این داستان تقدیم به شما

سلام
من بردیا  21 ساله دانشجو، نسل اندر نسل ساکن تهران در یک ساختمان بزرگ شامل سه آپارتمان 6 طبقه دو واحدی در زیر یک سقف جمعا 36 واحد همه فامیل زندگی می‌کنیم دو برادر و یک خواهریم خواهرم متاهل و بزرگترین فرزند خونواده من کوچکترینم
سال 400 داداشم آرش ازدواج کرد او 5 سال از من بزرگتره او سربازی نرفته بود بعد دوسال از عروسیش با یکی از فامیلای مادرم که تو سپاه فرمانده است صحبت می‌کنه او میگه بیا سپاه اعزام شو فقط آموزشی برو بعدش میارم پیش خودم خدمتت پیش خودم تو اداری همیشه شب خونت باش
 
آرش رفت آموزشی زنداداش روژین تنها شد هر چند واحدشون با واحد ما در یک طبقه بود و یک دیوار بینمون بود اما تنهایی می‌ترسید یا دلتنگ می‌شد شبا همش تو واحد ما که چهارخوابه است تو یکی از اتاقا میخوابید خونه مامانش تو اقدسیه است اونجا نمی‌رفت
روژین در یک کلام هر آنچه همه‌ی زیبا ها تک تک دارند او همه را یکجا داره اینو همه فامیل میگن قد بالای 170 وزن زیر 65 تناسب بدن بی نظیر تو هر لباسی دلربا و زنی هات با لب هایی کاملا برجسته دماغی سربالا بدون عمل و گیسوانی انبوه طلایی چشمانی آبی برنگ دریا پوستی سفید و بسیار لطیف سینه و قوس کمر و باسن را نگووو انگار ماهرترین پیکرتراش آنرا تراشیده و پرداخته از روزی که عروس ما شد و من نخستین باری که دیدم عاشقش شدم روژین نوه ناتنی خاله مامانم هست من تا روز نامزدیش ندیده بودم
 
روژین از اول وصلت با داداش، کاملا اروپایی تو خونه ی خودمون و بقیه فامیل میگرده جالبه هیچ مرد و پسری جرأت نداره براش تیکه بندازه و پشت سرش حرفی بزنه همه میگن دختر سالم و بی ریاییه من هم مثل بقیه هر چند دلباخته‌اش بودم اما جرأت اینکه روزی بتونم حتی در خواب ببوسمش را نداشتم و در حالیکه همه احساسم متوجه روژین بود وقتی میدیدم دلم به لرزش میفتاد به آرش حسودیم می‌شد هر چه تلاش می‌کردم به روژین بگم که چقدر دلباخته‌اش هستم نمی‌تونستم! هر چند حس می‌کردم روژین منو دوست داره وهر چند خود و همه میدیدنند خیلی از آرش سرم،
چنانکه گفتم تا آرش رفت سربازی و گذشت و گذشت …

 
 
یک صبح مامان مثل همیشه صدام کرد بیا میز صبحانه حاضره بخور برو بابات قراره بره شهرستان نمایشگاه باش منم میرم بیرون! گفتم باشه میام .
بابام تو خیابان شیراز لوازم بهداشتی ساختمان و شیرآلات داره منم اغلب میرم پیشش کمک البته شاگرد هم داره
حوصله نداشتم
اینبار روژین میاد تو اتاقم دمرخوابیده بودم با یه شورت اسلیپ فکر کردم مامانه با صدای خواب آلود تا صدای در اومد گفتم سلااام صب بخیر مامی برو میاام ده دقیقه دیگه میام درو ببند مامی حس کردم هستش الانه که نازم کنه کیرم سفت شده بود سفت صبگاهی تو ذهنم با روژین سکس می‌کردم همش برخورد کیرم به باسنش را که دو روز پیش بطور تقریبا اتفاقی رخ داده بود را مرور می‌کردم منتظر بودم مامان بره تکمیلش کنم دوش بگیرم کیرم رو شکمم خوابیده بود اذیت می‌شد یه پامو جمع کردم بالشو کشیدم رو سرم یعنی مامان بذار بخوابم باشه می‌رم کو ساعت ۱۰ ؟ خونه خیلی ساکت بود انگار کسی نبود! و تنهام اما میدونستم مامان هنوز اتاقمه یهو دیدم مامان دستی کشید به ستون فقراتم رفت تا ناودون کونم بدون حرف زدن ،
 
خوشم اومد انگار جریان خونم سریعتر شد و نرمی دست مامان انرژی عجیبی به تنم داد کمی بعد حس کردم مامان اومد رو تختم ، انتظار بغل کردنشو داشتم دیدم انگار مامان لخته !!!
خوابید رو پشتم!؟
سینه هاشو خوابوند پشتم نرم و گرم !!! از تعجب شاخ در می‌اوردم بالشو کشیدم کنار که بدونم چیه؟! که سرم پیدا شدن همانو چسبوندن اون لبهای خوردنی روژین به صورتم همان
چرخیدم بغلش کردم لخت فقط یه شورتی که رو کسشو گرفته بود تنش بود کُسی که بارها از زیر شورت نقششو دیده بودم و حسرتشو می‌کشیدم مخصوصا این چند روز پیشااا و همین دوروز پیش با شلوارک گشادم کیرم خورده بود از رو دامن شلواری نازکش روش!!!
 
تو دلم می‌گفتم میشه روزی فقط لختشو ببینم؟! حالا دستم رو کسش بود و گفتم مامان؟! گفت با باباجون رفتن …
کلید نمایشگاهو داد بمن بهت
بدم گفتم کی برمی‌گرده؟
گفت چند روز دیگه!!!!
گفتم مطمئنی؟
گفت آره خیالت راحت باشه اگر هم بودش باز مهم نبود!
گفتم چرا؟
گفت بی خیال بعدا می‌گم سوپرایزه …
ک
گیج شدم و حالا که عشقم و تمام انچه آرزوشو داشتم با پای خودش اومده بود پیشم زمان را از دست ندادم پیش خودم گفتم داره منو مطمئن می‌کنه که بدون استرس هر دو لذت ببریم حالا چرا من خرابش کنم از همه‌ی این فکرا بیرون اومدم و
در عین ناباوری تو کمتر از چند دقیقه شورتامونم از تنمون در اومد

 
روژین زیر کیرم له‌له زنان داااد می‌زد بکووون تو کوسم مثل آرش بی رگ نباش تا کیرم رفت تو کسش هرچی تو وجودم بود انگار جانم هم همراهش از سرکیرم اومد بیرون و ریخت تو کس روژین حتی یک بارم نشد تلمبه بزنم!
روژین با ناخن های سوهان زده مثل پلنگ تنمو خراشید گفت بازم میخااام بکووون منووووو زن جنده‌ی داداشتووو دیگه من مال خودتم کیرتو در نیار جرررم بده اونقدر سفت منو بخودش چسبونده بود اگرم میخواستم جدا بشم نمیتونستم طولی نکشید کیرم باز هار شد و اینبار طولانی کس خیس پر از آبشو چنان گاییدم که صداش تمام سی و شش واحدو انگار گرفته سرش
کسش واقعا تنگ بود و پر تحرک کیرمو انگار مک می‌زد وقتی به ارگاسم رسید گفت
بردیا جووون شدم شدم شدم جووووون اما من هنوز آبم نیومده و با دیدن این حرکاتش با اشتیاق وصف نشدنی می گاییدم و سینه هاشو مشت کرده و میچلوندم و نمی‌ذاشت بخورم دعوام می‌کرد نکووون پدر سگ نکووون بی حیااا دیوووث و … دارم از درد می میرم نفسم بند میشه نکووووون منم دست خودم نبود انگار خوشم می‌اومد زیرم دست و پا بزنه و درد بکشه چون بدنش و کسش منقبض می‌شد کیرم با وجود آبکی بودنش انگار هر بار که میرفت توش قفل بود و وقتی می‌اومد بیرون کش می‌اومد خفت بود!! که یهویی انگار یک تن تی‌ان تی منفجر کنند روژین وحشی تر و خواستنی تر شد با چه اشتیاقی شروع کرد خوردن لب و لوچمو نفسش به شماره افتاد نبض کسش چنان می‌زد انگار میخا کیرمو از ریشه بکنه و قیچی کنه! و التماس کرد بردیاااا فدات بشم منو بکووون ادامه بده دارم می‌میرم جوووون همینه بیاااا قربوون تو بشم فدای کیرت پارم کن بکووون تند تندتر چه حالی چه لذتی؟!! ادامه داد تنمو گاز بگییییییر سینه هامو بکن با دندونات گوشتشو بکن همه جای اون بدن لطیفش انگار عضله شده بود عضله از جنس آتش و سفتی خواستنی که یهوو سست شد،تنش مثل بید لرزید چشاش صد برابر زیباتر شد منو تا میشد به خودش فشار داد کتف چپمو تا جون داشت گاز گرفت منم دردی حس نمی‌کردم تو همین بین برای دومین بار آبم جوشید و با فشار عجیبی که حس می‌کردم تو اون نرمگاه و گرمخانه کسش پر شد لیوانی آب تلمبه شد به رحمش
گفت بردیا چقدر توی کوسم خنک شد؟!انگار آتش گرفته بودم آبت خاموشش کرد!! جووون مرسی فدات بشم عشقم خدااا چه لذتی!!!
 
 
حالا هردو از اون وحشیگری به ملایمت و حرفها و پرسش ها رسیده بودیم
گفتم روژین چرا میگی آبم خنکت کرد راست می‌گی ؟
گفت آره به جون تو خنک خنک شدم انگار یخ در بهشت بود که جیگرمو خنک می‌کنه کسمو حال داد
گفتم آخه همه تو داستانهای سکسی می‌نویسن آب مرد کسمو آتیش زد و داغ داغ بود؟!
گفت من نمیدونم ولی اونچه حس کردم گفتم هنوز احساس خنکیم سر جاشه حس می‌کنم آبت انگار تو تابستان داغ مانند کولر گازی خنکم می‌کنه
گفتم نکنه تب کست که اینهمه داغ بود آبم که قطعا گرمه دماش پایین تر از دمای کست بوده که همچین حسی می‌کنی؟
گفت نمیدونم ولی آبتو اینجوریم کرد مال آرش را اصلا حس نمی‌کنم آب اولتم خنکم کرد اما دومی حسابی کیفمو کوک کووووک کرده دوس دارم همش تو این حال بمونم تا جا داشت بوسم کرد و حرفای عاشقانه به هم گفتیم آخرش گفت
شایدم تبم خیلی رفت بالا و تو هم بی رحمانه منو گاییدی اینجوری شدم
خودمم نمیدونستم میتونم اینقدر لذت ببرم میدونی ؟
 
آرش تا آب منو می آورد دیگه نمی‌ذاشتم حتی با ملایمت دست به سینه هام بزنه چه برسه گازش بگیره بخوره و تو مشتاش مچاله اش بکنه که تو گوش ندادی کردی وااااای نمیدونی چه لذت و شهوتی در تک تک اعضای تنم بیدار شد انگار سنسور اصلی را تو شناختی حرووم ماندانا بشه دیگه حق نداری ماندانا را بکنی اگه بکنی به زنت خیانت کردی نمیبخشمت من زنتم! فهمیدی؟ گوشاتو وا کن بشنو! من دیگه زنتم فهمیدییییی؟
گفتم فدای زنم بشم مگه با داشتن تو میتونم به یکی دیگه هم فکر کنم ماااااچ و بغل و خنده و عشق …
اون روز من بعد از ظهر به نمایشگاه رفتم شاگرد بابام تنهایی ادارش کرده بود
منو روژین لخت تو بغل هم سه بار هم سکس کردیم هر بار هم وحشیانه بعد از پیش ارضاییش سینه هاشو چنگ زدم ممانعت کرد با زور ادامه دادم درد شدید سفت شدگی ماهیچه های سینه و کشاله ران و کسش آزاد شدن انرژیش و ارگاسم واقعیییییی اتفاق می‌افتاد منم دو بار آخر را دیگه انگار آبی در کمرم نمونده بود با حالت سکته به اوج رسیدم و ساعت ۱۷ که بعد از استحمام راهی نمایشگاه شدم تا دم در واحد بوس کنان و شوهرم شوهرم گویان راهیم کرد گفت
زود بیا پیش زنت که منتظرم
گفتم فدای زنم بشم الهی چشم

 
اون چهار شبانه روز مثل صاعقه گذشت و مامان و بابا ظهر روز پنجم اومدن بعد از ظهر بابا رفت نمایشگاه من داشتم نقشه تاسیساتی پروژه ای را تکمیل می‌کردم تو اتاق کارم بودم روژین اومد نشست بغل دستم مثل بارها که قبلا هم میدید با کد کار می‌کنم هر از گاه نظر میداد بازم همون کارو می‌کرد البته اینبار فرق می‌کرد دستش رو کیرم بود و چشاش تو چشام قفل و هر از گاهی هم بوسم می‌کرد!
گفتم عشقم مواظب باش مامی شک نکنه
دیدی داشتم قهوه آماده می‌کردم با سیلی زدی در کونم؟ مامی متوجه شد انگار که شک کنه نگام کرد منم خودمو زدم بی توجهی!؟
گفت بی خیااال عشقم منوتو زنوشوهریم دیگه خندید …
روژین کارشناس ارشد رشته معماریه نظر و پیشنهاداش برام قابل درک و گاهی هم خیلی کمک کننده است
بارها قبل از گاییدنم به دو منظور تا میومد خونه ما ازش میخواستم کمکم کنه اونم مشتاقانه کمکم می‌کرد این اواخر دیگه خودم زنگ می‌زدم اگه خونه ای و کار نداری توک پا بیا کمکم کن که با چه تیپی می‌اومد مامی هم انگار بترسه اتفاقی بین من و روژین بیفته به بهانه های گوناگون می‌اومد اتاق کارم تا بعد رفتن سربازی آرش چند روز اولش مامی هم می‌اومد سه نفره انگار مشترک داریم کار می‌کنیم مامان هم فارغ‌التحصیل دانشگاه تهران رشته حسابداری بود میشه گفت حسابدار بابام محسوب میشد با هوش و خوش ذوق بود
اما دیگه بین منو روژین اون فاصله از بین رفته بود
 
کار اون روز نقشه تاسیسات اون پروژه میشه گفت تمام شد لپتاپو خاموش کردم روژین سرشو تکیه داد به شونم گفت عشقم میخای کجا بری؟ گفتم میرم دفتر فنی شرکت فلشو بریزم تو سیستم شرکت مبلغی هم پول بگیرم
تو چشام قفل شده بودو بدون ترس از اینکه مامان سرزده بیاد تو، نگام کرد و بوسه از لبم کرد گفت زود برگردد عشقم بیا خونه خودم،! باشه !؟
گفتم باشه اما مواظب باش مامان اگه میدید آبرومون می رفت چرا مواظب نیستی؟!
گفت بی خیال مامان اون دیگه مزاحم منوتو نیست !!!!
پا شدم تا در برم بیرون بدرقم کرد مامی تو هال ماهواره ترک سریال تماشا می‌کرد پرسید پسرم زود برگردد نری با دوستات نصف شب برگردی شام میخوام دور هم باشیم
گفتم چشم مامی جونم
روژین دم در با صدای معمولی گفت شنیدی که زود برگردد اصلن میخوام برگشتنی پیش مامانت منو تا صبح بنذاری زیرت نیام بیرون
گفتم مامان!!! شنییید!! یواش آبرو ریزی میشه
 
 
تو گوشم گفت از مامانت آتو دارم میدونی مامانتو با کی مچ گیری کردم؟! بیا شب بهت می‌گم
رفتم و تو خماری و یک عالمه سوال زنگ زدم روژین اون چه حرفی بود؟!
گفت اومدی تو بغلت همه را می‌گم …
زود عصری بر گشتم خونه مامی آشپزی می‌کرد روژین خونش بود زنگ زدم اومدم پیش مامانم
گفت بیا پیش خودم پیش زنت
گفتم باشه بذار مامی را بپیچونم الان میام
رفتم مامی را تو آشپزخونه بوسش کردم از شامی که اماده می‌کرد تشکر کردم گفتم مامی میرم بیرون کم و کسری نداری؟ و قبل شام میام گفت برو زود بیا اومدنی ماست بگیر ماست گاومیش یادت نره گفتم اوکی…

 
سر و وضعمو مرتب کردم ادکلن مورد علاقه روژینو زدم تک زدم درو باز کن بیام تو
تا بیرون شدم در واحدش باز خودشم مثل ماه شب چهارده منتظر..
گفتم بگو از مامی چه سوتی گرفتی که دیوونم کردی زود تند سریع
اون چیه که که حس می‌کنم مامان همین امروز 180 درجه فرق کرده؟!
گفت مچشو با یکی تو سکس گرفتم …
گفتم شوخی نکن با کی؟!
گفت دایی جونت !
وقتی اسم دایی پدرامو گفت بهتم زد!!
 
گفتم الکی می‌گی گوشیشو آورد فیلم گاییدن مامانم توسط داداشش را که مامان رو داییم کس میداد را دیدم تا باورم شد
نگو مدتهاس روژین با مامان درگیره روژین میگه آرش از سکس چیزی نمیدونه یا اینکه قدرتشو نداره میخوا طلاق بگیره آرشم میدونه بهش گفته ولی بین مامانو آرش و روژین این مسئله دست به دست میشه انگار دنبال راه حل هستن!!
من دوس دختری دارم دامپزشکه قبل رفتن سربازی آرش ،
منو ماندانا و آرش و روژین رفتیم ویلای شمال اونجا نگو صحنه گاییدن ماندانا را از تو کمد انباری قایم میشه می‌بینه قبلا هم جریان مامانو دایی را دیده بوده تجربه داشته ! سکس مامان و دایی را اولش اتفاقی بوده می بینه فقط صدای سکسشونه در واقع میشنوه اول فکر می‌کنه با بابا هست اما تا میره اتاق کار من که ساعتشو از رو میزم ورداره کمی با کامپیوتر من ور میره میاد هال می بینه مامان خیلی لختی و دایی پدرام هم با یه شورت ماماندوز نشستن بغل هم قهوه میخورن هر دو تعجب می‌کنند روژینم به روی خودش نمیاره چون خودشم با یه شورتک لی فقط رو کسشو پوشونده و یه تاپ لختی بوده می‌پرسه باباجون کجا رفت مامان دسپاچه میگه تلفن زدن رفت نمایشگاه! که مشکوک میشه نکنه مامان با دایی سکس می‌کرده؟! بعدش اونقدر کمین می‌کنه تا سفر شمال که منم بودم و دایی هم بود نگو تو همون کمد قایم شده بوده که در فرصتی که مامان رو دایی بوده هر دو تو اوج پشتشون به سمت کمد بوده درو باز می‌کنه یک صحنه چند ثانیه‌ای از سکس مامان با دایی را ضبط می‌کنه و این همان سوتی و همان مچ گیری بوده تا مامانو وادار به سکوت کنه!! عجب !!
 
تو همین اواخر به مامان آشکارا میگه من آرشو نمیخام عاشق بردیا هستم اونم عاشق منه یا طلاق یا کاری به کارم نداشته باشه مامانو راضی می‌کنه که هوای منو روژینه نگهداره بذاره با هم باشیم همین سفر را مامانو مجبور می‌کنه با بابا برن که منو روژین با خیال آسوده به هم برسیم .به مامی قول میده بین سه تامون سکرت تا آخر عمر بمونه
بله پنج روز پیش نگو به مامان میگه میخوام منم با بردیا باشم مامان باز میگه نه روژین میگه اگه حرفی بزنی منم جریان خودتو دایی جونو به همه میگم مامان شل میشه تا با رفتن بابا به شهرستان از بابا میخوا تا همراش بره چون کارخونه‌ای که لوازم بهداشتی ساختمان از اون میاره اسمش کارخانه نام است در لالجین همدان میگه میخام ظروف سفالی بخرم محبور میشه منو روژین را تنها بذاره
سفر بابا و مامان چهار روز طول کشیدو گفتم که چه گذشت
بیچاره بابام خبر نداره عروسش همه وقت زیر کیر پسر کوچیکشه و زنش زیر کیر برادر زنشه !

 
تا شام حاضر بشه منو روژین بغل هم یک سکس طولانی را رو اتاق خواب خودش تجربه کردیم روژین خوشبختانه روزهای آخر پریودیشو داره طی می‌کنه احتمال فردا یا پس فردا بگفته خودش خون‌‌ریزیش آغاز میشه تو این پنج روز چک هم کردیم همش منفی بوده
قراره بزودی روژین ایمپلنت کنه تا ناخواسته آبستن نشه مامان ایمپلنت کرده به روژین گفته زود ایمپلنت کن تا ببینیم چه پیش میاد من اطلاعی از ایمپلنت نداشتم روژین گفت یه میله انعطاف پذری زیر پوست بازو با جراحی سرپایی می‌کنند تا زیر پوست هست آبستنی شانس صفر میشه
رفتم از سوپری ماست گرفتم و اومدم روژینم پیش مامان بود منتظر بابا شدیم تا شامو بخوریم …
 
 
مرسی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *