این داستان تقدیم به شما

سلام بهرام هستم از یکی از روستا های اردبیل قد و هیکلم نسبت به هر سه برادرام که بزرگترند درشت تر و تیپم هم کاملا با اونها فرق میکنه اونا تیپ بابام هستن من تیپ مامانم سفید و اروپایی محمد و علی برادران بزرگام خیلی وقت بود ازدواج کرده و خونه جداگانه داشتند خواهرم مریم هم شوهر کرده بود
پارسال پاییز بود محسن زن گرفت محسن 25 سالش بود دختری زیبا و شیطون 17 ساله ای بنام نوشین با اندام مانکنی قد متوسط به بالا سفید مو بلوند و چشم های سبز جذاب و خرمنی از موی ابریشمین بلوند تو نگاه اولم در بعد عروسی منو کشته و مرده ی خودش کرد
به هربهانه ای خودمو بهش می مالوندم هوا سرد شد طبق معمول هم مامان و هم نوشین کرسی گذاشتند کرسی مال نوشین کوچولو بود. ولی مال مامان بزرگ بود گرم اتاق نوشین سمت شمالی ساختمان بود نور کمتر میخورد و همیشه سردتر بود طول روز و خورد و خوراکمون یکجا بود فقط وقت خواب نوشین و محسن می رفتن اتاقشون
یک روز سرد که داشتیم صبحانه می خوردیم منو نوشین یک طرف کرسی نشسته بودیم مامان و بابا و محسن هرکدام تو یک طرف اولین روزی بود که برف بارید نوشین پاشد نون کم بود رفت از اشپزخونه که اونور ساختمونها بود نون اورد تا اومد نشست پیشم یخ زده بود دستاش یخ بود سرو صدا کنان گفت خیلی سرده یخ زدم دستاشو اورد زیر لحاف دستش انگار اشتباهی رد کرد بین پاهای من کیرم سفت بود دستش خورد به کیرم ولی انگار مثلا کیر نیست یه خورده که گرم شد دستاشو در اورد و مشغول خوردن صبحونه شد ولی کیرم بدجوری بی صبرانه حسرت دستای نرم زنداداش را می کشید مامان گفت تو اتاقتون باید لوله کشی گاز کنیم با این سرما مریض میشین اتاق ما از بخاری ایوان گرم میشد ولی مال اونا بین ایوان و اتاقشون راه پله بود بعدشم یه اتاق بود که اشپزخونه کرده بودیم با تراس رفت امد می کردیم طوری که اتاق اونا هم به تراس راه داشت هم به راه پله این بود که سرد ترم میشد
من 18 ساله بودم نوشین 17
 
تو حسرت دست نوشین بودم بخودم تشر می زدم که چرا بیشتر فشارش ندادم تا بفهمه اونی که مثل چوب سفت شده بود بغل دستش کیرم بود من سیر شده بودم یه لقمه قاضی خامه و عسل دستم بود تکیه به پشتی دادم باسن زیبا و گرد و برجسته نوشین را نگاه می کردم کمی هم از کمرش باز شده بود طوری که شروع قاچ باسنش معلوم بود
نوشین خیلی کم میخورد شاید یک پنجم من دو سه لقمه خامه و عسل خورد من هنوز لقمه قاضی خودمو نصفم نکرده بودم باز به بهانه سرما دستاشو اورد زیر کرسی هی به هم می مالید گفتم اینقد سردته گفت آب خیلی سرد بود کاش دستامو با اب گرم پایین می شستم
آشپزخونه اب گرم نداشت ولی حمام و دستشویی در پایین گرم و سرد داشت
با مسخره گفتم نازک نارنجی همش می لرزه اصلا چطوره یک بخاری هم به تو وصل کنیم همش با خودت ببر اینور و انور تا سردت نشه همه خندیدن
دستشو اورد رو شکمم واقعا سرد بود
گفتم خیلیم گرمه یهویی کرد تو شلوارم زد رونم و کیرمم سیخ بود فشارش دادم دستش بین کیر و رونم موند گفت مثل تنور می مونی بهرام کاش منم مثل تو بودم بقبه نمیدونستند که دست نوشین چسبیده به کیر لختمه فکر می کردن دستش رو شکممه چون میگگفت شکمت مثل تنوره خخخخ
این اولین تماس با نوشین بود که اینهمه یهویی پیش رفته بودیم

 
 
قبلا ها بارها خودمو از پشت بهش چسبانده بودم کیرم از رو شلوارش تا لای باسنش بارها رفته بود ولی وانمود می کرد که متوجه نشده
اون روز با ادامه بارش برف و سرد شدن بیشتر هوا گذشت من از مدرسه برگشتم زمین همه جا سفید شده بود
شام را باز سر کرسی خوردیم ولی من پیش مامان نشسته بودم نوشین با خواهرم روبروم پسر خواهرم پیش بابام پایین کرسی هم مامان و محسن بودند شام آبگوشت خوشمزه ای داشتیم خوردیم نوشین و ابجی مریم جمع کردند محسن گفت من میرم شب نشینی خونه دوست و پسر دایی مریم گفت وایس تا منو وحید هم بیایم از سگهای محله می ترسم کلی با هم کل کل کردن که دیر شد بالاخره رفتند تلویزیون سمت پایین کرسی بود روی دیشو برف گرفته بود هی نوشین نق می زد بهرام برو برفشو پاک کن سریال ترکیه ای استانبول ظالم را ببینیم هی لوس شد بابا خسته بود دراز کشیده بود مامان هم هی تو خونه و آشپز خونه کارهایی می کرد نوشین گفت جون من برو منم الکی اذیتش می کردم خودشم می دونست بیشتر از او عاشق سریال بودم گفتم دستام یخ می زنه گفت تو مثل هیتری اگه یخ زدیم من گرمت میکنم بابام خیلی خوشخوابه انگار از هوش رفته صدای نفسهای بلندش کاملا خبر از خواب سنگینش میداد
برف قطع شده بود ولی هوای آذر ماه بدجوری سرد بود
گفتم میرم ولی برو زیر کرسی ببینم تو هم میتونی دستای منو گرم کنی
گفت باشه برو فقط تو برو …
 
دیش بالا اتاقی بود که کرسی داشتیم باید نردبان می بردم با نردبان می کرفتم نردبان زیر برف تو حیاط بود ورداشتم تکیه دادم به تراس اومدم بالا کشیدمش بالا رفتم پشت بام واقعا دستام تا برفو پاک کردم یخ زد
مامان پایین شرشر اب حمامو شنیدم که داره دوش می گیره مامان هر شب بدون دوش گرفتن نمی ره رختخواب این عادتشه بابام همش غر میزنه زن اینهمه حمام نرو گوششم بدهکار نیست
اومد پایین رفتم اتاق نوشین یکی از شورتاشوی نشسته اش را که معمولا ور میداشتم شبا تو شورت خودم قایم می کردم این شده بود برام عادت زدم بیرون رفتم اتاقمون دیدم ماهواره صاف نشون می ده نوشین تا خرخره زیر کرسی بود اون همه جا نشستم پیشش خیلی یواش و پچ پچ کنان گفت ترا خدا نچسب مثل یه تیکه یخی ولی گوش ندادم علیرغم مخالفت شدید دستمو کردم لای پاش از ترس بیدار شدن بابا صدامونم در نمی اوردیم شوخی شوخی دستمو بردم زیر شورتش پاهاشو تا میتونست فشار داد که دستم خیلی پایین تر نره ولی دستم با مالش به رونهاش هرچند بالا پایین میشد عادت کرد و لای پاش مثل تنور داغ بود بغل کف دستم وسط چاک کسش بود به بهانه گرم شدن داشتم میمالیدم که خیسی کصش را خوب حس کردم هی میگفت الان مامان میاد بسه ابرومان میره گفتم مامان حمامه بی اختیار بوسه بارانش کردم ولی نمیزاشت دستمو بچرخونم انگشتمو بکنم تو سوراخ کصش تو همین گیر و داد صدای نفسهای بابا عوض شد تکانی خورد زود دستمو از لای پاش کشیدم بی صدا از بغلم در اومد رفت سمت روبرویم نیمساعتی طول کشید تا مامان اومد هنوز استانبول ظالم شروع نشده بود مامان هم عاشق این سریال بود نشستیم تماشا تا تمام شد یه سریال دیگه ای هم نگاه کردیم ساعت نزدیک 1بود مامان گفت بیا تو پایه پایین بخواب سردت نمیشه نوشین جای تو بخوابه منم تو جای خودم
سرده محسن اومد میره خودش تنها میخوابه فردا فکری به گرمایش اونجا بکنیم نوشین سرمائیه مریض نشه
متکای منو خودشو چسب هم گذاشت نوشینم که دور از منو مامان خوابید

 
من خوابم نمی رفت تا مامان خوابش رفت سرمو بردم زیر لحاف کرسی برقی تا اوتومات کرد زیر روشن شد دیدم نوشین کونش سمت کرسی خوابه پیراهنشم جمع شده کمرش کامل باز باسنش مثل ماه شب چهارده بزرگ و تماشایی معلومه دستاش لای پاشه پامو دراز کردم درست گذاشتم لای پاش رو کسش با انگشتم انگولکش کردم تکان خورد ترسیدم بدش بیاد پامو کشیدم سرمو اوردم بیرون هی حس کردم تکان میخوره
سرمو بردم زیر تاریک بود چیزی ندیدم پایمو باز به هوای باسنش دراز کردم انگشت شستم به یه جای نرم و خیس و لیز خورد رفت توش فکر کردم نوشین برگشته شست پایم رفته تو دهنش بی حرکت نگه داشتم انگار خوابم و نمیدونم بعد مدت کوتاهی پامو کشیدم تقریبا بی خیال شدم
من اون وقتها فکر می کردم در سکس فقط مردها لذت می برند نمیدونستم هردو دلشون میخا بی خیال شدم شلوارمو دادم پایین کیرمو در اوردم شورت نوشینو اول کلی بو کردم خوردم مزه کسشو و بوی کسشو چشیدم بردم رو کیرم با کیرم ور رفتم حین ور رفتن باز پامو دراز کردم بلکه بخوره به باسنش که به نظرم خورد به شکمش و بعد به سینه هاش شک داشتم که انگار با دستاش سینشو فشار بده عرق کرده بود تا ابم اومد ریختم تو شورت نوشین موقع کشیدن پایم پام خورد به دستش مچمو گرفت ولی پامو کشیدم فهمیدم لای سینه هاش بوده نگو جق زدنمو و شورت سفیدشو و کیرمو دیده بعدها دونستم با راحت شدنم طولی نکشید که خوابم برد ..

 
نمیدونم چه وقت شب بود حس کردم انگشت پایی خورد به زیر چونه ام دستمو کشیدم دیدم یک جفت پای لخت سرو ته تا نزدیکی صورتم اومده دونستم پاهای نوشینه دستمو بردم پایین تا رسیدم به کصش ارام دستمو گراشتم رو کصش بدون تکان همون جا نگهداشتم تا دستشو اورد رو دستم با دست خودش دستمو مالوند به کصش ول کرد باز من بی حرکت دستمو رو کصش نگهداشتم
اینبار سر خورد رفت تو پایه ای که خوابیده بود ولی دیدم با دو دستش هر دو مچمو گرفته می کشه یعنی بیا پیشم
منم چرخیدم فضای اتاق بخاطر برف و سفیدی آن روشن بود پرده ها خیلی ضخیم نبودند هر چند مادرم پشتش به کرسی بود ترسیدم بفهمه رفتم سمت زنداداش لحاف را طوری درست کردم که انگار سرمو کشیدم خزنده رفتم سمتش پاهاشو باز کرده بدون شلوار و بلوز بود لخت کرسی داغ بدن و کصشو داغتر کرده بود نور کرسی روشنایی میداد کصشو دیدم تمیز بدون مو باد کرده بود بوسیدمش تو قیلمها دیده بودم میخورند شرع به خوردنش کردم کمرشو میداد بالا تا بهتر بخورم خیلی دوس داشتم برام از خامه عسلم شیرین تر و با مزه تر بود کشیدم بالاتر رفتم پیش نوشین لب گرفتیم گفت چرا فقط به فکر خودتی منم دلم کیرتو میخا بکن تو کصم فقط صدات در نیاد باید زیاد میخوردی تا ابم می اومد بعد میگاییدی ولی پاهاشو باز کرد گفت بیا روم یواش
رفتم میان پاهاش شلوارم پایین بود گفت دربیار خودش با پاهاش در اورد کیرمو گرفت دستش مالید چاک کصش گفت ناشی اینجام ماههاست حسرت این کیر کلفتتو داره مگه نمیدونی منم دل دارم همش می مالی خودتو خلاص می کنی من می مونم پچ پچ می کرد تو گوشمو کیرم تو مشتش بود سر کیرم را میمالید چاک کصش گفتم نوشین بخدا نمیدونستم زنها هم دلشون میخواد گفت پس بکون تو کصم ببینم چقدر دوام میاری زود ابتو نریزی بذار من آبم اومد بعد بریز تو کصم گفتم مگه زنها هم ابشون میاد
گفت چند برابر مردا پس این ابی که تو کصمه چیه حالا بکون ارام ارام جلو عقب کن هر وقت خواست ابت بیاد وایس تا سرد بشی بعد ادامه بده هر وقت گفتم ابتو بریز اونوقت بریز
کیرمو برد پایین تر تا نزدیکی کونش سرشو گذاشت تو همون جای لیز و نرم تا فشار دادم انگار تو آب داغ داره میره حالتی داشتم که نمیشه نوشت چه لذتی داشت خیلی کیپ و فیت کیرم تا ته رفت تو کصش گفتم عشقم داره ابم میاد تکان نخور الان میریزه که اختیار کیرم از دستم در اومد با چند تکان محکم هر چه آب تو کمرم بود ریخت تو کص عشقم زنداداش نازنینم
گفت جووون کسم تشنه بود چه خنک شدم فدای آبت دیگه جق نزنی آبت مال منه گفتم باشه
 
خواستم بیام پایین گفت نه باش تا بازم بتونی بکنی صدا نکن بابا مامان خوابن بیدار نشن
نمیدونم چقدر خوابیدم رو سینه اش ولی همش منو مثل نمک میلیسید منم لبشو مجال نفس کشیدن نمیدادم گفت سینمو بخور منم عاشق سینه بودم با دو دستش گرفت انگار من بچشم گفت بفرما یواش و با احساس افتادم جون سینه هاش هر چه توان تو چونه ام بود سینه هاشو مک زدم و بوسیدم گاز گرفتم و مک زدم از حال می رفت که کیرم سفت تر شد باز دلم خواست اینبار اونقدر گاییدم تا گفت فداااات بشم عشقم شوهرم ببین چه طوری ابمو اوردی بکوووون زنداداشتوووو جررررش بده بکوووون که قدرتم ده چندان شد دیگه انگار یادم رفته بود پدر مادرم پیشمونه نوشینم مثل من ولی صدامون سایلنت بود بار دوم هم آب فراوانی ربختم تو کص زنداداشم
مدتی زیرم موند با نوازشهای خیلی آرامبخش داشت خوابم می برد هنوز کیرم سفت بود و تو کسش تو گوشم نجوا کرد بی صدا برو جات شلوار و زیرپوشتم بپوش مواظب باش مامان بیدار نشه هر چند دوست نداشتم جدا بشم ولی گوش دادم رفتم سر جایم شلوارو زیرپوشمم پوشیدم بی خبر از نوشین بخواب رفتم صبح با صدای نماز بابام بیدار شدم اول فکر کردم خواب دیده ام ولی پامو دراز کردم خورد باسن نوشین دستشو اورد پامو نوازش کرد فهمیدم خواب نبوده بابا بعد نماز رفت حیاط سراغ باز کردن مغازه اش منو مامان و نوشین خوابیدیم ولی پایم لای پاش بود شلوارشو داد پایین اونقدر با انگشتم رو کسش بازیم داد تا آبش اومد مامان هنوز خواب بود یا شایدم خودشو زده بود خواب
چلق چلق کص نوشین تو اتاق کاملا معلوم بود مدارس بخاطر برف و سرما تعطیل بود
عصر قبل از شام بود گفت بیا زود تا کسی نیست چیزی نشونت بدم
تو ایوان بودیم سینشو در اورد از چند جا کبود شده بود جای دندونام معلوم بود اونیکیشم در اورد بدتر از هم بنفش شده بودند
گفت موندم بخ محسن چه بگم گفتم امش تو تاریکی بهش بده بهش بگو سینتو مک بزنه و گاز بگیره بنداز گردن او

 
خندید گفت اون مثل تو هار نیست خیلی کم رو و داخاتیه تا حالا لب به کصم نزده کونمو نگاییده هفته ای خیلی هنر کنه یک یا دبار میکنه اونم دوس داره از پشت بذاره تو کوصم کیرش انگار کمی از مال تو بلند تره ولی نصف کلفتی تو را نداره و مثل مال تو که مال خودمه فداش بشم خوشگل نیست
از اون شب نوشین مال خودم شده تابستان تو حال سکس مامان مچمون را گرفت ولی من زدم سیم آخر که عاشق نوشینم اگه اعدامم کنید رهایش نمی کنم خیلی حرفها گفت نوشین فقط ملافه را به خودش پیچیده بود و گریه می کرد و التماس به مامان که نمیدونم چرا اینجوری شد مامان طلاقمو بگو محسن بده خودمو میندازم تو چاه دیگه منو بهرام نمیتونیم جدا بشیم
مامان خیلی دعوا کرد ولی اخرش گفت قول بدین دفعه اخرتون باشه من می بخشمتون به من نگاه می کرد با کون و کیر لخت نشسته بودم گفت خجالت بکش همه تقصیرها از تو هست باید زود زن بگیری نگاه کن چقدرم صاحب مردش کلفته کشیدی به دایی هیزت مال اونم مثل مال توهه که چندتا رسوایی برامون آورد
خندید
گفتم از تو اون کوص خوشگل تو اومدم بیرون من مقصر نیستم اون کوصت مقصره (با مامان خیلی از این شوخی ها می کردم ممشو بزور می گرفتم می خوردم)
پریدم زدمش زمین سینشو در اوردم تا میتونستم خوردم میگفت خجالت بکش
نوشین تا دید من با مامان شوخیم شروع شد زود با عجله لباساشو پوشید
اومد کمک مامان منو بزور کشید کنار
انگار هیچ اتفاقی نیفتاده دیگه یادش رفت از ما قول بگیره
 
اون روز تابستان همه رفته بودند اردبیل نوشینم قرار بود بره که بمن زنگ زد گفتم نرو بدجوری دلم میخا کوستو بخورم جیم میشه خونه مامانش تا همه میرن میاد خونه نگو مامان هم میدونسته ممکنه منو نوشین کلک زده باشیم خونه دایی میره زنگ می زنه با داداش قراره برن اردبیل میاد مچمون را می گیره
ظهر بود دایی زنگ زد ملوک اماده ای بریم شهر مامان اماده شد خدا حافظی کرد گفت نبینم دیگه از این کارا می کنید ولی حرفاش خودشم میدونست جدی نیست تا سوار ماشین دایی شد خدا حافظی کردم گفت بهرام خونه را ول نکنی بری کسی نیست نوشینم که خونه مامانشه اعتبار نداره
گفتم نه میمونم تا بیاین گفت شب بر می گردیم شامم برات میارم…
تا حرکت کردن درو بستم بغلمو باز کردم عشقمو بردم بالا لختش گردم شروع کردم خوردن کوصش و گایبدن

الان که مینویسم دو روز است فرصت نکردیم سکس کنیم همه #پرسپولیسی هستیم #پرسپولیس النصر عربستانو برد منو نوشین و مامان که داغترین پرسپولیسی هستیم بیرون بودیم رفتیم #اردبیل کلی #شیرینی و تنقلات گرفتیم برگشتیم دیگه مامان کاری به کارمون نداره چند بار فقط از نوشین پرسیده بازم با بهرام سکس دارین اونم الکی گفته نه مامان هم #تیکه انداخته که آره تو #گفتی و منم باور کردم ولی شدیدا گفته #مواظب باشین #کسی بو نبره…

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *