این داستان تقدیم به شما

تو بد وضعیتی گیر افتاده بودیم…
***
یه خونه داشتیم که علیرغم خوب بودنش به محل کار من همسرم خیلی دور بود و مجبور شده بودیم بدیم اجاره بیائیم نزدیک محل کارمون خونه اجاره کنیم ، از طرفی چون روی اون خونه قسط بدهکار بودیم تموم حقوق جفتمون بابت قسط بر نامه ریزی شده بود از طرفی مابه التفاوت اجاره خونه هم مبلغ زیادی میشد که اینو کم میاوردیم ، تموم برنامه زندگیمون ریخته بود بهم ناچارا تصمیم گرفتیم اون خونه رو بفروشیم بیائیم نزدیک محل کارمون بخریم خلاصه داستان مفصلی داره که گفتنش مثنوی هفتاد منه ، امید شوهرم که دوشیفت کار میکرد و اصلا وقت این حرفها رو نداشت از طرفی،تموم اسناد و مدارک خونه هم بنام من بود ناچار شدم عصرها برم دنبال فروش اون خونه و خرید خونه جدید ، تعریف از خودم نباشه با اینکه الان سی سالم بود و هشت سالی میشدکه ازدواج کرده بودم بخاطر سکس کم و بچه دار نشدن هنوز دختر میزدم تا زن ،نبود روزی که همکارام تو اداره متلک بارم نکنند یا به هر طریقی اقدامی جهت به دست آوردن دلم انجام ندن ،ولی خب کار دولتی خوبیش به اینه که باز هنوز یه درو پیکری داره و افراد جرات زیاده روی رو ندارن ، بماند…

 
اسمم بهاره است و قدم 177وزنم هم 65  کیلو نسبت به قدم وزنم عالیه چون مرتب ورزش میکنم استایل خوبی دارم ،کیوان شوهر سابقم قدش 185 ولی وزنش 90 کیلو یه کمی اضافه داشت که اونم بخاطر کم تحرکی بیش از حدش بود ، بگذریم ،از فروختن خونه کم کم نا امید شده بودم که یه روز عصر یه شماره رند موبایل تماس گرفت و گفت بابت آگهی خونه تون تو بنگاه فلان مزاحم شدم ،خونه رو همه بنگاههای محل گذاشته بودم و بعدا متوجه شدم یکی شون با این دوست بوده دیده پول لازمیم شماره داده بوده ، بعد سلام وتعارف فهمیدم از بنگاههای نزدیک خودمونه که ساکنیم خلاصه قرار گذاشتیم ،بابت دیدن خونه و بقیه صحبتها برای فردا عصر با مستاجر تماس گرفتم و هماهنگ کردم ،قرارم شد خریدار خودش بره و خونه رو نگاه کنه بعدش من برم بنگاه برای قولنامه عصر فردا حسابی شیک کردم و رفتم بنگاه ولی خود صاحب بنگاه که مشتری بود هنوز نبود و فقط همکارش بود که ازم خواست تا اومدن رئیسش چند دقیقه منتظر بمونم ، چند دقیقه ای نشستم که آقا تشریف آورد ، بی پدر تموم وکمال بود یه ماشین خوشگل مشکی جنیسس داشت که خیلی خوشگل بود خودشم یه مرد چهل و چهار پنج ساله ولی جاافتاده و خوش تیپ انصافا امید که خیلی خوشتیپه ولی اون از امید خوش تیپ تر بود
 
عطر ملایم خوش بویی زده بود و تناسب خاصی توی لباس و تیپش بود ،بعد کلی صحبت و چک وچونه و صحبت تلفنی با امید خلاصه به توافق رسیدیم که قولنامه کنیم و پرسید با پولش میخوام چکار کنم نکنه میخوام برم تو کاردلار آخه همون موقع گرونی ارز و اینا بود منم گفتم که به چه دلیل فروشنده ام ،و میخوام اینجا خونه بخرم، القصه خودش گفت مایل باشید یه مورد خیلی تمیز براتون پیدا کنم که باهم تاخت بزنیم هم کمیسیون یه بار بدید هم بی خونه نمونید ، تو این یه ساعتی که اونجا بودم احساس راحتی خاصی میکردم پیشش هم همکارش آدم سنگینی بود هم خودش ، به نظرم قیمتی هم که خونه رو میخرید بالاتر از اون چیزی بود که ما فکرش رو میکردیم ، قرار شد تا فردا یه مورد پیدا کنه و اطلاع بده ،خداحافظی کردم و اومدم خونه ، نمیدونم چرا ولی شب همش تو فکرش بودم کیوانم طبق معمول دیر میومد ، نمیدونم از خوشحالی بابت جور شدن کارمون بود یا از دیدن وآشنا شدن با این بنگاهی به صورت عجیبی شادی داشتم و طبق معمول بخاطر خستگی کیوان نتونستیم سکس داشته باشیم ، فردا صبح سرکار بودم که آقای پویا تماس گرفت و برای عصر قرار ملاقات گذاشت ، عصربعد یه چرت کوتاه یه دوش گرفتم و آرایش مناسبی کردم و خیلی تر و تمیز و مرتب ساعت 5 رفتم بنگاه چون فاصله کم بود پیاده رفتم وقتی رسیدم پویا منتظر من جلو در بنگاه ایستاده بود ، بلافاصله بعد سلام و احوالپرسی تعارف کرد که سوار بشم و بریم برای بازدید خونه سه تا خونه برامون در نظر گرفته بود که یکی از دیگری جالبتر وبهتر بودن.
 
با اون شرایطی،که ما داشتیم و مدنظرمون بود همخونی زیادی داشتند ولی یکیشون بدجور چشمم رو گرفت خیلی خونه باهالی بود موقعی که داشتیم خونه رو میدیدیم راجع به قیمتش سوال کردم که پویا لبخندی زد و گفت شما بپسند ، اونش مشکلی نداره عزیز این کلمه عزیز با اون لبخند تموم منظور پویا رو بهم رسوند ولی خب خودمو زدم به اون راه و مجددا در مورد قیمتش سوال کردم که پویا بازم تو چشام زل زد و با همون لبخند گفت پسندیدی یا نه گفتم آره ولی خب قیمتش ؟که نذاشت حرفم تموم بشه و گفت خب پس بریم پای قولنامه ، گفتم آقای پویا من هنوز نمیدونم اینجا قیمتش چقدره میتونم بخرم یا نه بازم یه لبخندی بهم زد و گفت زیاد گرون نیست باید چهل میلیون بزارید روی پول خونتون یعنی چهل تومن به من بدید با شنیدن چهل میلیون کلا نامید شدم و گفتم پس هیچی چون ما چهل میلیون نداریم که بدیم پویان خندید و گفت خب براتون وام میگیرم ، گفتم آخه ما به اندازه کافی قسط داریم نمیتونیم قسط بدیم ، پویا گفت خب پس یه کار دیگه میکنیم گفتم چیکار گفت یه خونه دیگه براتون پیدا میکنیم که کمتر بدهکار بشید ، گفتم چاره ای نیست ولی کاش میشد این خونه رو بگیریم در همین حال از خونه اومدیم بیرون و پویا در خونه رو زد بهم کلید رو دوباره از جیبش در آورد و در واحد روبروی این واحد رو باز کرد و گفت این یکی چطوره اون یکی واحد که دیدیم 105متری بود ولی این یکی 95 متریه وارد خونه که شدیم خونه کاملا مبله و خیلی تر تمیز و شیک بود

 
چون نوساز بودن دلچسب بود ولی مشخص بود تو این خونه کسی زندگی نمی کنه و انگار مجردیه ساعت تقریبا شش بود ولی خب بخاطر گرمای تابستون پویا کولر زد ودر واحد رو بست و سریع مشغول جمع کردن بساطی که وسط خونه بود شد ، خندید و گفت خانم روزبهانی این واحد خونه مجردی خودمه راستش تصمیم به فروش اینجا رو نداشتم ولی خاطرت عزیزه برام نمیخوام دست خالی امروز بری این ملک رو خودم به سلیقه خودم ساختم از همه نظر سنگ تموم گذاشتم براش حیفه دست آدمهای به درد نخور باشه باید خانم خوشگلی مثل شما اینجا باشه که آدم هر روز از دیدنش انرژی بگیره ، منم که تموم خونه رو بازدید کرده بودم و پسندیده بودم گفتم آقای پویا این یکی رو چقدر باید اضافه تر بدیم پویا که تو آشپزخونه بود دستهاش رو گذاشت روی اپن وبا فیگور خاصی گفت بهاره خانم افتخار میدین باهم امروز یه لبی تر کنیم ، من با کیوان کم وبیش مشروب خورده بودم ولی خب اینجا با یه غریبه ، از شما چه پنهون هیجان خاصی داشتم ، تو همین حال کیوان زنگ زد و از اوضاع و احوال پرسید ، چند دقیقه ای صحبت کردیم و قرار شد بهش زنگ بزنم بعد دیدن خونه ، تلفنم که تموم شد دیدم ، دوتا جام پر دست پویاست و پشت سرم ایستاده ، تعارف زد و ناچارا پذیرفتم .

 
تو کارش خیلی وارد بود چون چیزی رو به خورد من داده بود که در زمان خیلی کمی داغم کرد علاوه بر اون انگار شعله های شهوت داشت از تمام وجودم زبانه میکشید ، در همین حین که صحبت میکردیم ، موز و خیار خرد کرده بود و دنبال من میومد و با چنگال دونه دونه بهم تعارف میکرد و میذاشت تو دهنم خیلی راحت باهام برخورد میکرد ، پیک اولی رو خوردم یه کمی احساس کردم که دستشویی دارم رفتم دستشویی تموم وجودم داغ بود هر چقدرآب خنک رو روی کسو وکونم گرفتم انگار نه انگار وقتی برگشتم پیک دوم رو داد دستم ، اصلا توان مقاومت دربرابر خواسته پویارو نداشتم ، روی راحتی لم دادم و روسری رو از سرم برداشتم روبروی پنل کولر اسپیلیت نشسته بودم پویا برام ماست و چیپس آورد و شیشه مشروبش رو هم آورد روی عسلی جلوی من گذاشت ، خودش هم روبروی من روی راحتی نشست از فرط گرمای زیاد دکمه پیراهنش رو باز کرد و اونو درآورد و با یه رکابی جلوی من نشسته بود و با هم حرف میزدیم ، پویا بلند شد که بره دستشویی اینقدر گرمم شده بود که طاقت نیاوردم و دکمه مانتوم رو باز کردم و از تنم درش آوردم دیگه حالیم نبود دارم چیکار میکنم ، با یه تاب و یه ساپورت و ایستادم مستقیم جلوی کولر که خنک بشم که احساس کردم یه کیر کلفت لای کونمه ، برگشتم دیدم پویا لخت مادرزاد پشت من ایستاد و دستهاش رو دور من حلقه کرد چاره ای جز پذیرفتن آغوشش نداشتم اینقدر شهوت داشتم که شورت و شلوارم باهم خیس شده بود از فرط شهوت
 
پویاسرش رو آورد و از پشت گردن و لاله گوشم رو میمکید ، و وقتی هیچ مقاومتی از طرف من ندید با دوتا دستهاش ساپورت منو با شورتم یه تیکه درآورد و وسط شورتم رو که خیسم بود بو کرد و انگار وحشی تر شد علیرغم چهره جذاب وزیبایی که داشت کیر سیاه و کلفت و وحشتناکی داشت لباسهای منو که درآورد نشوند منو روی راحتی و از لبهام شروع کرد به خوردن و مکیدن تا کوس وکونم و حسابی از خجالتشون در اومد با هر زبانی که از کونم به طرف کسم میکشید صدای منو بیشتر در میاورد و به انزال نزدیکترم میکرد ، اونقدر خورد و مکید ولیسید که برای اولین بار آبم مثل یه فواره پاشید بیرون و آنچنان ناله و فریادی زدم که هر کس از صد متری خونه هم تردد میکرد صدای منو میشنید ، پویا که مثل یه شیر نر رو من خیمه زده بود ، بعد ارضا شدن شدید من و پاشیدن آبم روی اون خودش رو با دستمال کاغذی روی عسلی کمی پاک کرد و یه لبخندی زد و گفت جان عزیزم راحت شدی خوشت اومد ، من که تو خلصه عجیبی بودم گفتم فقط زودتر بکن که دارم میمیرم ، پویا کیر خوش تراش ولی وحشتناکش رو جلوی دهنم گرفت و گفت الان شستمش کاملا ضدعفونی شده بخورش عسلم ، زیاد اهل ساک زدن نیستم ولی خب حسابی براش خوردم

 
من خوابیده بودم روی راحتی و پویا بالا سرم ایستاده بودو منم ساک میزدم بعد اینکه حسابی خوردمش منوتو اغوشش گرفت و توی اتاق خواب برد روی تخت انداخت و اومد روی من سوار به کار شد ، کیرش رو که توی کسم کرد انگار یه تنه قطور درخت داخلم رفت آنچنان فرو میکرد و بیرون میکشید حجمش زیاد بود که با هر فروکنش مقدار زیادی به وزنم اضافه و کم میشد ، چهارتا پوزیشن عوض کرد ولی هنوز آبش نیومده بود تو داگی سرش رو در کونم گذاشت و مشغول لیسیدن و زبون زدن شد ،حرفه ای کار میکرد ، بعد لیسیدن قوطی کوچکی رو از بالای تخت برداشت و کمی از قوطی ژل مانند رو به سوراخ کونم که حالا دیگه داشت ذوق ذوق میکرد و خارش عجیبی توش راه افتاده بود مالید و دونه دونه انگشتاش رو تو سوراخ کونم کرد خوشبختانه روده من تمیز بود و چیزی نداشت ، واقعا ده بار تو هشت سال زندگی با کیوان بهش کون نداده بودم ،زیاد دوست نداشتم کون بدم ، ولی اون موقع داشتم التماس میکردم به پویا که زودتر منو از کون بگاد بالاخره کیرشو تا آخر تو کونم کرد و مشغول تلمبه زدن تو کونم شد
 
آنچنان لذتی وجودم رو گرفته بود که پاهام یخ کرده بود و بی حس شده بود بسیار حرفه ای میکرد و واقعا بگای خوبی بود از بس منو از کون تو حالتهای مختلف گائید دیگه نتونستم رو دست و پاهام بمونم یه بالش رو گذاشتم زیر شکمم و تا میتونستم باسنمو دادم بالا و خوابیدم پویا که سخت مشغول گائیدن بود با یه دست کسمو می مالید وبا دست دیگه اش سرمو سمت عقب برگردوند تا ازم لب بگیره و همونطوری هم شاک میزد ناگهان ضرباتش محکمتر شد و زبون منو که توی دهنش کرده بود در آورد و نفس زنان گفت آبم رو کجا بریزم منکه تو اوج بودم و متورم شدن کیرشو توی کونم حس میکردم توی آخر کار اون داشتم برای دهمین بار هم من می اومدم ،گفتم هر کجا دوست داری بریز ،داشت می اومد که گفتم بریز تو کونم تو کونم میخامش ، ناله میزدم می گفتم آبت رو توش میخام پویا بریز توش که اونم اومد وبا چندتا نعره از ته دلش و چندتا تکون شدید تموم آبش رو توی کون من خالی کرد و همون طور افتاد روی من پویا که تا چند لحظه قبل مثل یه پر کاه روی من بالا پایین میشد الان مثل یه جنازه روی من بود
 
بعد چند دقیقه ای خود به خود کیرش از توی من دراومد و آبش هم روان شده بود و داشت از توی من میزد بیرون که با دستمالی که بغل تخت بود گذاشتم روی سوراخ کونم و تازه فهمیدم که چه کاری کردم ولی پشیمانی دیگه سودی نداشت و بدتر اعصابم رو داغون میکردم وتو اون موقعیت اصلا نمیخواستم که بهش فکر کنم کم کم بلند شدم و رفتم توی حموم و تو وان حموم که خیلی،هم زیبا بود افتادم وشیر آب رو تنظیم کردم روی خودم بیست دقیقه ای خوابم برد از فرط خستگی که پویا بیدارم کرد خودمو شستم البته پویا هم کمکم کرد و منم اونو شستم و باهم بیرون اومدیم انگار هزارساله همو می‌شناسیم و باهم زندگی میکنیم عجیب باهم اخت شده بودیم ، بعد اینکه یه کم به حالت عادی برگشتیم کم کم بلند شدیم و از خونه زدیم بیرون ، فردا امید مرخصی گرفت واومد خونه رو معامله کردیم ، پویا جوری درست کرد که حتی یه ریال هم ما برای کمیسیون بهش ندادیم ، خونه رو سرویس اساسی کرد بهمون تحویل داد …

 
 
سه بار بعد اون ماجرا بازم باهم سکس کردیم ، البته هر سه بارش هم تو همون خونه تا قبل از اینکه ما اثاث کشی کنیم ، وبا رضایت هردوتامون بود. چوب این کارو من با بچه دار نشدن خوردم که کیوان طلاقم داد به خاطر فشار خانواده اش و پویا هم زنش و پسرش رفتن خارج  ، الان سه ماهی میشه که با همیم تو همون خونه…
 
نوشته: بهاره  ر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *