این داستان تقدیم به شما

3 فروردین 98 منو شهرام و همسرانمون مهتاب و فرانک راهی سفر به سمت کردستان شدیم از تهران به همدان و از همدان به سقز از سقز به مریوان از راه کم تردد کوهستانی از مریوان به سنندج سمت کرمانشاه و روانسر و جوانرود و بانه و خلاصه در هر شهری ساعاتی و در بعضی روزهایی ماندیم تا 28 فروردین طول کشید که حکایات و اتفاقات جالبی داشتیم یک شب در سقز ماندیم هتلی نه چندان تمیز اتاقی با دوتخت دونفره گرفتیم شب در جلو چشمان هم ولی زیر پتو زنهایمان را گاییدیم من مهتاب را از کون میکردم هنوز خونریزیش تمام نشده بود ولی اخرین روزش بود که صبح با حمامی که کردیم خونی نداشت تو حمام با سرو صدا از کص گاییدمش بعد ما فرانک و شهرام رفت من رفتم از بیرون کره مخصوص سقزی و پنیر محلی و عسل گرفتم صبحانه هتل بدرد بخور نبود
اومدم دیدم شهرام تازه از حمام در اومده خودشو جلو چشمان مهتاب داره خشک میکنه مهتابم با شلوارک و تاپ روی تخت دراز کشیده با موبایل مشغوله تا اومدم شهرام شورتشو پوشید کیرش را چند بار منو مهتاب تو پوشیدن شورتش دیدیم انگار نه انگار کیرش لخته تا فرانک اومد توحمام خشک شده بود و صبحانه را خوردیم
 
رفتیم مریوان و قایق سواری دریاچه زریبال و اونجا دوشب در یک سوئیت ماندیم بقدری لخت شدن زنامون عادی شد دیگه با شلوارکی که میشه گفت همان شورت بود با یک چیزی مثل رکابی می نشستند و شب سکس هم دیگرو دزدکی تماشا می کردیم بعد دوشب به سنندج برگشتیم اونجا سه شب ماندیم اتاق یک تخته بیشتر نداشت مجبور شدیم دو اتاق بگیریم اونجا خبر دار شدم فرانک پریود شده تا اون روزم کون نداده اگر هم میداد شاید شهرام پاره اش می کرد کیرش دو برابر مال من بود شب اخر بود شهرام گفت منوتو امشبو با هم باشیم زنا استراحت کنند نمیدونست من میدونم فرانک پریوده گفتم با مهتاب مشورت کن اگه اوکی داد حرفی نیست ولی از من نشنیده پرسید چرا گفتم فکر می کنه من خسته ام چون واقعا دیشب کم اوردم تو بار سوم دیگه الکی گفتم ابم اومد سیری پذیر نیست مخصوصا تو ده روز اول خونریزیش
که پرسید مگه پریود بود گفتم قبل سفرمون اره گفت بیچاره پی چی کشیدی گفتم دنده عقب کار می کردیم
گفت خوش بحالت مال من نمیذاره
تو فقط فرانکو سرشو گرم کن تا مهتابو راضی کنم گفتم چطور گفت تو لابی نشستن به مهتاب تو پیام بده الکی مهتابو بیار اتاق 5 دقیقه من حرف بزنم راضی بشه گفتم اخه شک می کنه مهتاب خیلی موزیه که دیدم مهتاب اس داد با فرانک تو لابی نشستم خوابم میاد نمیتونم تنهاش بذارم بیا من جیم شم شهرامم که بیرونه هنوز میگه طول داره بیاد افسرده شده اخلاقش تو دوران پریودیش اینجوری میشه
اس ام اس مهتابو نشونش دادم گفت چه جالب من میرم اتاق خودم تو برو اون که اومد بعد چند دقیقه درو میزنم میرم باهاش حرف میزنم رفتم لابی تا نشستم مهتاب گفت خوب که اومدی دستشویی دارم الان برمی گردم مشغول گپ و گفت با فرانک شدم پنج دقیقه نشد اس داد راضیش کردم اخه بتو نگفتم فرانک پریوده اعصابش نرمان نیست منم میام پیشت زبانش بگیر مهتابم گفت خوابم میاد نیمساعت استراحت می کنم میام چارتایی بریم بگردیم و کمی خرید کنیم
گفتم باشه
سر صحبتو با فرانک ادامه دادم
 
نیمساعتی شد به فرانک زنگ زد رسیدم هتل کجایی گفت تو لابی با داریوش نشستیم بیا لابی پرسید مهتاب کجاس گفت به بهانه دستشویی رفت ولی از خمیازه هاش فهمیدم جیم شده بخوابه
تا رسید فرانکم گفت منم برم چرت بزنم تا عصر بریم خرید خوابم گرفت پرسیدم چی شد گفت الکی خودتو ترسوندی تا گفتم گفت از خدامونه از شما دوتا خلاص بشیم باشه و منم رفتم بیرون و الکی چرخی زدم به فرانک زنگ زدم دارم میام
مردونه زنانه خوابیدیم
فردا رفتیم کرمانشاه یکشب اونجا باز مردا جدا زناجدا و شبی هم تو روانسر و روزش غارقورقله رفتیمو پاوه و نوسود یکشبم تو نوسود تو خونه ای که صاحب خونه و همه دسته جمعی تو یک اتاق بزرگ ماندیم شد چهار شب بدون سکس انجا به سمت ارومیه که تا پایان بیستم تو سوئیتی در یکی از جاهای بسیار زیبای کنار دریاچه نمک خیلی آرام تو مرکز تفریحی چیچست موندیم روزش می گشتیم شب تو سوئیت دوخوابه شیک راحت بودیم اولین شب بود بعد از چار شب نداشتن سکس تقویت شده بودم هردو بعد از حمام رفتیم رو تخت سکس را شروع کردیم اون کیر منو من کص اونو تا برگشتم رو مهتاب بقدری لیز و پر اب شده بود با یه هل تا ته کص مهتاب رفت یه اخی گفت و صدای وحشتناک فرانک که معلوم بود شهرام بچه گربه را کرده تو کص زنش خنده منو مهتابو بلند کرد تا صبح یکبار دیگه گاییدم و خوابیدیم فردا و روزهای بعدم هی دیگه حس می کردم مهتاب باتوجه به اخلاقی که داشت و نبایدم ابمو میرختم تو کسش تا ابستن بشه یک شب در میانم میشد شکایتی نداشت جالبه هر بار میگاییدم کصش انگار دهبار گاییده شده حالت سفتی و فشار قبلو نداشت انگار خسته و سیر بود مشکوک شدم تو مرکز چیچست میز پینگ پونگ بود منم عاشق پینگ پونگ بودم شهرامو فرانک بلد بودند مهتاب بلد نبود برنده بجا بازی می کردیم می بستیم 11 شهرام میباخت با فرانک بازیشم خوب بود می زدم شهرام برای خرید شام سوئیچو میگرفت می رفت تا بیاد منو فرانک بازی می کردیم چند روز همین بود یه روز تا شهرام رفت به بهانه دستشویی انتراک دادم گفتم برم دستشویی و بیام تو با این خانم بازی کن شوهرشم نبود (غیر ما هم زن و مردی بازی می کردن) رفتم سمت سوئیت دیدم ماشینم پشت سوییت زیر درختا پارکه سمت پنجره اتاق خوابم رفتم دیدم بعله شهرام مهتابو انداخته زیر کیرشو صدای اخ اوووخ مهتاب از پنجره اتاق شنیده میشه پرده داشت ولی یه پنجره هم بالاتر سمت غروب داشت پرده نداشت آخراشو از اونجا اشکارا می دیدم کارشون تمام شد ابشو پاشوند صورتو سینه و اخرش کرد دهنش

 
رفتم سمت سوئیت بغلی اول مهتاب اومد بیرونو نگاه کرد دید من یا فرانک نیست اشاره کرد شهرام یه کف دستی زد در کون زنمو ماچی کرد رفت گاز ماشینو گرفت بتاخت رفت
داشتم میرفتم سمت باشگاه دیدم فرانک داره میاد پرسید دیر کردی گفتم توالت عمومی را داشتند می شستند رفتم سوئیت دیر شد گفت منم شوهر زنه اومد دادم بازی کردن دیگه حالشو نداشتم اومدم
بریم الانم شهرام میاد تا رفتیم تو هنوز مهتاب خودشو مرتب نکرده بود موهاش پریشان و معلوم بود تو مشتهای شهرام بوده بوی شهوت اتاقو گرفته بود شهرام زنگ زد مجبورم برم از تو شهر غذا بگیرم اینجا فقط جوجه داره
مهتاب میخواست بره دوش بگیره که زودتر فرانک رفته بود خواست بره با فرانک دوش بگیره. نذاشتم منم مهتابو لحظه از چشم نمی ذاشتم گیر داده بودم تا اونا بیان میخام بکنمت بدجوری کیرم سیخ شده و مهتاب طفره می رفت مجال ندادم تا پیرنشو که خیسم بود و بوی اب کیر میداد در اوردم لای سینه هاش بوی اب کیر شهرام و خیسی ان معلوم بود کسش که قرمز شده و معلوم بود چه کیری شخمش زده داد می زد خاطر جمع شدم که تو کصش میزاشته اخه تا نگاه کردم رو شکمش بود فکر کردم لای سینه هاش میزاشته ولی اشکار نکردم با پیراهنش لای سینه و گردنشو به بهانه ای که عرق کرده پاک کرد تا لباشو خوردم بوی منی شهرام از دهنشم می اومد دیدم میگفت بریز تو دهنم چرا هدر دادی ابتو میخام که صداش برید نگو بقیشم ریخته بود تو دهنش خودم حدس زده بودم چون سرش نزدیک کیرش بود از پنجره میدیدم
میترسید بفهمم شوری اب کیرشو تا بزور زبانمو کردم تو دهنش قشنگ حس کردم اصلا به روش نیاوردم اتفاقا خیلی هم حشری شدم زودم ابم اومد خوشحالم شد که نفهمیدم
از 20 روز به بعد میدونستم که میذاره ابشو بریزه تو کصش درست روز 20 فروردین بود با مجتمع چیچست تسویه کردیم شب را تو روستای ارامنه قره کلیسا موندیم با حسابی که می کردم سه یا چهار بار زنمو گاییده بود ناهار را قرار شده بود تو خونه درست کنیم گفتم بیاین حکم بزنیم بازنده درست کنه برنده میره عشق و حال تو سد و میچرخه میاد شام باید بازنده ها حاضر کنند منو فرانک شدیم شهرام و مهتاب زنم. زن و شوهر ضربدری تا گفتم ضربدری چشای مهتاب و شهرام خندید و تو دلشون دونستم چه تصور کردن ولی فرانک ببو بود اخه سنشم کوچک بود 19سالش بود تو خانواده مذهبی بزرگ شده بود تازه قاطی ما شده بود از جلدش در اومدداول مغنعه و چادر عربی سر می کرد
 
تک انداختیم من شدم حاکم با وجودی که دستم چهارتا خشت داشتم یک دل گفتم پیک پیک تک را هم زیر برگها دیده بودم مال اونا بود قصدم این بود ما ببازیم اونا برن حال کردن طوری هم گفتم انگار مجوز زنها را گرفتم که برنده زن بازنده را بکنه
دور بعد شاه بیبی سرباز پیک اومد با یک برگ درشت دیگه دست بعدیم سه تا حکم اومد تک خاجم اومد برا من دست رفیقم که فرانک باشه با کورکوری که میخوند فهمیدم پر حکمه نگو فقط همون یا تک حکم را اونا دارن
یه برگ الکی اندختم مهتاب هم یه برگ بیخودی زد آسشو فرانک زد و شهرامم برگ درشتی انداخت اون شدمال فرانک تک دل انداخت بعد خشت شاه انداخت بعد حکم که اونا یکدست گرفت بقیه مال ما شد با انداختن دستهای مانده دیدم هر چند مال ما بوده ولی رو بی بی دل من فرانک شاهشو نزده تک دلم که رفته بود فهمیدم اینا دوس دارن ببازن تو خونه سکس کنند خاطر جمع درم قفل کنند با امنیت تمام به بهانه دستشویی رفتم تو اومدن حوله را ورداشتم یواشکی کلید درو ورداشتم هیچکی ندید
دستِ بعدی تا 4 دست مال ما شد یکدست را ناچاری بردن دستهای بعدی باز ما برنده شدیم و کلی لوغوز خوانی و گورکوری دستورات خرید و پخت را نوشتیم با فرانک دادیم دستشان رفتیم سمت سد بعدشم رفتیم ارومیه کلی فیلم و عکس و خرید زنگ زدن حدود 11 بود کجایید شام حاضره زود بیاین گفتم ما دوریم شما بخورین مال ما را نگهدارین ساعت 2 بعد نصف شب برسیم یالله داره فرانک پارازیت مینداخت اشاره کردم حرف نزن تا مکالمه تمام شد گفت چرا 2 گفتم الکی خواستم اذیتشون کنم تا 12 نشده اونجاییم خندید گفت خوب کردی بذار دق کنن خخخخخ
تا رسیدیم ساعت نزدیک 12 شب بود غذا آماده بود تو اشپزخونه مشترک خبری از هر دو نبود فرانک گفت کجان؟!
 
گفتم اونا یا پاسور بازی می کنند یا خوابن بذار اذیتشون کنم وحشت زده بشن تو آشپزخونه ببین غذا وضعش چیه تا من بترسونمشان اون رفت اشپزخونه که مشترک با صاحبخونه بود من کلید درو یواش باز کردم چیزی پشتش بود باز نمی شد نگو صندلی گذاشتن یواش یواش هل دادم تا نصفه باز شد گفتم ماااا اومدییییییم کنیز و نوکرموووون کجان ؟! دولا شدم مثلا کفشمو در میارم که از اتاق منو مهتاب هر دو اشفته و نیمه عریان پریدن بیرون مهتاب با پیراهن خواب و شهرام با یک پیژامه برعکس بدون زیرپوش و پیراهن
گفتم پس شام کوووو کنیزم خخخخخخ؟ کاری کردم که اونا فکر کردن تو کفش در اوردنی ندیدمشون زود در اتاق شهرامم باز کردن یعنی هر کدام تو اتاق خودمان بودیم
مهتاب با دلهره گفت خوابمون می اومد رفتیم تو اتاقامون جدا خوابیدیم !! (جدا؟!!!) که دید اشتباه کرده گفت جدن خوابیدیم و… فرانکم هم حالا تازه رسیده بود پشتم بود بَبو بود نفهمید چیه (مهتاب لباس خواب تنش بود معلوم بود شورتم نداره من میدونستم اخه فرصت ندادم بپوشه انگار حسی می گفت داره زیر شهرام نفس نفس می زنه همینجورم بوده قصدن نذاشتم فرانک اونا را ببینه مهتاب زود اومد مانتوش پیش در اویزون بود پوشید به فرانک گفت نیا تو بریم شامو بیاریم تو اشپزخونس فرانک گفت اشپزخونه بودم باشه رفتن اشپزخونه شهرامم با پیژامه ای که برعکسم بود نمی فهمید اومد نشست سر میز هی الکی چشاشو می مالید تا شامو خوردیم خیلی دیر وقت بود بلافاصله رفتیم اتاقامون مهتابو دوشب بود نگاییده بودم میدونستمم تو اون دوشب شهرامم نتونسته بود بکنتش ولی حتم داشتم کسش پر از اب شهرامه خواست به دستشویی بره بزور نذاشتم گفتم میدونم شهرام تو را گاییده بری ابروتو می برم !! انتظار چنین حرف و حدیث را نداشت
مانتو را که در اورد حدسم درست بود اب کیر شهرام از کصش لای پاشو خیس کرده بود نمیدونم این مرد چاه ارتزین داشته هرچه با انگشتم می کشیدم بیرون تمام نمیشد خیلی هم غلیظ بود مهتاب گریه می کرد گفتم نترس من بیشتر از قبل دوستت دارم. غصه نخور انسانها جایز الخطا هستن عزیزم تو همه چیز منی گفت میدونم تو هم بردی فرانکو گاییدی شهرام گفت الان داریوش داره فرانکو می کنه منم خر شدم گفتم نه من وقتی غزالی چون تو را دارم با کسی هرگز همبستر نمی شوم از تو خواهش می کنم به روی شهرامم نیار بذار اسرارتون بین خودتون بمونه چون برملا بشه زندگی فرانک داغون میشه ابروی منو تو هم می ره

 
منم اگه جای تو بودم اون کارو می کردم مهم نیست از ارزش تو هیچ برام کم نشده افتخار می کنم که زنی به زیبایی تو دارم که مردی مثل شهرام نتونسته جلو خود را بگیره و با تو سکس کرده
مهتاب مثل ابر بهاری گریست ارامش کردم گفتم اگر تو هم زن شهرام بودی اگر میدونستم با یکبار با تو سکس کردن تیکه تیکه ام خواهند کرد از تو و سکس با تو نمی گذشتم پس شهرامم جرمی نداره احساسش فرمانروا بوده چیزی از تو کم نمیشه بی خیال
راحت باش انقدر راحت که چشم و دلت سیر شود
منم هرگز فرانک را نمی کنم چون
1. کص اون مثل غار شده با گاییدن های شوهرش با اون کیر اسبی اش که دیدی به چه راحتی سر پا میرفت توش مال من به دردش نمیاد (واقعا این فکرو می کردم وگرنه امشب راحت میتونستم هر چقدر دوست دارم بکنمش راهم میداد)
2. کیر من به هیچ زنی غیر تو بلند نمی شود که بکنم
3. همه مردان چه دوست و اشنا و فامیل و هر که تو را می بینه تنها ارزوش میشه شبی با تو بودن چرا من این همه نعمت را فراموش کنم که همیشه پیش توام

تو بزرگترین ثروت و هر انچه همه ارزویش می کنند یکجا هستی و هر زمان در بغل منی چرا تو را آزرده خاطر کنم بتو این اختیار را می دهم آشکارا تا زمانی که از شهرام سیر نشده ای دور از چشم من و زنش طوری که فقط تو و شهرام بداند سکس کن اینجوری تابلو و ناشیانه عمل نکنید اگر من حدس نمی زدم که سکس نداشتید بدان که فرانک را نمی فرستادم اشپزخونه تا شما لو نرید و سرو صدا نمی کردم که بفهمید و از تخت پیاده شده فقط پیراهن خواب را فرصت کنی بپوشی و شهرامم پیژامه برعکس شده را
ببین شرط می بندم لباسهای شهرام زیر تخت ماست
تا دست بردم زیر تخت شورت و پیراهن شهرام اومد بیرون و شلوار زنم
 
دیگر گریه های مهتاب تمام شده بود از ته دل منو می بوسید اجازه خواست بره دوش بگیره تا میتونه خودشو داخل کصشو تمیز کنه بیاد سکس کنیم گفتم این کار اجازه نمیخاد مگر تو برده ای اگر خسته ای با هم میریم تا خودم بشورم بغلشو باز کرد گفت فدای شوهر فهمیده و با گذشتم بشم من بتو خیانت کردم تو منو با حرف و حرکاتت مدیون کردی من اگر بمیرم هم دیگر با شهرام یا کس دیگری حتی فکر سکس هم نمی کنم منو ببخش اعتراف کنم که بار اولم هم نبود این هشتمین باری بود که خیانت می کردم تو هر بارم دو تا سه بار سکس می کردیم شهرام سیری پذیر نبوده و نیست امشب بیشترین زمان و باری بود که سکس کردیم پنج بار منو گایید اگر نمی اومدی باز هم ادامه میداد اعتراف کنم که تا صدا کردی ما اومدیم من زیر کیر شهرام بودم ابشو ریخته بود میدونی که دوست دارم تا آب ریخته شد کیر بمونه تو کصم تا خودش شل بشه مال اون شل شدنی نبود قرص مصرف کرده بود خواب حالیش نبود
رفتیم حمام خوب همدیگرو لیف زدیم کسشو هر چه می شستم اب کیر شهرام باز می اومد معلوم بود تو رحم خالی شده داخل مجرای واژن تا رحم نبوده که ادامه دار می اومد
خوشبختانه کص زنم طوری است که قابلیت ارتجایی و تحریک عضلانیش خیلی عالیه با وجود گاییده شدنش با کیر به اون گندگی وقتی شستمو خوردم انگار کیری تو کوصش نرفته
باز قول گرفتم اگر شهرام باهات شوخی کرد وانمود کن من هیچی نفهمیدم مثل سابق رفتار کن تا زندگیشون خراب نشه و ابروی ما هم حفظ بشه
فرانک همون روزی که تو هتل سنندج به شهرام شک داشت گویا بو برده بود و میفهمید شوهرش فیلم بازی می کنه
مهتاب گفت نه داستان از باغ کرج شروع شد همون شب اول که خوابیدیم شهرام اس داد که تا داریوش خوابید اس بده اگر فرانک خواب بود میام بیرون کار دارم هر چه گفتم کارت چیه گفت در باره فرانک و داریوشه میدونستم تو چشم طمع به فرانک نداری ولی حساس شدم گفتم فوقش حرف می زنیم و بر می گردم که تا رفتم بیرون بردم پایین تا برسیم رو پله ها منو گرفت بغلش منم با لباس خواب بودمو شورت تا خواست شورتمو دربیاره گفتم پریودم گفت خونتم میخورم من ضعف نشان دادم منو گایید و خون زیادی هم نیامد دو بار منو گایید اومدیم بالا نگو فرانک بیدار شده ولی زمانی منو شهرامو دید که تو هال خصوصی خواب خدا حافظی می کردیم خوشبختانه ماچ و بوس بغل کردنمون تمام شده بود میپرسه الکی سنبل می کنه اتفاقی منو دیده

 
منو تو پریودی یکبار دیگرم گایید ولی این بار همه جامون شد خون هر چر کرد نذاشتم از کونم بکنه امشبم خیلی التماس کرد کونمو بگاد نذاشتم میدونستم پاره میشم مال تو را بزور تحمل می کردم مال شهرام حتما پاره ام می کرد کار به بیمارستان می کشید یکبار تو کرمانشاه کسمو می گایید یه ذره کیرشو اشتباهی فشار داد تو کونم با انگستاش شلم کرده بود نصف نوکش نرفته بود که حس کردم انگار الواری را تو کونم می کنند پریدم دیگه کصم نمی دادم افتاد به گه خوردن
گفتم خیلی استادی خرج دادین من نفهمیدم اعتراف کنم من در سوئیت چیچست شک کردم تعقیبش کردم اومدم دم پنجره صدای اخ و اخوت را اگر نمی شنیدم باورم نمی شد باز باور نکردم تا زمانی که دیدم وگفتی ابتو تو کصم نریزی بده بخورم که پاشید رو سینه هات و اخرشم کرد تودهنت خوردی
خندید گفت اره درسته بیشترشو پاشید رو صورتم هر بار اندازه یک لیوان اب داره نمی دونم مال تو چرا کمه ؟! مگه تمام میشه ابش اون شب همه صورتم و سینه هام و دهنم غرق آب کیر شهرام بود
حالا همه اعتراف ها را یکی یکی توضیح می داد سفر ما 25 روز طول کشید روز اخری که تو تبریز هتل بودیم یک اتاق دو تخته بود شهرام فکر کرد خوابم مهتاب آرایش می کرد دستشو اول برد لای پای مهتاب می دونستم شورت نداره با یک پیرن مجلسی قرمز چسب بود تو اینه همدیگرو میدیدن فرانک خواب بود منم روزنامه به پهلو دراز کشیده بودم مهتاب زد رو دست شهرام شهرام برگشت عقبو نگاه کرد دید من تکان نخوردمو خوابم کیرشو از شلوارش در اورد بزور میخواست روز روشن پیش منو زنش مهتابو بکنه که مهتاب برگشت و مقاومت کرد به گوشش پچ پچ کرد شهرام شوخی شوخی با دستش زد در باسن مهتاب موج میفتاد البته از این کار هر دو به زن هم می کردیم اینم بگم باسن فرانک شهوانی تر از مهتابه هی برای زن هم متلک می گفتیم و لوغوز می خوندیم تو تبریز سکس نکردن ولی تا تونست مهتابو می مالید تو شیرینی پزی دستش لای پای زنم بود وانمود کردم بقیه فکر کنند که زن خودشه فرانکو دست انداختم گردنش گفتم عزیزم بذار اونا بخرن بیا منوتو بشینیم کاری کردم پشتش به اونا باشه قنادم تودآینه کاملا میدید چطوری زنمو داره انگشت می کنه بعد از اومدن به مرور سکسشان کمتر شد شاید ماهی یکی دو بار اونم هر بار نهایتا دو دفعه الان که سال 99 داره تمام میشه
 
به اعتراف زنم تا پاییز ماهی یکی دوبار سکس را داشتن ولی تو پاییز یکبار تو مهر ماه زنمو گاییده تو آبان با وجود داشتن موقعیت سکس نداشتن تو سوم آذر که تولد زنمه به خواست مهتاب کاری کردم یک شب تو ویلای جاده چالوس تا صبح پیش هم موندند منم از طریق دوربین تو موبایلم از پیاده شدن از ماشینو رفتن تو و هال و گاییدن در هال و بعد اتاق خواب و همه را زنده می دیدم زنم میدونست ولی شهرام اطلاع نداشت هنوزم فیلم 9 بار گاییدن در پوزسیونهای مختلف را را در حدود 12 ساعت البته اون صحنه های سکس کردن و همدیگرو خوردن و ها که جمعا 4 ساعت شده را بارها می بینم لذت می برم
اون شب شهرام الکی گفته بود میره قزوین کار داره شب زنگ می زنه نمیام منم بخاطر تنها شدن مهتاب گفتم کرمانشاه صبح 3 آذر جلسه دارم عصر پرواز کردم اونجا فردا سوم آذر تهران بودم شب تعدادی مهمان داشتیم تولد مهتاب بود بعدشم شب یلدا دو بار سکس داشتن منم اونشب برای اولین بار فرانک را گاییدم خودش اومد بغلم اول فکر کردم مهتابه پشتش بمن بود تا باسنشو دست کشیدم و بغل کردم دیدم بزرگتر از مال مهتابه دونستم فرانکه خواستم بذارم کصش از اونورش کیرمو گرفت کرد کونش چربشم کرده بود کونش هنوز کیر نرفته بود بزور کیر من می رفت نگو شب یلدا شک کرده شهرام با مهتاب سکس داشته دعواشون شده شهرام گفته اشتباهی گرفتم تا بخودمون بیایم بغلش کرده بودم کاری نکردیم البته صحنه سازیشم همونجور بوده فقط شک کرده فرانکم میگه اگه من به داریوش کص ندم مامانم منو از ده تا مرد حامله شده شهرامم شوخی شوخی می گه برو بده خوشحالم میشم اگه بدی منم زنشو می کنم تا واقعی بشه

 
بعد اون دو بارم از کس و کونش #گاییدم #کسش #خیلی #گشاده ولی میگه کیرت هر چند کوچیکه ولی به من لذت میده نقطه جی را خوب تحریک میکنه نمیدونم شایدم الکی میگه میخا عوض شهرامو در بیاره نمیدونه که حاضر شهرام برای یک بار گاییدن زنم یکسال زنشو بگام ولی کونش بی نهایت عالیه سفت و سفید مثل برف با #باسن #بزرگ
فعلا هر دو مخفیانه هست ولی سکسهای مهتاب و شهرام را مهتاب ذره ذره شو منم گاییدن هر یه بار فرانک را گفتم نمیدونم تا کی ادامه پیدا کنه ولی همین که مخفیانه است در این بین ما سه تا میدونیم ولی شهرام نمیدونه بنظرم لذت زیاده اخه منم تو اولین سکسی که با #فرانک کردم موبمو به مهتاب گفتم اول حسودی کرد بعد رضایت داد بقیشم موبمو گفتم ولی هنوز فرانک فقط شک کرده ندیده که شوهرش با زنم سکس کنند
تعریف سکس شب سوم آذر #مهتاب زنم با #شهرام در ویلای خودم از زبان زنم بسیار شیرین و شنیدنیست سر فرصت مینویسم میفرستم تو سایت

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *