این داستان تقدیم به شما

سلام
۱۴سال پیش پنجم دبستان بودم ۹ سالم بود تویه مجتمع ۲۰ واحدی تو تهران در کنار پدر مادر و دو خواهرم زندگی میکردم البته دو برادرم دارم که نظامی هستند وپیش ما نبودن خواهر بزرگم سارا ۱۳ سال داشت و تازه کامپیوتر خریده بودیم وقتی خراب میشد میبردیم پاساژ درستش میکردیم یه بار سعید پسر همسایهمون که ۱۷ سالش بود اومد کامپیوترمون رو درست کنه به ما کمی هم یاد داد و رفت
سری بعد مادرم رفته بود عیادت یکی از اشناهامون که سعید اومد کمی گذشت و گفت بیان دزد پلیس بازی کنیم یه بیسیم میدم بهت برو تو کوچه هرموقع مادرت اومد بهم خبر بده منم پریدم تو کوچه کله ظهر بود دو ثانیه نمیشد تو کوچه واساد باخودم گفتم چرا من تو کوچه برگشتم اروم در واکردم تا اونا رو بترسونم رفتم اتاق صدای اخ اخ شنیدم پریدم تو اتاق دیدم دوتایی شون لخت مادر زادن و سعید رو خواهرم افتاده خواهرم یه جیغ زد و پتو رو کشید رو خودش شومبول سعید خیلی گنده بود ادم میترسید
سعید گفت داشتیم امپول بازی میکردیم توهم بیا بازی کنیم حال میده
سارا: نه زشته گناه داره
من: اگه زشته چرا با سعید بازی میکردی به مامان میگم‌چیکار میکردی
سارا کمی ترسید زد زیر گریه

 
سعیددستم رو گرفت و گفت هرچی بگم باید گوش کنی منم دفعه اولم بود ذوق زده شدم سعید پیرهنم رو دراورد شلوارو شورتم رو هم دراورد به خواهرم گفت بیا اینجا و یه چشمک زد ولی من فهمیدم خواهرم رو خوابوند الکی یدونه امپول زد دو طرف کونش رو باز کرد سوراخ پشتش رو دیدم بعد کمی کرم برداشت و به سوراخ خواهر زد بعد برگردند کمی به سینه ش زد خواهر تازه بالغ شده بود زیاد سینه نداشت هر از چند گاهی با مادرم وخواهر م حموم میرفتم سارا رو با شورت و کرست دیده بودم ولی بدون شورت ندیده بودم کمی به جلو ش دست کشید خواهر ناخوداگاه خودش روجمع کرد بعد من دست زدم سعید گفت حالا نوبت تو
من رو تخت خواب خوابوند شروع کرد به امپول زدن بعد یدونه امپول زد بعد دو طرف کونم رو باز کرد کمی انگولم کرد بعدش کمی با شومبولم بازی کرد سپس کرم برداشت و به سوراخم زد منم یه احساس جدیدی داشتم تا حالا اینجوری نشده بودم شومبولم سیخ شده بود انگشتش رو به ارومی تو سوراخم کرد کمی بازی داد به خواهرم گفت تو بیا این انگول کن منم تو رو انگول میکنم زبونم بند اومده بود سارا یدونه خودکار برداشت اومد پشتم خواست بکنه بخاطر اینکه خشک بود زیاد دردم اومد سعید گفت اول توف بزن اونم اونم تف زد همین کار رو سعید با خواهرم کرد وقتی از زیر پام نگاه می کردم میدیدم سارا هم بد جوری اخ اخ میکنه
سعید : حالا بیاد روی تخت مثل گوسفند شید ما هم هردو به حالت گوسفند دراومدیم سعید شومبولش رو به سوراخ سارا فشار میداد اونم خیلی حشرش شده بود زبون ساراهم بند اومده بود بعد کمی تقلا همش رو تو کون سارا کرد سارا داشت گریه میکرد سعیدم شومبولش رو درمیاورد داخل میکرد (تلمبه میزد) سعید خودش رو میکوبید به کون سارا کون سارا هم تق تق تق صدا میکرد یدفعهای سارای جیغ کشید واروم شد سعیدم کیرش رو دراورد کمی رو کیرش گهی بود اومد پشتم کمرم رو گرفت که نتونم فرار کنم کیر گهی رو پشتم ءذاشت و فشار داد دنیا رو سرم چرخید انگار خنجر تو کونم کردن کمی نگه داشت تا عادت کنم بعد‌ شروع به تلمبه زدن کرد چند تا تقه زد یدفعه پشتم داغ شد گفتم شاشیدی تو پشتم گفت نه ابم اومد گفت اب چیه بری دستشویی میفهمی منم سریع پاشدم برم دستشویی دیدم نمیتونم راه برم سارا هم پاشد اونم نتونست راه بره هردو مون گشاد گشاد راه میرفتیم اول من رفتم دستشویی سعید اومد در دستشویی رو خواست باز کرد جلوش رو گرفتم بزور در رو باز کرد گفت اگه میخوای یادت بدم باید حتما نگاه کنم منم بزور قبول کردم کفت به سمت ما بشین منم خجالت زده به سمت اونا نشستم شروع کردم به پی پی کردن که درت درت درت درت گوزیدم و اب سفید رنگی ازم خارج شد سعید گفت به این میکن اب منی خودم رو شستم پاشدم خواهرم رفت تو دستشویی در رو خواست ببنده سعید جلوش رو گرفت خواهرم به اخم کرد گفت بیرون باش سعیدم پررو پررو گفت لازم نکرده ما همه جای همدیگه رو دیدم پس خجالت نکش خواهرم بخاطر من خجالت میکشید اونرو بزور برگردوند گفت بشین خواهر با کمی اخم نشست سعید هم اب رو باز کرد یکم انگوشتش کرد خواهرم کمی فشار داد سوراخ کونش باز وبسته شد خیلی خوشم اوند وقتی باز وبسته شدن سوراخ کونش رو دیدم
بعد اومدیم لباسمون رو پوشیدیم سعیدم رفت

 
ی کم غذا خوردیم پشتم خیلی میسوخت به سارا گفتم گفت برای منم خیلی میسوزه سعید توف تو اون ذاتت

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *