این داستان تقدیم به شما
سلام من سارا هستم.شاید اگه داستانم بگم مسخره ام کنید یافحش بدیدولی درهر صورت میگم.چندسالی میشه ازدواج کردم شوهرم ادم خوبیه وتاحالا حتی یه بارم دعوامون نشده.اون خیلی منو دوست داره به قول معروف ازگل کمتربه من نگفته.نمیدونم این چه حسیه که من دارم.حالاکه دقیق فکرمیکنم یادم میاد که زمانی که مجرد بودم هم این حس درمن وجود داشت شایدبه خاطر کتک خوردن از بابام تو نوجوانی ولی هرچی هست بعداز ازدواج فروکش کرده بود دیگه همچین حسی نداشتم.من دوست دارم شوهرم سرم دادبزنه وبعضی وقتا حتی کتکم بزنه ولی اون هیچ وقت همچین کاری نمیکنه.بعضی وقتی حتی ازقصد خرابکاری میکنم تابیاد ومنو دعواکنه ولی اون هربار میاد میگه عیب نداره فدای سرت خوشگلم.
برعکس توی تخت دوست دارم نازم کنه وهمه جامو ببوسه وارضام کنه بدون هیچ خشونتی.اونم همین کارو میکنه وبرای همینه که دوسش دارم.چندوقت پیش قبل از سکس ازکارایی که خوشمون میاد حرف میزدیم ومنم بهش گفتم دوست دارم کتک بخورم نه موقع که سکس میکنیم توزندگی عادی.اون خیلی تعجب کرد ولی چیزی نگفت.یه بار خودم رفتم وباکمربندش خودمو زدم وقتی خونه نبود ولی هیچ حس خوشایندی نداشت بیشتردرد داشت تالذت.فهمیدم که این مشکل ذهنیه نه جسمی دوست دارم اون به من صدمه بزنه نه خودم.میرم سراغ فیلم های پورن اون فیلمایی که مرده زنه رو کتک میزنه ولی چون همشون حین انجام سکس اینکارو میکنن خوشم نمیاد سکس باید اروم وباعشق باشه.
چندبار مستقیم بهش گفتم منو کتک بزن ولی هربار میگه من برای چی تورو بزنم دلم نمیاد اخه.واقعادیگه نمیدونم چیکارکنم لطفا منو راهنمأیی کنید وگرنه مجبورم طلاق بگیرمو با یه شوهر مسلمون واقعی ازدواج کنم
نوشته: سارا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید