بودنشه که بخاطر همین هر دو بچه مونم سزارینی بدنیا آورد تا کسش حداقل تنگ بمونه که اعتراف می کنم زیباترین عضو بدنش همان کسشه ولی سینه و گردن و بقیه جاهای بدنش جالب نیست
زن عباس نرگس بدتر از مال من بر عکس پوست و استخوانی بیش نیست مثل اسکلت متحرکه شلوار ساپورت یا جین که می پوشه دو تا استخوان تیز بجای باسن در دو سمتش می زنه بیرون کونشو انگار با سرنگ کشیدن یا پنچرش کردن یک بچه 4 ساله داره که سر زاییدنش چیزی نمونده بود بمیره با هزار حقه و بدبختی عباس بیچاره تر از من مداوا کرد و زنده شد سینه های آویزون بد ریخت داره وقتی بچشو شیر می داد من حالم بهم می خورد سفید بی رمق انگار خون تو بدنش نیست بی ریخت کوچولو مثلِ دو تا مخروط عاریه چسبوندن به تخت سینه هاش تا می دیدم می گفتم نرگس پستاناتو قایم کن که دلم به حالت می سوزه مثل قحطی زده های جنگ جهانی دوم یهودیا می مونی
اونم فقط می خندید صد رحمت به جمیله زن من لااقل سینه هاش بد نیست تو تنشم تا بخای گوشت و چربی هست ..
یگانه که پا گذاشت تو دودمان ما من هر زمان که می دیدم نفسم تو سینه بند می اومد همش دوس داشتم سینه های سفتِ شیک و سرحالشو ، شده یک لحظه لخت ببینم و باسنشو دست بکشم که به بهانه هایی باسنشو لمس می کردم از جمله تو خواب اگر گیرش میاوردم خیلی آرام یواشکی دست می کشیدم و دستم تا کسی نیاد بی حرکت روش نگه میداشتم گرمای لذتبخش داشت و تا بگی نرمی خاصی داشت سینه هاشم فقط یک بار که از عروسی پروانه دختر عمم برگشته بودیم خونه خودشون تو لباس سکسی مجلسی اش دیوانه وار تو مشتام گرفتم یهویی هول شد گفت خاااان داداااااش داری چه می کوووووونی ؟؟! خجالت کشیدم گفتم یه لحظه فکر کردم جمیله ای ببخش گفت ای شیطوووون معلومه که خیلی شلوغ کارین با هم خخخخخ
ولی تو خواب چند باری تو مشتام گرفته بودم یه سفتی جالبی داشت انگار ژله بین خمیر بازی و ژله ی خیلی سفت بود نوکشون هر بار که تو مشتام بود سفت و انگار تحریک شده بودند
خدا خدا می کردم زود حامله بشه تو شیردادن به بچه اش سینهاشو لخت ببینم
بارها تو خونه ما که نسبت به خونشون دورترین بود شبها که می اومدن میخوابیدن منم تا صبح فقط تو رویای یگانه همش غرق می شدم و خوابم نمی برد هی جمیله می پرسید چیه وقتی اینا میان خوابت نمی بره هی سربسرم میذاشت تا یک شب گفتم خودتو مقایسه با یگانه نکن ترا خدا ولم کن چرا به زور هوس اونو تو ذهنم بیدار می کنی؟!!!
وقتی یگانه را می بینم چقدر بخودش رسیده و چه خوش زبانه و شیک از خودمو دنیا بدم میاد
گفت پس بگو عاشق یگانه شدی
گفتم مگه مردی هست که یگانه را ببینه و عاشقش نباشه؟!!
خلاصه اون شب سنگامو واکندم هر چه باداباد به جمیله گفتم بعدشم پشیمان شدم ولی جمیله خیلی به دل نگرفت! پشیمانیم بیشتر به مظلومیت جمیله بود تو چهره اش دریایی از غم و حسرت را داشت موج می زد می دیدم زود بعلش کردم و کلی عذر خواهی که الکی گفتم اون بیچاره فقط گریه و اشک می ریخت منم اشک ریختم …
یگانه یک سوپر استار واقعی بود و هست هر چه بگم کم گفتم
گذشت و گذشت تابستان سال قبل بود درست جمعه 14 تیر 98 روز تولد پسرم احسان
همه تو خونه ما جمع بودند بزن و برقص و شلوغ کاری تا دیر وقت همه بیدار من همه میدونن ساعت 11 به بعد نمیتونم بیدار باشم هی به بهانه ای میخواستم برم بخوابم نمی ذاشتند مخصوصا یگانه شیطونی می کرد که خان داداشو نذاریم بخوابه (من بین سه برادرم قد بلند ترین و خوشتیپ ترینم اون دو کوتاه قدن و تاس و کم مو انگار سالها از من پیر ترند و غریبه ایم خواهرم نسرین هم شبیه منه)
بخاطر یگانه مقاومت کردم تا تقریبا نزدیکی های اخر جشن ساعت 1 بیدار موندم
بخاطر آپاشی و شلوغ کاری یگانه و دخترای خواهرمو دختر عمه ها و بقیه بچه های جوان منو مثل جوجه آب کشیده خیس کردن بقیه هم هی خیس شده بودند من وسواسم منو بیشتر اذیت می کنند.
رفتم دوش بگیرم برم بخوابم شنیدم که قراره بابا و مامان و ناصر و یگانه برن خونشون بخاطر ترس از دزدی که مدتی بود تو محلشون تک و توک دزدی میشده ولی بقبه بمونن خونه ما
من شبا اتاقم را کاملا تاریک می کنم طوریکه ذره ای نور نباید باشه چون خوابم نمی بره و زنمم عادت کرده
پرده های سه لایه ضخیم نصب کردیم وقتی چراغ خاموش میشه تاریکی مطلقه
گفتم که؛ من وسواسم حمامم از یک ساعت امکان نداره کمتر بشه
تا رفتم زیر دوش جمیله اومد از لای در چیزایی گفت حالیم نشد الکی گفتم باشه ولی شنیدم گفت رفتند گفتم از جای من خداحافظی کن
وقتی از حمام اومدم بیرون بدون لباس با حوله بودم همه خوابیده بودند تو هال نور کمی بود رفتم سمت اتاق خوابمون دو تا اتاق خوابم معلوم بود خوابیدن درشون بسته بود
رفتم تو طبق معمول اتاق تاریک بود درو بستم بغل تخت حوله را انداختم زمین رفتم زیر پتویی که جمیله خوابیده بود
طبق عادتش پشتش به سمت من بود سعی کردم تنم به تنش نخوره و بیدار نشه خیلی با احتیاط دراز کشیدم پشتمو بهش کردم عادت دارم چند بار این پهلو آن پهلو می شم تا خوابم ببره تا رو به سمت پشت جمیله چشام سنگین شد ولی فکر یگانه نمی ذاشت بخوابم کیرم بلند شده بود خیلی زور زدم خوابم ببره فکر یگانه و شیطونیاش و اون سینه های اناری زیباش که یه لیوان آب عباس پرت کرد نوک سینه هاش از زیر تاپش معلوم بود دیوونم می کرد همه اون آب پاشیدنها و دویدن و رقص ممه هاشو رقصشو حرکات باسن تاقچه ایش جلو چشام رژه می رفتند ..
که چشامو بستم به خیال گاییدن یگانه چسبیدم به باسن جمیله که حس کردم با تاپ و ساپورتی که تنش بود خوابیده خیلی ارام ساپورت و شورتشو دادم پایین که خیلی راحت رفت پایین پاهاش کاملا به شکمش جمع کرده بود که کمتر مواقعی اینجوری می خوابید کسش خیلی خوب آماده گاییدن بود
دست کشیدم باسنش خیلی گرمتر و نرمتر از قبل بنظرم اومد نور که نبود چشامم بسته بودم که خیال کنم دارم یگانه را می کنم چنان این حس در من بیدار شده بود باور کنید حس کردم انگار خودِ یگانه است تو بغلمه
کیرم سفت شد کیری که بالای بیست سانته شاید نزدیک یک ماه بود سکس نداشتیم میدونستم جمیله هم بدجوری تشنه سکسه دستمو زدم رو چاک کسش کمی مالشش دادم بیشتر کونشو سمتم داد فهمیدم خواب ِ خوابم نیست حس کردم کسش خیلی زود پر آب شد و خیلی هم باد کرده و دل دل می کنه بیشتر هوسم زد بالا و ادامه دادم !!
همش چشامو بسته بودم دوست نداشتم از فکر یگانه بیام بیرون انگار خود خودشو داشتم دستمالی می کردم
دیدم کسش داغ و باد کرده آماده است کیرمو با دستم گذاشتم درِ سوراخ کسش تو چند حرکت به کمک دستام مثل همیشه
(کیرمن بزرگه و خیلی شق نمیشه حتما با کمک دستم باید هل بدم تو کسِ زنم که خیلی هم تنگه ولی بعدها فهمیدم که خون گیری کامل نمیشده نرم بود بدون کمک دست امکان نداشت تا ته بره توش)
تا تهش در چند حرکت عقب جلو تقریبا میشه گفت همش رفت تو کسش شروع کردم عقب جلو کردن کسش چنان داغ بود خنکی کیرمو به داغی برد لذتمو صد چندان کرد شاید ده دقیقه ای می شد به آرامی و خیلی با حوصله تو خیال یگانه جمیله را می گاییدم همش دستم رو باسنش بود و سمت سینه و شکمش نمیرفتم چون اونجاهاشو دوست نداشتم میدونستم دستم به شکم گندش و پستانهای بیحالش بخوره لذتم افت می کنه
تو خیالم می گفتم چه لذتی داره زنداداش خوشگمو گاییدن زیر لب هی میگفتم یگانه جووون دارم جررررت میدم ببین چه حالی داره و… باسنشو هی نوازش میکردم
ولی هی باز یادم میفتاد جمیله را دارم میکنم باز میرفتم تو خیال که نفسهای اه و اه و پیچیش باسن و بدن جمیله بیشتر و بیشتر شد تا جاییکه پاهاش از شکمش جدا و تقریبا راست کرد دستم رفت جلو کسش تعجب کردم که شکم جمیله کجا رفته عینهو کورا دستمو کشیدم بالاترش روشکمش نافش بالاتر رسید به تاپش از رو تاپش سینه هاش وااای نوکشون سیخ و اندازه انگشت شستمه!! که فهمیدم ای دل غافل این جمیله نیست نوک ممه های جمیله کوچولو وریزه خیلی کم سفتی داره!!!
که هاج و واج موندم یه لحظه فکر کردم خواب می بینم ولی نه حس کردم دستاشو اورد داره فشارم میده رو سینه های سفت شده و دخترانه اش !! برای اینکه خاطر جمع بشم خوابم یا بیدار سرشو چرخوندم سمت خودم حالا چشام بازه ولی تاریکی محض اتاق چیزی نمیبینم فقط یه سفیدی خیلی نا محسوس بازوهای جمیله!!
تو گوشش گفتم جمیله چه لذتی داره امشب کست چه داغه و پر آب شده صدای نرم و زمزمه ی ملایمی گفت خان داداش اشتباه گرفتی منما یگانه آخخخخخخ (کیرمو فشار میدادن حرف زد و اخ را گفت) !!!!!!!!!!
بی اراده گفتم بدبخت شدم واااای چه اشتباهی بخدا فکر کردم جمیله ای که دستشو گذاشت جلو دهنم ارام گفت پروااانه یواش با پروانه و سحر هستیم (سه نفر رو یه تخت دونفره !!!!) نقمو کشیدم ولی مگه میشد برگردم ؟!!
تا دونستم یگانه است انگار تمام خونم رفت سمت کیرم بقدری حس کردم کیرم سفت شد و پرِ خون نق و نق یگانه و اخ و اوخش ولی آرام بریده بریده در اومد که یواااش خااان داداش پاره شدم یواش خانداداش جووون چرا اینهمه یهویی کلفتر شد خیلی خیلی آهسته این ها را می گفت
دیگه خجالتی در بین نبود چون با بوسیدن لبم دونستم خودشم دلش بوده و تشنه سکس با منه
گفتم دارم عشقمو میکنم گفت هییییس با پروانه و سحریم مواظب باش! خیلی یواش حرف می زدیم واای خدای من حالا من فکر می کردم با جمیله خوابیدن پروانه دختر عمه اکرم یک سال هم نشده بود متاهل شده شوهرش پاسدار خودشم واقعا حزب الهی به تمام معنی است تو اون همه تنها زنی که روسری و دامن تنش بود داشتم اونورشم سحر اونم دانشجو نامزد شده (نگو سحر پایین خوابیده) سکته می کردم تو اخرین لحظات اومدن آبم بود با وجود چنین جانوری پیش یگانه کیرم خم به ابرو نیاورد گفتم داره ابم میاد گفت بریز تو کسم نترس باور کنید انگار فواره ی پرفشار آبی بود که از کیرم به کس تشنه ی یگانه جونم می ریخت و تمامی نداشت …
تا تمام شد نگو یگانه اونجا که پاهاشو راست کرد و پیچ و تاپ می خورده ارضا شده بود
حالا هر دو بغل هم بودیم لبامون تو لب هم پچ پچ تو گوش هم می کردیم خیلی خیلی یواش
گفتم خدا را شکر که پروانه و سحر بیدار نشدن
یگانه گفت فکر می کنی اینا مخصوصا پروانه قدیسه است ؟!
گفتم نه ولی میدونم نماز و روزه اش سالهاست ترک نشده شوهرشم از اون کس کشاس چاقالوی گروهبان گارسیا
گفت اشتباه می کنی اگه بگم با کی رفیقه و سکسم بدون شک می کنه شاخ در میاری !
تا بپرسم گفت سه نکن با خسرو پسر خاله اش همونی که هنر پیشگی هم می کنه
گفتم آهااا اون که خوشگل هم نیست گفت علف دهن بزی خوشه گفتم پس بی سبب پروانه خانم گریمور و هنر پیشه اسلامی نشده (پروانه تو صداسیمای مرکز لرستان کار می کنه کارمند اونجا شده میدونستم خسرو پارتیشه و سفارش گروهبان گارسیاست به شوهر پروانه احمد می گیم ، تازگی ها اضافه بر اون گریمور چند سریال تخمی حزب الهی هم بوده)
گفت بخدا حسرت کیرتو را می کشه اتفاقا همش با پروانه الکی می گفتیم خدا کنه تو بیای اشتباهی پیش ما بخوابی شوخی شوخی با تعریف سکس خیالی با تو حال می کردیم من می گفتم منو بکنی پروانه می گفت دختر عمه پسر دایی حلال هم هستن خیلی می چسبه همش این جور حرفا می زدیم البته شوخی می کردیم و حسودیمون به زنداداش جمیله می شد که چه کیری و چه کسی خدمتشه!!
سحر را از تخت انداختیم پایین تا دوتایی پچ پچ کنیم که خوابمون برد تا تو اومدی من خواب بودم اصلا نفهمیدم شلوارمم دادی پایین اولش نفهمیدم فکر کردم خواب می بینم ولی با اطمینان دست انداختی پایینترش دادی فهمیدم خواب نیست و تویی کونمو بیشتر دادم سمتت ولی تعجب می کردم چه جرأتی داری !!؟
پرسیدم ناصر کو گفت با باباجون رفتن من بخاطر دخترا موندم مگه جمیله نگفت کجا بخوابی ؟!
گفتم یه چیزایی گفت شرشر آب نذاشت بفهمم
نگو من باید می رفتم اتاق وسطی با مامان و عباس و پسرم با هم می خوابیدیم البته اونجا هم پرده هاش ضخیم است
خوشبختانه پروانه تو خواب سنگین بود تکانی هم نخورد هر چند روش به طرف یگانه هم بوده لب جانانه و طولانی از هم گرفتیم یه تکان و صدایی از پروانه حس کردیم ساکت شده تو گوشم گفت برو تا بیدار نشدن
یواشکی حوله را ورداشتم و کورمال کورمال رفتم بیرون همه تو هال خواب بودند رفتم دستشویی تا برسم کیرم با انقلابی که کرده بود بیدار شد شاشم می اومد مگه تمامی داشت خودمو شستم و رفتم اتاق وسطی (اتاق یلدا دخترم) درو یه ذره باز نگه ترسیدم چراغو روشن کنم همه بیدار شن خسته خواب بودم مامان یلدا را بغل کرده رو تخت خواب بودند دو نفرم پایین خوابیده بودند منم مامانمو بغل کردم سه تایی رو تخت بودیم و بقیه زمین خوابیده بودند مامان میدونسته من پیشش میخوابم بالشم اماده بود ،خوابیدم تو پوست خود نمی گنجیدم کیرم دیگه شل شده بود ترسی نداشتم بخوره به باسن مامان محکم بغلش کردم حس کردم بیدارشد و لذت می بره پسرش با عشق بغلش کرده. دستاشو اورد نوازشم کرد باور کنید اونقدر سبک شده و خوشحال بودم دوست داشتم مو به مو گاییدن یگانه را به مادرم بگم !! تا خوابم برد
صبح بیدار شدم همه خواب بودند مامان و من بیدار بودیم کیرم طبق معمول همیشه سفت شده بود به باسن و کمر مامان چسبیده معلوم بود مامان ماشالا دست کمی از دخترش نسرین نداره هنوز مثل دختره شاد و شوخ و خوش تیپ
تا بیدار شدم مامان از بغلم در اومد تو گوشم گفت رضا جون پسرم اون صاحب مردتو صبر کن فردا بده دست صاحبش دلم نیومد بیدارت کنم بد تر از بابات سهم چند نفرو خوردین نمیدونم خخخخخ می ترسیدم با جمیله اشتباه بگیره و اخر عمری کلید جهنمو بکنی اون تو خخخخ گفتم چه اشکالی داشت می ترسی تموم بشه از اونجا در اومده می ذاشتی بره ببینه از کجا اومده اونجا بهشته نه جهنم خخخخخخخخخخخخخ
با مامان از این نوع شوخی ها زیاد می کنیم قشنگترین حرفم اینه تا می رسم به مامان می گم الهی اون کونتو بخورم اون کستو بخورم نباااات قند عسل همه می خندن بین همه من اینجوریم البته پیش بابا نمی گم ولی پیش همه می گم اونم دست به کون و کسش می زنه میگه بیا بخووووور نوش جونت مگه فقط از کونم بخوری بی عرضه خخخخخ…
رفتیم بیرون تا صدای آب اومد پروانه هم اومد بیرون نمازش قضا شده بود رفتم نون و سه تا کله پاچه کاملِ بره گرفتم بدون باز و جدا کردن استخوان ها و اجزایش اومدم یواش یواش همه بیدار شدند قصدِ حمله به کله پاچه داشتند که رو گاز نم نم جوش میخورد و نگاه های منو یگانه عاشقانه تر بود و پر از امید و ادامه سکس و همخوابگی آینده و هر دو معلوم بود هنوز تو دریای لذتی که در ان غرق بودیم داریم شنا می کنیم و نمیخواهیم بیرون بیایم…
تا قابلمه بزرگ که سه تا کله توش بود گذاشتم رو گاز به جمیله گفتم برو من حاضر می کنم کسی نیاد ناخنک بزنه تا آماده اش کنم.
زنم طفلکی دلم سوخت یگانه را صدا کرد گفت بیا خان داداشت سلیقه منو نمی پسنده تو با سلیقه تری دوتایی صبحانه را آماده کنید نگاهم که کرد خوندم دوس داره من لذت ببرم تو نگاهش مظلومیت موج می زد بخاطر دل من این کارو کرد کاملا تو نگاهش می خوندم گفتم تو هم کمک کن مگه منو یگانه نوکرتیم خخخخ دور از چشم بقیه یه بوسه از لباش کردم (تو دلم بخاطر صدا کردن یگانه که این لبها باعثش بود) چنگالو کردم تو چشمای یکی از کله ها دو چشمشو در اوردم پاکش کردم گذاشتم لای نون اولین لقمه را تا یگانه برسه گذاشتم دهن جمیله که عاشق چشمه دومیشم تا بهش بگم خودش دو تیکه کرد یکیشو گذاشت تو دهن یگانه یکیشم گذاشت تو دهن من تا گفتم مگه نوکرتیم تو دلم حرف دیگری می زدم ،گفت نوکر که نه یگانه که خواهر نداشته منه اگه قبول کنه تو هم داداششی خواهر و داداش سلیقه مشابهی دارند یگانه هم از همون زمان که صداش کرد تو آشپز خونه بود تو دیالوگ منو جمیله گوش داده و می خندید بقیه هم اونقدر شلوغ می کردن و سر و صدا بود سگ صاحبشو نمی شناخت این برای منو یگانه عالی بود یگانه گفت عجب خوش مزه بود آبجی جمیله یکصدا گفتیم اخه چشم بود … یگانه گفت من نمیدونستم چشم اینهمه خوشمزه میشه اولین بار بود خوردم اگه میگفتین نمی خوردم
جمیله تا خواست بره از عقب گرفتم از موی بافته اش گفتم وایس کار دارم
اشاره کردم هیس!به هردو نشان دادم تو نقطه پنهان اشپزخونه باشن هر چهار چشمو کله ها را در اوردم با هم خوردیم جمیله رفت و
اماده کردن صبحانه را گذاشت به عهده ما دوتا خودش قاطی اون جمعیت شلوغ و پلووغ لرا شد و هیچکی هم باخبر نشد چه خوردیم و چه گفتیم خخخخ مثل همان که نفهمید شب گذشته چه سکسی منو یگانه کرده و چه دنیایی داشته ایم …
تا جمیله رفت تو آشپزخونه همش دستم لای پای یگانه بود و چند بارم تو زاویه های پنهان لب می گرفتیم تا میز آماده شد چند تا صندلی هم اضافه کردیم میز اوپنم صندلی های پایه بلندو گذاشتیم جمعیت شکمو را اجازه ورود دادیم
منو سحرو پروانه تو صندلی های اوپن بودیم بین سحرو پروانه بودم به رونهای پر و تیغ چشمای پروانه نگاهم دزدیده میشد که کسش از زیر ساپورتش خط چاکشو قشنگ معلوم می کرد
یگانه جاشو داد به یلدا که دوتایی بغل هم بودند اومد قاطی ما سر پا مشغول خوردن شد حالا فقط بخاطر اینکه روی پروانه را کم کنم و یه حزب الهی سفت و سختو کسشو جررر بدم شوخی های نیمه سکسی تو اون قیل و قال با هر سه زن می کردم عجیب بی حیا شده بودم و عجیب تر لذت بردن مخصوصا پروانه از جوک هایم بود یگانه که می دونست ولی سحر و پروانه با خنده و علاقه گوش میدادند
چشای منو پروانه تو هم قفل می شد با چشام آشکارا می گفتم طولی نمی کشه اون کس توپولتو که شوهر عوضی جمع گریز چاقالوت نمیتونه خوب آب و دونش بده شده اعدامم کنند پارش می کنم که طولی نکشید خیلی راحت تسلیمم شد هرگز باورم نمی شد این همه شل باشه و به این تندی راه بده واقعا پارش کردم و کوسش جدی جدی پاره شد و کلی خون اومد ولی دق ودلی که داشتم رحم نکردم هر چه التماس کرد یواشتر بدترش کردم تا عادت کرد و حالا پروانه بود که می گفت بزن خوب پارم کن داشت با چه ولعی لبو مثل وحشی ها وحشی وار و حریسانه می خورد و منم نفسشو از دو جا بند می اوردم و افتادم جون سینه های دست نخورده اش که واقعا بی همتا بود چیزی کمتر از سینه های یگانه عزیزم کم نداشت تنها کسریش کوچک بودن نوکشون بود مثل دو تا دکمه قوز کرده و صورتی بودند!!! پروانه 19 سالشم تمام نشده بود نگو شوهر بی عرضه ی چاقالوش اندازه یک انگشت با مقایسه با کیر من بجای کیر دوول داره بارها گاییده حتی پردشو نتونسته بود با کیرش پاره کنه با انگشتش پاره می کنه باور نمی کردم تا عکس لختی کیرشو پروانه بعدها برام فرستاد زیر 10 سانت با اون هیکل پف کرده اش بود تا باور کردم با وضع شکمو رونهای چاق و کون کلفتش بیشتر از 5 سانت تو کسش نمیرفته اعتراف کرد که خسرو دستمالیش کرده ولی سکس باهاش نداشته چون ازش خوشش نمیاد میگه فقط میذارم بغلم کنه ببوسه در این حد این واقعه تقریبا زمستان 98 تو بهمن ماه اتفاق افتاد
هنوزم با دیدِ زن یک پاسدارِ خائن و آدم فروش هم کس و هم کونشو جرررر میدم لذت می برم تو سکس هر چه دهنم میاد نثار اون چاقالو و نظامش می کنم پروانه هم میگه خوب می کنی ضد انقلاب کارتو بکن خخخخخخخ هنوزم دست از نماز و واجباتش و حجابش ذره ای کم نشده حکایتش طولانی و شنیدنیست سر فرصت براتون می نویسم میفرستم
بعد صبحانه همه بجز خواهرمو یگانه و مامان رفتند سر خونشون یلدا و احسانم رفتن خونه عمه اکرم با بچه هاش برن استخر خونشون شنا و بازی
من اون روز شرکت نرفتم سر یک فرصت مناسب که جمیله مهیا کرد !! چند ساعتی بعد رفتن همه به گونه ای خواهین خوند با یگانه تنها شدیم
یگانه و جمیله و خواهرم سه تایی با مامان رفتن بیرون جمیله بمن مرخصی بگیر بمان خونه گوشت چرخ کرده ی کبابی نداریم برای ناهارمون کباب باید درست کنی پیاز و رنده کن گوشتو خریدم میدم یگانه میاره با هم با جمع سلیقه دوتاتون بساط کباب را آماده کنید ما هم بقیه خریدهامونو بکنیم ظهر ناصر و باباجون هم بعد تعطیل اداره ناصر میان اقا حشمتم شب نبوده قراره نسرین گفته بیاد ناهار دور هم باشیم البته ناهارمون به 3 می کشه
تو دلم هر چه دعا بود برای جمیله کردم باور کنید باز فکر می کردم خوابم و خواب می بینم تا طولی نکشید هنوز دست به کار نشده زنگ درو زدن دیدم عشقم با یک عالمه گوشت چرخ کرده وارد شد
درو بستم و شب بندشو انداختم تا به اتاق خواب برسیم داشتم فقط با فشار دادن کیرم که شلوارک تنم بود از عقب به لای لمبر های وحشی یگانه از روی مانتو ارضا می شدم اونم با ناز و ادوار خودشو سپرده بود دست من و لبهاشو میخوردم تا رسیدیم پای تخت
بدجوری منتظر دیدن بدن لختش بودم شب تو تاریکی هیچی ندیده بودم فقط لمس کرده و ت حس رفته بودم از قدیم گفتن هیچی مثل دیدن نیست
تا لختش کردم خیلی خیلی بالاتر از تصورم بود تا جمیله و مامان برسه چهار بار ابمون اومد خونه را بوی سکس پر کرده بود
تازه فهمیده بودم زن یعنی چه و کیرم به راحتی بگم هم طولی هم ضخامت سرو گردنی بلند و کلفتر از همیشه شده بود مثل جک لودر سفت بود و شکافنده بدون دخالت دستم تا ته میدادم میرفت تو کس یگانه معلوم بود به ته رحمش میخورد و احساس می کردم کشش میده تو
وقتی می کشیدم بیرون لبه کسشو می اورد بیرون انگار کسش نمی خواست کیرم بیاد بیرون با لباش بوسش می کردو تو دلش فشارش میداد
11 بود جمیله زنگ زد پرسید چیزی کم و کسری نداریم گفتم زعفران کم داریم گفت باشه تا 12 ما خونه ایم
مجبوری پیازها را رنده کردم همه دو و نیم کیلو گوشتو قاطی پیازهای رنده شده اب گرفته کردم زعفرانم اب کرده کمی تو یخچال بود یگانه اورد با کمی نمک ورزش دادم گذاشتیم یخچال همش لبامون تو لب هم بود و هر دو لخت مادر زاد داشتیم خونه را مرتب می کردیم لباسامونو اماده گذاشته تا زنگو بزنن میخواستیم بپوشیم چون از هم سیر نمیشدیم و دقیقه به دقیقه همدیگرو بغل کرده و لب همدیگرو میخوردیم یگانه لحظه به لحظه سر کیرمو بوس می کرد و تا میتونست میکرد دهنش منم سینه هاشو بقدری خورده بودم و گاز گرفته بودم سرخ ِ سرخ کرده بودم و جای دندونام رو سینه هاشو رو باسنش چندین جای تنش و مک زدن هایم نقش بسته بود طوری که بعد از اون روز یک هفته برای ناصر لخت نشده و کس نداده بود عکس سینه هاش که کبود شده بود را هنوزم دارم تا به مرور زرد و سیاهیش رفت همشو نگه داشتم
12 هم گذشت جمیله تلفن کرد نون گرفتی گفتم نون صبح همش مونده گفت اونا بیات شده کباب نون داغ میخا
گفتم میرم می گیرم گفت نه خودم می گیرم اگه شلوغ بود زنگ می زنم بیا جامو بدم بهت مامان و نسرین هنوز بازارند کالسکه خریدم پره اگه اومدی کیسه نونو بیار زنگ زد بیا سفرشم دادم دو طرف کنجدی مخصوص بزنه بذار خوب خنک بشه ببر تیکه تیکه کن یادت نره گفتم باشه الان میام لباسمو پوشیدم لب و ممه ها و کس یگانه را محکم خوردم و اونم لباسشو پوشید رفتم ساعت یک بود رسیدم خونه هنوز بابا و ناصر نیومده بودند بساط کباب را سیخ کرده اماده کردم گذشتم یخچال تا اونا بیان
2 ناصر زنگید گفت تو راهیم دامادمون حشمت خان گفته تا سه می رسم مامان و نسرینم بعد از ناصر و بابا برگشتن
تا همه برسن ساعت شد 4.5 و باربکیو ذغالی دارم اماده کردم با عشقم کباب ها را زدیم و جمیله میزو آماده کرد ناهارو تو ساعتای 5 خوردیم
***
از اون شب و روز الان بیش از یکساله بطور دایم منو یگانه سکس داریم یگانه را تو شرکت خودمون استخدام کرده ام حسابداری را فول شده حسابدارم است هر روز به بهانه رسیدگی به حسابها بعد رفتن همه می مانیم دفتر سکس می کنیم هر روز زیباتر از دیروزه
خانمم اون روزی که منو یگانه را تنها گذاشت شبش پرسید چکارش کردی چند بار گاییدی
گفتم فقط بوسش کردم و همدیگرو بغل کردیم
تا این اندازه برایم بس بود چنان محکم و ساده گفتم باورم شد که باور کرد
از زمان سکس با یگانه #کیرم برای #جمیله هم مثل #یگانه سفت میشه تو سکسمون جمیله میشه یگانه و بعصی وقتها من میشم #پارسا دوست پسر دوره #دبیرستان جمیله
سکسهایم با پروانه هم پر از انتقام و لذت است بزودی براتون تعریف می کنم #گاییدن یک زن زیر بیست سال ذوب در ولایت اونم زن یک پاسدار #آدمفروش چه لذتی داره ..
خدا حافظ: با احترام رضا
#زیباترین #اشتباه #عمرم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید