این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان من فربد هستم ۳۹ سالمه ، ما تو یه ساختمان ده واحدی ساکن شدیم که بعد از اینکه اسباب کشی کردیم با مدیر ساختمان هم اشنا شدیم ، مدیر اسمش نادر هست ، کم کم که زمان گذشت بیشتر و بیشتر با همسایه ها اشنا شدم و با نادر هم که یه مرد میان سال بود بیشتر در ارتباط بودم و زنشو هم دیدم که هرجی بگم از اندامش کم گفتم همون نظر اول دلمو برده بود لامصب حوریه بهشتی بود هم خوشگل هم خوش هیکل اکثرا با مانتوی کوتاه و تنگ میرفت بیرون که اون کونش دیونم کرده بود برای همین هم با نادر بیشتر گرم گرفتم تا بتونم به سحر زنش برسم ، سحر زنی نبود که تو خونه بند بشه. هربار یا میدیدم میره بیرون یا میومد تو خونه ، به هر کلکی بود ایدی اینستای نادر رو گرفتم تا شاید سحر هم تو اینستا پیداش کنم همین هم شد منم دوتا اینستا با ایدیهای مختلف دارم یکی برای کس پیدا کردن یکی هم همینطوری الکی درست کردم ، وقتی سحر را از طریق نادر پیداش کردم ادش کردم بعد از یه روز اونم منو اد کرد ولی من یه عکس دیگه گذاشته بودم و خودمو با یه اسم دیگه معرفی کرده بودم وقتی وارد صفحه اش وای چی میدیدم فهمیدم توله سگ خیلی خیلی شیطونه کلی عکسای تقریبا باز داشت و چه ارایشهایی کرده بود انگار اصلا شوهرش بهش گیر نمیداد که از اون عکسا نزاره خلاصه بهش پیغام خصوصی دادم اونم که پیجمو دیده بود فکر نمیکرد من باشم جوابمو داد سلام و چطوری من ازتون خوشم اومده و از این کسشعرا براش بافتم اونم هی میگفت تو کی هستی از کجا منو پیدا کردی گفتم همینطوری میگشتم که با ایدیت اشنا شدم دلم میخاد باهات بیشتر اشنا بشم اول یکمی هی مقاومت میکرد ولی یه چند روزی هی براش کسشعر بافتم تا بلاخره اعتمادشو جلب کردم که مثلا من غریبه هستم وقتی دیگه اعتماد کرد کم کم رو مخش رفتم ازش ایدی تلگرامشو گرفتم تا بتونیم خصوصیتر باهم حرف بزنیم اونم ایدیشو داد هر روز که میدیدمش دلم براش اب میشد که کی میشه بکنمش اخه لامصب هیکلش فوق العاده بود مخوصا کونش که از زیر مانتو هم دلبری میکرد و مطمئن بودم که هر مردی سحر را از پشت ببینه محاله که نخاد بکندش …
دیگه با سحر چند ماهی چت کردم و وقتی دیگه خیلی بهم وابسته شده بود کم کم ازش میخاستم از خودش عکسای خصوصی بفرسته ازم قول گرفت که هیچ جا نزارم منم بهش قول دادم اونم یه عکس با سوتین داد که وای دلم میخاست پستوناشو میچلوندم و نوکشو مک میزدم ازش خواستم بدون سوتین عکس بگیره گفت دیگه پر رو نشو گفتم سحر بخدا عکستو هیچ جا نمیزارم بهت قول دادم گفت نه میترسم گفتم نترس عشقم بهم اعتماد کن خلاصه اینقدر تو مخش خوندم تا بلخاره راضیش کردم و عکسهای لختی از خودش بهم میداد وای چه کسی چه کونی بدنش بینهایت عالی بود اونم ازم عکس کیرمو خواست منم گفتم باشه ولی بعدا میدم گفت نه دلم میخاد کیرتو ببینم گفتم باشه و رفتم دستشویی و کیرمم که با دیدن اون کس و کون حسابی سیخ شده بود عکسشو براش فرستادم اونم وقتی کیرمو دید یه وااااییییییی گفت گفتم جون عشقم چیه چیسده از کیرم خوشت اومد گفت وای اره کیرت خیلی کلفته و گنده است گفتم دوست دارم بکنمش تو کست اونم گفت وای کسم جر میخوره گفتم منم دوست دارم کستو جدش بدم اونم میخندید خلاصه یه چند روزی هم با عکسای کس و کون و کیرم سرگرم بودیم و هی ازش میخاستم با هم سکس کنیم ولی طفره میرفت و قبول نمیکرد اینقدر براش حرف زدم تا اینکه بلاخره راضیش کردم که بیاد بیرون و باهم بریم بگردیم ، من یه دوستی دارم که اون یه خونه خالی داره و هر از گاهی که کس جور کنیم اونجا میریم و دوستم وضعش خیلی خوبه این خونه با همه وسایل برای سکس گذاشته خلاصه از دوستم کلیدو گرفتم و هنون روز باید میبردمش چون نباید وقتی منو میدید از دستم بپره اون که اصلا خبر نداشت کسی که باهاش چت میکنه منم بهش ادرس دادم گفتم بیاد هنون خونه اونم با استپ اومد و در زد گفتم بیاد بالا تا اماده بشم بریم بیرون چراغها رو خاموش کردم در را باز گذاشتم اوند در زد گفت الو کسی نیست؟ و اومد داخل در رو بست گفت الو الو نیستی از پشت بغلش کردم گردنشو بوسیدم اونم یه اهی کشید تا برگشت دید منم که بغلش کردم یهویی یه جیغی زد و گفت وای نه تویی گفتم اره سحر جون منم چیه جرا تعجب کردی گفت تو اینجا چکار میکنی گفتم خوشگله اونی که باهاش چت میکردی من بودم حالا با مای خودت اوندی باهم بخوابیم پس الکی بازی درنیار و خلاصه میخاستم بغلش کنم که مثلا نمیخاست و نمیزاشت محکم گرفتمش ازش لب گرفتم یکمی با دستاش فشار داد که ولش کنم ولی زورش نمیرسید بردمش انداختمش رو تخت و افتادم روش هی لب میگرفتم و پستوناشو میمالیدم هی میگفت توروخدا نکن نکن گفتم سحر ببین تو با مای خودت اوندی با دوستت سکس کنی حالا چیه ؟ دیدی منم نمیخاهی کس بدی گفت اخه ؟ گفتم اخه چی اگر بجای من یکی دیگه بود بهش راحت میدادی یادته که چقدر بهم عکس از کس و کونت میدادی هی قربون کیرم میرفتی گفت نمیدونستم تویی گفتم میدونستی هم میدادی شک ندارم پس الکی بازی درنیار تو کس خوبی هستی معلوم نیست با چند نفر خوابیدی که اینقدر راحت پا میدی
گفت خفه شو فربد من جنده نیستم خندیدم گفتم نگفتم جنده ای ولی راجت پا میدی ازش لب گرفتم دیگه اونم مقاومتی نکرد و کم کم لختش کردم هی قربون صدقش میرفتم اونم دیگه اخ و اوخ میکرد و همه جاشو لیسیدم مخصوصا کسشو که هی التماس میکرد بیشتد کس و کونشو براش بلیسم بلند شدم گفتم نوبته اوه خوشگلم کیرمو که دراوردم گفت وای این که از تو عکسشم کلفتره گفتم اره عشقم انروز با کس پاره میری خونتون ، رفتم جلوش گفتم یالا نوبته اوه بخوریش کیرمو داد تو دهنش یکمی با اکراه میلیسید که سرشو گرفتم هول دادم رو کیرم تا ته کردم تو دهنش داشت خفه میشد سرشو ول کردم کیرمو داورو سرفه میکرد دوباره کردم تو حلقش چندبار اینکارو کردم اخه میدونستم نباید خیلی رمانتیک باشه سکس اینو از تجربه سکس با چندتا دختر هات فهمیده بودم که زنها سکس خشن دوست دارن بقول معروف دهن سحر را گائیدم بیچاره نا نداشت بلندش کردم انداختمش رو تخت افتادم به خوردن کسش که حال کنه و بدش نیاد دهنش سرویس شده که اونم به اوج رسوندمش بدنش میلرزید جیغ میزد التماس میکرد بکنمش منم دمرش کردم سوراخ کونشو لیسیدم لامصب راست میگفت جندگی نکرده بود سوراخ اکه اک بود تنگ و قهوه ای لای یه کون گرد و بزرگ که ادمو روانی میکرد سوراخ کونش اینقدر لیسیدم که داشت گریه اش میگرفت و هی میگفت فربد منو بکن کسمو بکن جرم بده لامصب کسم کیر میخاد دوباره طاق بازش کردم لنگاهشو دادم بالا کیرند لای کسش میکشیدم عجب کسی داشت بخدا کسش داغه داغ بود لاش صورتی لبه هاش یکمی بزرگ بود ولی وقتی کسش جمع بود لبه هاش معلوم نبود هی میگفت فربد توروخدا بکن تو کسم دارم میمیرم منم دوست داشتم بیشتر التماسم کنه دیگه رسم گریه میکرد که بکنمش منم کیرمو تا ته کردم تو کسش وای بیشرف کسش تپل بود ولی توش تنگ بود تا کیرنو کردم توش چنان جیغی زد که دلم براش سوخت که اینقدر بد کرده بودم توش فکر نمیکردم با اینکه کسش اینقدر خیس باشه دردش بیاد دیگه معطلش نکردم حسابی تو کسش عقب جلو کردم اونم از درد به خودش میپیچید منم سینه های درشتشو مک میزدم ازش لب میگرفتم کسشو میگائیدم چند دقیقه بعد هی ناله میکرد و میگفت جون کسنو جد وادی جووووونننن بکن وای چه کلفته وای اخ کسمممم جون جر بده جر بوه منم مثله اسب میکردمش

خیس عرق شده بودم میخاست ابم بیاد که کشیدم بیرون کله کیرمو محکم فشار دادم ابم پس رفت و دوباره کردم توش سحر دیگه درد نداشت و هی میگفت وای جون بکن کسنو قربون کیرت بشم فدای کیرت بشم دوباره برای چند دقیقه کردمش اونم چندبار به ارگاسم رسیده بود خیلی جیغ جیغ میکرد پاهاشو دور کمرم قفل کرده بود منم محکم تلمبه میزدم دیگه داشتم انادر میشدم گفتم سحر ابم داره میاد گفت جون هنشو میخان فربدم بریز توم بریز توم منم دیدم خودش راضیه دیگه با خیال راحت تلمبه زدم تا ابم اوند و ریختم تو کسش بازم تلمبه زدم که سحر هم بازم جیغ جیغش رفت هوا انادر شد و پاهاش از کمرم شل شد منم خوابیده بودم روش هردو خسته و خیس عرق بودیم پستوناشو میبوسیدم به زور از روش بلند شدم خوابیدم کنارش هنوز نفس نفس میزدیم کم کم حالنون جا اومد بغلش کردم سینه شو مک زدم براش اونم دستشو گذاشت رو سرم ازش یه لب گرفتم تو چشماش شادی موج میزد گفتم خوشت اومد خوشگلم؟ گفت بیشرف دیونم کردی معلومه که خوشم اومده گفتم حالا پس پشیمون نیستی ؟ لبنو بوسید گفت نه دیگه ، گفتم حالا اگر بجای من کسی دیگه بود بهش میدادی گفت نمیدونم من اومده بودم بریم بیرون بگردیم فکرشو نمیکردم به سکس بکشه گفتم ازم که دلخور نیستی گفت الان نه دیگه چون خیلی حال کردم هیچوقت چنین سکسی نداشتم گفتم سحر یه چیزی بپرسم گفت بپرس گفتم توروخدا ناراحت نشی گفت میخاهی بدونی با کسی سکس کردم گفتم اره اخه تو خیلی خیلی خوسگل و خوش اندامی گفت نه بخدا با هیچ کسی سکس نکردم جز نادر شوهرم گفتم منو ببخش ولی باورش خیلی سخته زنی به خوشگلی تو گیر مردا نیافتاده باشه گفت دیونه بخدا با هیچ کسی نبودم ولی تو با اون کیر خوشگلت منو حالی به حالی کردی مخمو زدی و اومدم که کارتو کردی گفتم پشیمونی گفت نه اصل ،ا گفتم نادر بهت نمیرسه گفت چرا میکنه ولی خب کیر تو واقعا یه چیز دیگه ایه هم کلفته هم بزرگ لبشو بوسیدم گفتم توهم از همه زنها خوشگلتری گفت زنت میدونه شیطونی میکنی گفتم نه مگه شوهرت میدونه شیطونی کردی گفت اون خیلی منو ازاد گذاشته گفتم دمش گرم ازم مرسید اینجا مال کیه مال توکه نیست گفتم نه بابا اینجا مال دوستمه اینجا مکانمونه برای عشق و حال ازش مرسیدم میخاهی باهاش اشنات کنم ؟ گفت وای نه روم نمیشه من باتو راحتم گفتم اونم پسر خوبیه گفت نه فربد بزار همینطوری باهم باشیم گفتم باشه سحر جون الهر من قربونت بشم از همون اول که دیدما دیونت شده بودم و گفتم این خوشگله باید مال من بشه خودنو به در و دیوار زدم تا بهت برسم دلم نمیخاد از دست بدمت تا عصر یه بار دیگه باهم سکس کردیم و سحر دیونه شده بود از بس حال کرده بود موقع برگشتن هی میگفت فربد من دیونتم عاشقتم دوستتدارم دلم میخاد همش باهم باشیم گفتم باشه عشقم خودت میدونی که منم دیونتم ولی تو خونه مراقب باش تابلو نشیم گفت باشه ولی من دیونتم گفتم فدات بشم خوشگلم…
دو ماه اول سکسمون واقعا در حد خودکشی باهم سکس کردیم هر هفته سه چهار با میکردمش که گفتیم یه کنی مراعات کنیم دیگه کسش اندازه کیرم شده بود و بعد از مدتی هم کم کم تونست بهم کون بده و الان دارم راضیش میکنم که با دوستم دوتایی بکنیمش خودشم دلش میخاد ولی میگه میترسم دارم رو مخش کار میکنم هکس دوستمو دیده خوشش اومده تا ببینم راضی میشه یا نه ، سحر بینظیره.
نوشته: فربد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *