داستان سکسی تقدیم به شما
سلام خسته نباشید
اسم من سعید و الان كه اینو مینویسم 25 سالمه و متاهل
داستان ازاونجا شروع شد كه من 17 سالم بود و اخرای دیپلم گرفتنم
ازقرار من ازدانشگاه … شمال برا كاردانی قبول شدم و ازخونوادم تائید اینو گرفتم كه به اونجا سفر كنم…من پسر اروم و سر به زیر اما مرموز و خیلی زیرك بود و همه چیزو خوب میفهمیدم.
من بیشتر وقتا با خونوادم با پیام و اس ام اس در تماس بودم.
همه خونوادمم میدونستن كه من با تماس تلفنی مخالفمكه پیام میدادند
ازقضا یك روز كه من كلا حال و حوصله هیچیو نداشتم و تا خر خره خورده بودم تو خونه دانشجویی كه بیرون گرفته بودیم 4 نفره
نگو كه بهم هی پیام میدادن خانواده و منم جواب نمیدادم.
از اینور با نگرانی مادرم…داستان از اینجا بهتر میشه…
بخاطر نگرانی مادر زندایی مهینم كه ازبچگی خیلی دوسشداشتم بهم پیام میده و منم تا شمارشو دیدم كووووپ كردم كه گفته سلام سعید كجای مردیم از نگرانی و …
منم باهاشدرد و دلام و حرفام شروع شد تا اینكه این پیام دادنا هفتگی و رفته رفته شبونه شد…
تا اینكه من از شمال اومدم و راهی خدمت میخواستم بشم كه زنداییم خیلی هوامو داشت…تا به اینجا هم فقطاحساس عاشقانه و عاطفیو كمبود دوست دخترمو برا برطرف میركرد و سكسی در كار نبود…
تا اینكه من از توی خدمت رفته رفته سكس چتمون شروع شدو وبهم از خودش میگفت و هر میحرفیدم و ارضا میشدیم…
تا بالاخره لحظهموعود فرا رسید…خونشون بالای خونه مامن بزرگم ایناس…طبقه دوم …تا اینكه كلا خونواده رفتن برا بازدید خونه یكی ازبستگان اما زنداییم موند خونه و بهم پیام داد كه برم پیشش…نگوخودش میخارید دیگه …منو خونشون دعوت كرد منم با ترس و استرس رفتم خونشون برام پذیرایی و … اورد منم یواش یواش یخم اب شد
تا اینكه زنداییم یه گوشی خراب داشت اورد من اونو درست كنم و منم بهش نزدیك شدم این نزدیك شدنم بهش باعث شد تا صدای نفس و قلب همدیگه رو خوب بشنومی و هی به همدیگه تیكه مینداختیم كه چته و چرا هولی و … خخخخ
تا اینكه موقع پس دادن گوشیش بهش دستمون به هم خورد و منم ولش نكردم و از جلو محكم بغلش كردم…یهو خشكش زد و یه ااااه بلند و خفیخی كشید كه بعد 2 دیقه گفت سعید ول كن دارم از حال و هوش سكته رو میزنم…لطفا ولم كن و اینجور حرفا…
گفتم زندایی حرف نزن كه داره تمام تنم از گرما میپزه و تنم از ترس میلرزه…فقطبذار كارمونو بكنیم…
گفت زشته و این حرفا كه من لبمو گذاشتم رو لبش و اروم شدو دیگه حرفی نزد…من از رو شلوار كیرمو چسبوندم به كسش كه باد كرده بود یه تكونی به باسنش داد و كسش كامل چاكش به كیرم و كیرم رفت وسطپاش…برگشتم چشاشو ببینم كه گفت سعید رومو نگا نكن…چون واقعا از هوش رفته بود و دلش میخواست زودتر بنكنم كارمو و برم…تا اینكه اروم اروم دامن و شلوارشو كشیدم پایین و شروع به خوردن چوچولش كردم…قبلا برا یكیوبه زور خوردم بدم میومد…مجبوری خوردم…اما اونم بیكار نبود از روشلوار مالید كیرمو و بعد برداخل شورتم و كارشو انجام میداد تا اینكه كامل لخت تو بغل هم بودیم…قشنگ داشتیم كار همو میكردیم و قربون صدقش میرفتم كه هر چقد گفتم كیرمو بخور گفت نه…خوبشد نخوره…اخه دندونش میخورد و بدم میومد از این…تا اینكه بالاخره چرب و نرم كرد اون اندامشو…وای خدا من میخوردم و میمالیدم كه از هوش میرفت و میگفت ووووووای مردممممم
میگفتم خدانكنه مهینم عزیزممممممممممم
هی اخ و اووخمیكردیم و ناله هامون زیاد میشد…واااای هرچی از اندامشبگم كم گفتم سینه 85 و باسن تو پر كه میگغت داییم كونشو میكنه فقط
كس باز نبود داییمون …قربون كس كلوچه ایش بشم من كه یكم شكم داشت و روی كسشو گرفته بود پوسش شكمش و لبای كسشم كوچولو زده بود بیرون…ااااااخخ كه من دورش بگردم… چوچولشو باز میكردم و سر كیرمو روش میكشیدم از اون ناله و اه و اووووه و داده و جیغای خفیف از منم قربون صدقه و حیرون و فدا شدن به زندایی جونم…چه حالیمیكردیم كه نگو و نپرس…كیرم دیگه یواش یواش داشت میتركید كه گفتم بكنم توش كه اونم با ذوق گفت اره ار هبكن كه داغمتا كردم تو یه ناله كرد كه پاهاش لرزید و گفت شدم…وااااای خدا چه تووووپ میلرزید و حال میركدم…یكم بیحال شد و فوشم میداد…تا اینكه باز حشریشد و بام راه وامد…تلمبه میزدم كه خودشم كوووپ میكردم…20دیقه هر مدلی كردم كه در اخر كه میخواست ابم بیاد گفت بریزتو كه لوله هامو بستم…منم خوشحال و شاد ریختم توش…2سال كارمون انیبود تا اینكه من زن گرفتم و رابطمون الان شكرابه…راستی زنداییم 33سالشهو یه پسر 11 و یه دختر 7 ساله داشت كه پسرش با داییم كار میكرد.
خلاصه زندایی مهینمو هر وقت ببینمش باز بهش چشمك میزنم و اونم میخنده …امیدوارم بهتون خوش بگذره…ببخشید اگه بد بود و خوشتون نیومد…اما واقعی بود…سكس دوممون رو سعی میكنم خوب بنویسم.
باتشكر
سعید
نوشته: سعيدتكپر

نوشته های مرتبط:
صبحانه سكس نهار سكس شام سكس
سکس با دختر خاله مهین
مجید و مهین (۱)
من و مامان مهین
ضربدری من و زنم با رضا و مهین
عمه مهین
همه کَس ام مهین
مامان مهین
مهین، خاطرات یک ترنس سکشوال
من…یوسف…مهین…
من و مهین جون
گاییده شدن زنم مهین
سکس ناتمام با مهین خانم مستاجرمون
سکس من با زن داییم مهین
من و مهین کون
مهین جونم
مهین جون….
مستاجرمون مهین خانوم
سکس با مستاجرم مهین
زندایی عشق اول (۱)
فرشاد و زندایی (۱)
زندایی شادی سکسی خودم
زندایی لیلا زنم‌ شد (۱)
زندایی مدل میشی؟
زندایی، توروخدا (۱)
سکس باور نکردنی با زندایی
زندایی خوبم
برده ی زندایی (۵ و پایانی)
برده زندایی (۳)
زندایی شیطون
سکس امیر با زندایی
یک شب در خانه زندایی
برده زندایی (۱)
زندایی فاطمه به انتخاب خودم
سکس نطلبیده با زندایی
کمی دقت به زندایی (۲)
کمی دقت به زندایی (۱)
زندایی پگاه
سهراب و زندایی غمگین
زندایی زیبا
زندایی مومن
به من نگو زندایی
زندایی جیگر (۲)
سکس با زندایی الهام
زندایی مریم کون تپلی
زندایی جیگر (۱)
فریده زندایی جنده (۱)
زندایی میانسال
سکس با زندایی فاطمه
بوی زندایی
سکس با زندایی در مطبم
داستان من و زندایی شیرین
سکس با زندایی نرگس
زندایی سوژه جلق من
زندایی سفید
سکس من با زندایی بیوه ام
رضا و زندایی قسمت (۱)
سودابه زندایی مهربونم
سکس با زندایی رویا
نزدیکترین تجربه به سکس با زندایی
سکس با زندایی جون
کل کل با زندایی
حسرت زندایی که نتونستم بکنمش
آشنایی غلط، زندایی بامرام
زندایی عصبانی
کون زندایی چادری
آرزوی دست یافته: زندایی سن بالا
سکس خشن با زندایی چادری حشری
حموم با زندایی
پماد کمردرد زندایی
علی و زندایی
زندایی پروین
زندایی مجبور شد بده
زندایی ناز و خوشگل
مرتضی و زندایی
دید زدن مفصل زندایی تو عید
مجید و زندایی شقایق تو پارک
سینا و زندایی حشری
مزه کس زندایی
پاهای زندایی خدیجه ام
لز ستاره با زندایی (۲)
لز ستاره با زندایی
حس خوب یا بد به زندایی ….؟
زندایی سفید و تپل
زندایی آرایشگر و موم انداختن بدنم شب عروسی
بهزاد و کردن زندایی
زندایی زهره
من و زندایی مریم
سکس با زندایی مهربون
من و زندایی فاطی
شایان و زندایی
از دید زدن زندایی تا کون دادنم
سکس با زندایی الهام و دخترخاله اش
زندایی جووون
سکس لذت بخش با زندایی
چاقال زندایی خوشگله شدم
میترا زندایی سکسی
سکس با مریم زندایی سابقم
مریم زندایی سابقم
هدایای زندایی دوست داشتنی من
از اس اس ام بازی تا سکس با زندایی
من و زندایی سمانه
زندایی این دفعه رو شانس آوردی
16 سالگی و زندایی
سکس با زندایی هات
دستگاه فیزوتراپی گذاشتن رو کمر زندایی
بهترین زندایی دنیا
زندایی رو حامله کردم
ماجرای من با زندایی
سکس با زندایی در مسکن مهر
لیسیدن پای زندایی
هیپنوتیزم زندایی
جواد و زندایی خپل
من و زندایی صدف
زندایی خوش هیکل
قالی شویی با زندایی فریبا
منو عشقم زندایی
شب با دختر دایی، صبح با زندایی
لیسیدن زندایی لیلا جیگر
سکس با زندایی مهری
کون دادن به زندایی با کیر مصنوعی
زندایی مریم
من و زندایی در سفر شاهرود
زندایی گل من
تنها در خانه با زندایی
پاهای زندایی نسرین
سکس با زندایی مینا
پاهای زندایی ام
زندایی سمج من
زندایی توپ
بهترین زندایی
دوربین زندایی
آرزوی زندایی
زندایی زینب
مرز زندایی , سرزمین مامان
زندایی , هم درد و هم درمان
سکس من با زندایی و دختر دایی
زندایی مجید قسمت اول
به دوشرط .. زندایی !
گناه داره زندایی 3 (قسمت آخر )
من و مامان و زندایی 7
من ومامان و زندایی 1
من و مامان و زندایی 9
من و مامان و زندایی 5
من و مامان و زندایی 10
من , مامان و زندایی 3
من و مامان و زندایی 13
گناه داره زندایی 2
من و مامان و زندایی 16
من و مامان و زندایی 8

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *