این داستان تقدیم به شما

سلام
خانواده من تو شهرستان زندگی میکنن و من برای تحصیل و بعدش کار به تهران اومدم
توی تهران خونه اجاره کردم و حسابی چسبیدم به کار.درآمدم خوب بود و واسه خودم ماشین خریدم.ی زندگی ساده و راحت.بدون دغدغه و پر از خاطرات سکسی
چون تو خونه تنها بودم سکس های زیادی با دخترا و زن های دور و برم داشتم
جریانی رو که میخوام براتون بگم مربوط میشه به آشناییم با سحر…
***
ی شب تو خونه نشسته بودم و داشتم تو بی تاک میچرخیدم و واسه دخترای دور و بر خونه پیام میدادم که یکیشون جواب داد.بیشتر باهاش چت کردم و فهمیدم دانشجو هستش و تو خوابگاه زندگی میکنه.یهو یادم اومد که نزدیک خونم ی خونه هست که جدیدا شده خوابگاه دخترونه.به خودم گفتم ایول. زدی به سرچشمه
خلاصه با دختره چت کردم و دیدم که داره پا میده که باهم دوست بشیم. منم که فقط تو فکر کردن بودم و میخواستم بحثو به حرفای سکسی بکشونم.ولی اون راه نمیداد.
القصه کلی که باهم چت کردیم شب بخیر گفتم و اونم در جواب بهم گفت نمیدونم چرا ولی دوست دارم
منم با خودم گفتم این دختره از اون کسخلاس.یعنی چی که شب اول آشنایی اونم تو چت میگه دوست دارم؟!!!!!
خلاصه منم رفتم تو کارشو باهاش قرار گذاشتم.وقتی اومد سر قرار دیدم اوفففففف عجب دافیهههه
قد بلندی نداشت. ولی خیلی خوب بود.قدش 160 اینا بود و بعدا فهمیدم وزنش کمتر از 50 کیلو هستش.یه باربی به تمام معنا.صورت خیلی قشنگی داشت و بهم گفت که لره و برای تحصیل اومده تهران.خلاصه سوار شد و من ی راست رفتم سمت خونه. صبح جمعه قرار گذاشته بودیمو خیابونا خلوت بود.
 
 
بهم گفت کجا داریم میریم.منم گفتم الان جایی باز نیست. بریم خونه ی چایی بخوریم و بعدش بریم بگردیم.تا اینو گفتم یهو شاکی شد و شروع کرد به داد و دعوا.منم پیش خودم گفتم که ای بخشکی شانس.این بده نیست.خلاصه ی کم دور زدیم و ی فکری به ذهنم رسید.پیاده شدم و ی تاپ که واسه دوس دختر قبلیم گرفته بودمو اون بی لیاقت باهام بهم زده بود و مونده بود تو صندوق عقب آوردم بیرون.دادم بهش و گفتم میخواستم بریم خونه که اینو واسم بپوشی ببینمت و از هیکلت لذت ببرم.حالا اون تاپ رو تو حراج 70درصد بیست تومن بیشتر نخریده بودم.با نا امیدی بهش دادم و دیدم که یهو لحن حرف زدنش عوض شد.کلی شرمنده شد و گفت ببخشید که در مورد تو بد قضاوت کردم.تو خیلی خوبی و از این حرفا.منم که تو نا امیدی آخرین تیرمو انداخته بودم و تیرم به هدف خورده بود تو کونم عروسی بپا شد.گازشو گرفتم و رفتم سمت خونه.اونم با یه کم اکراه اومد تو.وقتی اومد تو گفتم بدو این لباسو بپوش که بدجور دلم میخواد تو این لباس ببینمت.اونم قبول کرد
رفت تو اتاق و پوشیدش.وااااای که من چی میدیدم.یه هیکل سکسی باربی. فوق العاده بود تا دیدمش پریدمو بغلش کردم و حسابی بوسیدمس.فکر میکردم زود حشری میشه اما نشد.بعد کلی بود اجازه داد لبشو یه کم ببوسم. ولی سریع خودشو کشید عقب و گفت اصلا دوس نداره سکس کنه!!!!منم گفتم عزیزم دارم میبوسمت.خنده معنی داری کرد و گفت اولش بوسه همیشه.خلاصه دوسه ساعتی تو بغلم بود و من هرچی تلاش میکردم نمیذاشت از یه حدی نزدیکتر بشم بهش.منم نمیخواستم داد و غال کنه و آبروریزی بشه..ولی کیرم چیز دیگه ای میگفت.تو ی فرصت مناسب دستمو از پشت کردم تو لباسشو بند سوتینشو باز کردم.باز شاکی شد ولی گفتم فقط میخوام لمثت کنم. انقد ور رفتنمو تکرار کردم که اونم حشری شد و گفت تنها اتفاقی که میفته اینه که اونجاتو لمث کنم واست.منم از خدا خواسته بودم و کیرمو درآوردمو دادم دستش.اونم انقدر باهاش بازی کرد و مالیدش که آبم اومد.

 
بعدم گفت بریم بیرون.یه کم چرخیدیم و بردم خوابگاه رسوندمش.از اون روز همش فکر سکس باهاش تو ذهنم بود.
دفعه بعد که قرار گذاشتم باهاش از همون اول دستشو گذاشتم رو کیرم و بهش گفتم من تمایل جنسیم خیلی بالاست و اگه تو که دوست دخترمی واسم کاری نکنی میرم با یکی دیگه.این ترفندم هم جواب داد و شروع کرد به مالش کیرم.بعد گفت که به هیچ وجه نمیاد تو خونه و در همین حد ارضام میکنه.یه کم که مالید گفتم اینجوری آبم نمیاد و باید بخوریش.اونم اکراه داشت.ولی من بردمش تو ی کوچه خلوت و سرشو فشار دادم سمت کیرم.حواسمم بود که کسی مارو نبینه. واسه همینم ماشینو روشن گذاشتم که اگه کسی اومد سریع حرکت کنم.اینجا بود که فصل جدیدی تو زندگی من شروع شد
ساک زدنش خیلی خاص و لذت بخش بود.کیرمو تا ته میکرد تو دهنش و با قدرت تمام میمکید.لذت خیلی زیادی داشت.خدا نصیب همتون بکنه.داشتم دیوونه میشدم از لذت که یهو آبم اومد و اونم از ناله های من فهمیده بود.واسه همینم سرشو برد بالا و آبم ریخت رو شلوارم.من بیحال افتاده بودم تو ماشین تو خلصه خودم بودم.اون روز هم گذشت و من فقط به سحر و ساکی که واسم زده بود فکر میکردم.تا حالا اون لذتو از کردن تو هیچ کسی نبرده بودم.
دفعه بعدی که قرار گذاشتیم با هزار ترفند بردمش خونه. میخواستم لختش کنم ولی خیلی مقاومت میکرد.ولی دیگه رومون به هم باز شده بود و من ترسی نداشتم.وقتی به هزار زحمت لختش کردم تازه فهمیدم چرا نمیخواست بیاد خونه و از لخت شدن فراری بود.سینه هاش خیلی کوچیک بود.در واقع اصلا سینه نداشت.بهش گفتم نمیتونم باهات باشم.چون من سینه خیلی دوس دارم.البته اینم ی ترفند بود.بیچاره حسابی سرخورده شده بود و حرف نمیزد.یهو یه فکری به سرم زد.بهش گفتم اگه بتونی جور دیگه جبران کنی منم سینه نداشتنتو میپذیرم.گفت که ببین من دخترم و نمیخوام پردمو از دست بدم.بهش گفتم خوب تو بازم سوراخ داری که.نفهمید چی گفتم.شایدم فهمیدو به روش نیاورد.خلاصه منم لخت شدمو کیرمو کردم تو دهنش.بازم اون ساک رویاییشو واسم زد.عااااالی بود.

 
 
تا ته میکرد تو دهنش و بعد میمکید.دوباره بالا پایین میکرد و تا ته میخورد.شدت مکیدنش به حدی بود که حس میکردم کیرم داره کنده میشه.ده دقیقه ای ساک زد و گفت خسته شده.منم رو شکم خوابوندمشو پشتش نشستمو با سوراخ کونش بازی کردم.از روی دراور روغن بچه رو که واسه همین کار خریده بودم و برداشتم و کیرم و کونشو چرب کردم.سرکیرمو گذاشتم دم سوراخشو فشار دادم.دیگه حالیم نبود.هی فشار میدادم ولی نمیرفت تو.صدای ناله هاش بلند شد.خوابیدم روش.دهنشو گرفتم و فشار دادم تو.بیچاره از درد داشت میمرد. منم هیچی حالیم نبود.کیرم تا نصفه تو کونش بود.کونش انقد تنگ بود که کیرم به درد افتاده بود.خلاصه انقدر تلمبه زدم تا آبم تو کونش اومد. بیحال افتادم رو تخت.اونم رفت خودشو شست و اومد تو بغلم.بهش گفتم دیگه وقت رفتنه.چون بعد سکس حوصله حرفاشو نداشتم.اونم لباساشو پوشید و رفت خوابگاه.چون خوابگاهشون نزدیک بود دیگه نرسوندمش…
 
از اون به بعد بازم سکس داشتیم که توی یه فرصت دیگه براتون مینویسمشون

 
نوشته: رضا بکن

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *