این داستان تقدیم به شما
ساکهامون رو جلوی در میذاریم. اومدیم خونهی خاله مرضیه. خاله مرضیه زن دوست صمیمی بابام هست که تهران زندگی میکنن. من و مامان و بابا از شیراز اومدیم. ساکهامون جلوی دره و منتظریم در رو باز کنن. بعد از چمد لحظه در باز میشه و قامت خاله مرضیه نمایان میشه. نگاهم به سمت لباسهایی که پوشیده میره. بدون هیچ روسری با موهای بلوند و کوتاهش جلوی دره.
یه تیشرت جذب مشکی پوشیده که سینهی قلمبه و خیلی گندهش که حدس میزنم سایزشون نود باشه رو نشون میدن. چه سینههایی! مثل هندونهان. من اگه جای این بودم سینههامو با بند میبستم.
چشمم میره سمت پاهاش. یه ساپورت نخی خیلی نازک و چسپون پوشیده که پاهای تقریبا تپلش رو به معرض نمایش گذاشته. خاله مرضیه یه زن تقریبا چاق و باسن دار و سینه داره. سلام و احوالپرسی میکنیم و میخوایم بریم داخل که چشمم به کصش میافته. اوه! ساپورتش لای کصش گیر کرده و دو تا قسمت کصش رو از هم جدا کرده. فکر کن عمو شهرام، شوهرش، بیاد کیرشو بذاره لای او دو تا و عقب جلو کنه.
با فکرم خندهم میگیره. وارد خونه میشیم. اوه! جووون! عجب خونهی بزرگ و دو طبقهای! یه خونهی بزرگ با کلی امکانات.
_ دنیا جون شما اتاقت بالاست. پیش سپهره. مامان و بابات هم اتاقشون پایینه. ملیحه اتاقت رو بهت نشون میده.
با حرف خاله مرضیه، سرم رو تکون میدم. نگاهم به ملیحه میافته. یه پیرزن که سینههاش تا کصش آویزونن. طفلک! سینههای سفت و هشتاد و پنجی من رو نداره که منتظر بمونه یه کیر بره لاش و تخماش رو بکوبونه به ممههاش.
از فکر شیطانیم خندهم میگیره. زبونم رو بیرون میارم و لب پایینیم رو لیس میزنم. دلم کیر خواست. یه کیر گنده که بشینم فقط ساک بزنم. اومممم! با ملیحه میریم طبقهی بالا. دو تا اتاق طبقهی بالاست. در سمت راستی رو برام باز میکنه. با دیدن اتاق بزرگم که ست قرمز و سفید هست، یه جون توی دلم میگم. ملیحه بعد از تکون دادن سر، از اتاق میره بیرون. اتاقم یه تخت سلطنتی و کمد دیواری و یه حموم دستشویی داره.
با دیدن کص و ممههای مرضیه، یکم حشری شدم. دستم میره سمت مانتوی جلو بازم و درش میارم. دستی رو تیشرت خاکستریم میکشم و سینههام رو فشار میدم. خیلی سفت و گنده هستن و روی فرمن. تیشرتم رو در میارم و یه گوشه پرتش میکنم. دستی روی ممههام میکشم. سوتینم رو هم باز میکنم و یه گوشه پرتش میکنم. دستم میره سمت ممههام که آزاد شدن. نوکشون رو لمس میکنم.
دستم بینشون میره. شلوارم رو هم در میارم و کون بزرگ و قلمبهم رو دست میکشم. یهو در باز میشه. با سرعت و ترس بر میگردم و به پسر رو به روییم خیره میشه. اوف! عجب جیگریه! با دیدن من تعجب میکنه. دو تا دستام رو روی دو تا ممههام میذارم و با تعجب بهش نگاه میکنم.
نگاهش سمت سینهوهام میره و با دهن باز بهشون نگاه میکنه. مم نگاهم سمت بدنش میره. عجب عضلههایی! عضلههای گندهش میخوان لباسش رو پاره کنن. لبش رو لیس میزنه و همینطوری که به سینههام نگاه میکنه، میگه:
_ شما اینجایین؟سری تکون میدم. دوباره نگاهم میکنه و در رو میبنده و میره. لعنتی! یه دور میومدی لیسشون میزدی بعد میرفتی. فکر ی به ذهنم میرسه. حتما باید یه دور منو بکنه. حتما کیرش عالیه. یه دور چیه؟ صد دور! بکنبکن!
شرتم رو هم در میارم و دستی به کص صاف و بدون مو میزنم. منتظره یه کیرم که بیاد تلمبه بزنه بهم. دورش خیسه و توش حشر داغه. میخوام به سمت حموم برم که دوباره در باز میشه. این بار پسره با تعجب به کصم خیره میشه و میاد بالا. نگاهم سمت کیرش میره که راست کرده و داره شلوارش رو پاره میکنه. اوووف! تو فقط بیا من رو بکن. دستم رو به کمرم میگیرم و بهش نگاه میکنم.
دستش میره سمت کیرش و به داخل فشارش میده. نکن لعنتی بذار کیرت بیاد بیرون اصلا! همینطور که به کصم نگاه میکنه، میگه:
_ خوش اومدین.
کیرش رو دستمالی میکنه که با صدای مامانش، سریع در رو میبنده و میره. من که خیلی حشری شدم! در رو قفل میکنم و به من ساکم میرم. کیر مصنوعیم رو از داخلش بیرون میارم و خودم رو داخل حموم پرت میکنم.
قبلا خودم پردهم رو زدم. دوش رو باز میکنم و زیرش میایستم. یه پام رو میدم بالا و کیر رو تا اخر میکنم تو کصم. یه آه بلند میشکم. اومممم. من کیر واقعی میخوام! کیر رو حرکت میدم و هی میدم داخل و میارم بیرون. تند تند آه میکشم و خودمو میکنم تا ارضا میشم. یه آه بلند میکشم و کیر رو بیرون میارم. دستی لای کص خیسم میکشم. آب داغ از داخلش میاد بیرون. دستم رو دور کونم میکشم. دو بار دیگه خودم رو ارضا میکنم و بعد از حموم کردن، میام بیرون. سپهر تو باید منو بکنی!
***
شب شده و اصلا خوام نمیبره. از اون موقع شیش ساعت گذشته و ساعت یک هست. همه خوابن و فقط من بیدارم. فکر کیر سپهر نمیذاره بخوابم. لب پایینیم رو گاز میگیرم. باز حشری شدم. چشمهام رو روی هم میذارم که صدای باز شدن در میاد. میترسم ولی از سر جام تکون نمیخورم.
طرف آرومآروم بهم نزدیک میشه. چشمهام رو میبندم و عکسلالعملی نشون نمیدم. پاهام رو توی شکمم جمع کردم. یهو یواشیواش شرت و شلوارم باهم پایین میان. یعنی سپهره؟
هیچ کاری نمیکنم. دست میکشه روی کونم و میره سمت کصم. داغ کردم. کصم خیس شده و داغه. انگشتش رو لای پام میکشه. آروم آروم کصم رو میماله. دوت درم بلند آه بکشم ولی نمیشه. به جاش توی دلم آه میکشم. انگشتش فک کنم خیس خیسه. انگشتش رو بر میداره و یکم دیگه یه سمی به کصم میخوره. فکر کنم کیرشه. آره!
کیرش رو یواش یواش لای کصم میکشه و آروم میدتش داخل. اووووف. حشری شدم. چه کیر کلفتی هم داره. دستش رو میذاره روی کونم و آروم میدتش داخل. بکن سپهر! بکن که دنیا خیلی حشریه! بکن بکن آاااااااه! سرعتش رو یکم بیشتر میکنه. یه آه زیر لب میگه که دیوونه میشم. هیچ حرکتی نمیکنم و فقط لبم رو گاز میگیرم. اوووومممم دارم روانی میشم. عااالیه.
دست چپش میاد زیر لباسم و از اونجایی که سوتین نپوشیدم، دستش رو روی سینههام میکشه. وااای دارم دیوونه میشممممم. سرعتش رو بیشتر میکنه و ممههام رو آروم فشار میده. اینقدر میکنه که با حس کردن مایع داغی زیر شکمم، یه آه کش دار و آروم میگه و کیرش رو بیرون نمیکشه.
سپهر بکن! من هنوز ارضا نشدم!!! شرت و شلوارم رو آروم بالا میده و از اتاق بیرون میره. در رو که میبنده، سریع بر میگردم و تاق باز میخوابم. انگشت وسطم رو تند تند میدم توی کص خیس و داغم و وقتی ارضا میشم، یه آه بلند میگم و بعد میخوابم.
***
_ آره بیتا دیشب منو کرد. یه کیری داشت که نگو! آبشم توی کصم ریخت.
همینطور داشتم با بیتا حرف میزدم درمورد دیشب. مامان و بابا و مامان و بابای سپهر قرار بود باهم بازار برن و داشتن بلند بلند خداحافظی میکردن. همینطور کنار در بودم و آروم داشتم با بیتا حرف میزدم که یهو یکی دستش دور ممههام میپیچه و محکم فشارشون میده.
با ترس بر میگردم و قیافهی سپهر رو میبینم که شیطون داره بهم نگاه میکنه. تند تند به بیتا میگم:
_ من بعدا بهت زنگ میزنم. بای.
لبهای سپهر یهو روی لبام قفل میشه و به بازیشون میگیره. توی بهتم ولی دستم رو دور گردنش حلقه میکنم و همراهیش میکنم. لبهای داغش رو از روی لبام بر میداره و میگه:
_ پس دیشب بیدار بودی کلک.
هیچی نمیگم و فقط میبوسمش. اونم شروع میکنه. در اتاق رو میبنده و لبام رو میخوره. دستش رو روی کونم میکشه و محکم میزنه #بهشون . دوس دارم! سکس میخوام! پیرهنم رو در #میاره و به جون سنههام میافته. پرتم میکنه رو تخت و سینههام رو میخوره. من هم فقط بلند بلند آه میکشم. سینههام که تموم میشه، سراغ کصم میره. #زبونش رو میندازه توی کصم و لیسش میزنه.
اووووف! اینقد حشری شدم که نگو! تند تند میخوره و من فقط آه میکشم. بلند میشم و واسش ساک میزنم. کل کیرش رو میخورم. اون هم قربون صدقهم میره. بعدش چند بار من رو میکنه. نزدیک شیش بار من رو میکنه و آبش رو توی #کصم میریزه.
بعد از این #اتفاق، هر شب باهم سکس داشتیم. الان هم #پنج #سال گذشته و ما صحب دو تا فرزندیم و زن و شوهریم. عاشق همیم. #هنوز هم هر #شب باهم سکس داریم و من عاشق زندگیم هستم.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید