این داستان تقدیم به شما

سلام امیر سام هستم
من یه دوست دختری داشتم به اسم زینب. حاجی این سینش خوب بود ۷۵ ولی کونش خیلی تخت بود کص مصشم سیا بود عوضش قیافش بد نبود حاجی ما باهم اوکی بودیم من میگفتم این زن زندگیه و ازین چرت و پرتا به عشق این زندگی میکردم بعد ۶ ماه زندگی من با این اخت بودم پیشنهاد سکس دادم گفت فردا بیام پارک کنار خونتون گفتم باشه و اینا رفتیم گفت میخواستی حرکت بزنی بریم تو زیر گذر رفتیم منم بی تجربه بودم اولین کص که دیده بودم
لباشو ماچو بوس دست انداختم سینشو مالیدم اینور اونور گفت برام بخور گفتم نه اون خورد برام
 
بعد کاندوم کشیدم من گفتم لاپایی اون گفت بکن تو کونم اقا کردم توش هعی این سرو صدا میکرد بعد من با خودم گفتم چرا راحت رفت تو مگه نمیگن باید جا باز کنه و اینا با فشار یه زره سخت بود ولی رفت خلاصه ما کردیم اینم بگم تمام مدت ادا تنگا رو در میاورد بعد بغل کرد منو گفت دوست دارم خیلی خوب بود بعد رفتیم اون رفت خونشون من سر کار شب ساعت ۳ بود یکی زنگ زد فحش و اینا من خواب بودم گفتم پیام بده خوابم میاد گفت پدر زینبم (کونی دختر منو گاییدی نمیگی نامزد داره مادرتو میگام)

 
منم رفتم پیش اقام(بابام) گفتم حاجی من این یارو ببین چی میگه گفت چیکار کردی گفتم بخدا کاندوم کشیدم و اونم از پشت بعد از قبل گشاد بود گفت بگا رفتی پسر رفت شکایت کرد قاضی گفت برید آزمایش من آزمایش دادم دختره داد
دی ان ای دونفر بود بجز من قاضی دید چه جنده ایه
نامزده دختره ولش کرد
بابای منم از مرده شکایت کرد که به پسرم افترا زده قاضی گف یا رضایت بده یا ۶ما بره زندان بابام به مرده گف تو کوچه تون بگو دخترم جندس ولت کنم
تموم شد قضیه اونا رفتن از محل من موندم و جق و ارزش جقو فهمیدم
 
نوشته: امیر سام

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *