این داستان تقدیم به شما
باسلام اسم من محمده دوست دخترم مهتاب تو یه پارتی باهم آشنا شدیم یه ده سالی ازم کوچکتره
یه دختر بلوند مانکن دوس داشتنی بعد اینکه شددوس دخترم من خیلی دوسش داشتم ولی عاشق سکسم هات هات مهتابم زیاد میپیچوند حتی سرسکس بارها قهرکردیم به دوماه شش ماهم رسید قهرمون ولی بالاخره روز موعود فرارسیدبالاخره یه روز پاییزی خوشگل مخشوزدم رفتیم ویلای بابام لختش کردم وشروع کردم باسوراخ کونش وررفتن ولی دیدم نمیزاره گفتم بسکن دیگه مگه حرفامونو نزدیم من یکس میخوام گفت حالا کی گفت نه خب سکس کن گفتم ازجلوکه نمیشه دختری مجبورم ازپشت بکنم ولی چیزی بهم گفت که انگارتمام دنیارو دودستی بهم داد گفت آخه بدنش عالیه روفرم روفرم ژیمناسته گفت تو تمرین بکارتشو ازدست داده آقا انگار کل دنیارو یدفه داد بهم شروع کردم کس تپلشو خوردن نیم ساعت خوردم دیگه داشت ازشهوت میمرد نمیدونم چندبار ارضا شد حالا نوبت اون بود گفتم نوبت توعه بخور گفت نمیتونم گفتم یعنی چی باید بخوری بالاخره ۶۹ شدیم اول دندوناشو زیاد میزد گفتم اصلا ولش کن زخم کردی چه وضع خوردنه بیخیال شدمو گذاشتم در کسش منم هی اذیتش میکردم هی میمالوندم نمیکردم
یدفعه خودش تنظیم کرد تا ته فشارش داد چنان جیغی کشید فکر کنم هرکی تا صدمتری خونه بود شنید بعد یه رب تلمبه زدن وحشیانه آخه میگفت دوس داره سکس خشن دیدم کیر نو کسش پرخونه زدم تو سرم نگو الکی میگفته باکره بوده منم انقد وحشیانه وخشن میکردم اصلا خونو نمیدیدم و اون جیغش مال پاره شدن بکارتش بوده خلاصه الان ۵ساله باهمیم من ۳۴ سالنه اون ۲۴ سالش تازگیا به این نتیجه رسیدم چون کاملا بهم وابسته ایم وعاشق هم شدیم میخوایم ازدواج کنیم چون لحظه ای بدون مهتاب نمیتونم بمونم بالاخره بعد اینکه خونو پاک کردیم یه ساعت بعد دوباره به سکسمون ادامه دادیم تا ارضا بشم اولین سکس واقعا یه حال دیگه ای داره ارضا شدیم و ریختم صورتش الان دیگه یاد گرفته توپ ساک میزنه و تا یبار آبنو نیاره نخوره ولکن نیست اول باید یبار آبمو بخوره بعد بریم سکس اصلیمونو شروع کنیم
امیدوارم خوشتون اومده باشه
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید