این داستان تقدیم به شما
دوشنبه شب بود سعید اومد خونه و وسایل جمع کرد و چمدون بست گفتم کجا به سلامتی گفت فردا قرار با عمو برا یه قرار داد بریم کیش گفتم تا کی اونجایی گفت احتمالا یه هفته گفتم یعنی برا جشن علیرضا نمیای گفت فکر نکنم راستی برات مقداری پول ریختم به حسابت که نیستم لنگ نمونی گفتم من برا جشن لباس میخوام آرایشگاه باید برم گفت باشه خانمی صبح یه مبلغ دیگه هم برات میزنم منم گفتم باشه و تو دلم گفتم بری که دیگه برنگردی شب بعد شام سریع خوابش برد انگار نه انگار من زنش بودمو قرار بود یکهفته بره و من تنها باشم منم بعد شستن ظرفها یه خیار برداشتم و رو مبل جلو تلویزیون مشغول دیدن شبکه های سکسی ماهواره شدم و به یاد سکس با علیرضا و اینکه فردا سه شنبه بود و قرار بود باز ببینمش خود ارضایی کردم .
صبح به سعید صبحونه دادمو راهیش کردم بعد رفتنش با علیرضا تماس گرفتم بعد سلام گفتم پا قولت هستی گفت شوهرت ماجرارو بهش گفتم اونم گفت ظهر میاد پیشم بلند شدم آماده شدم رفتم برا خرید میخواستم برا ناهار سبزی پلو با ماهی (کص ننت سپاهی) درست کنم که علیرضا دوست داشت ماهی و نوشابه و سبزی خریدم تو راه برگشت چشمم به یه لباس مجلسی فروشی خورد و چه لباسایی داشت داخل رفتم بعد دیدن لباس چشمم دو تاشو گرفت تصمیم گرفتم اونی که دامنش کوتاه تر بود برا سکس امروز بخرم و اون دامن بلند و برا جشن علیرضا خریدمو کردمو از مغازه زدم بیرون اومدم خونه سری ناهارو سر هم کردم دیدم ظهر شده به علیرضا زنگ زدم گفت تا یه ربع دیگه راه میفته منم سریع لخت شدم رفتم دوش بگیرم و خودمو تمیز کنم بعد حموم خودمو خشک کردم بعد از کشو لباسام یه شرت سوتین توری بنفش داشتم اونارو پوشیدم و لباسی که خریده بودمو تنم کردم جلو آینه خودمو کمی نگاه کردم خودم از دیدنه خودم لذت میبردم دامنه لباسم تا رو نام بود علیرضا چی میشد منو میدید تو اون لباس تو همین فکرها بودم که زنگ خونه به صدا در اومد علیرضا پشت در بود آیفون رو زدم و در رو باز کردم . پشت در واحد منتظرش بودم که صدا کفشاشو شنیدم درو باز کردمو اومد داخل با دیدنم تو اون لباس حسابی کیف کرد و گفت دختر چه کسی شدی تو به سعید نمیخوره از این سلیقه لباس خریدنا داشته باشه منم گفتم گور بابا سعید اینو امروز برا تو خریدم
گفت جون قربونت بشم من و سمتم اومد و بقلم کرد از بقلش جدا شدم گفتم بیا بشین برات شربت بیارم گفت مهتاب باید برم کار دارم بریم اتاقتون گفتم کجا دلت میاد منو تنها بزاری امشب پیش خودمی صورتمو بوسید و گفت به جون مهتاب نمیشه بمونم و باید برم گفتم حرف نزن من میگم بمون باید بمونی الآنم برو بشین چایی بیارم و رفتم سمت آشپزخونه تا چایی بریزم مشغول آماده کردن چایی بودم که اومد چسبید بهم کیره شق شدش داشت از پشت سوراخم میکرد سرمو برگردوندم بهش بگم آروم کمرمو سوراخ کردی دیدم لخته بد جور بهم بر خورد همیشه خودم لباساشو در می آوردم و اونم لباسای منو ولی الان خودش لخت شده بود برگشتم سمتش خیلی جدی بهش گفتم اگه میخوای بری همین الان لباساتو بپوش برو تعجب کرد گفت چرا گفتم همیشه من خودم لباساتو در میارم کی تو خودت لخت شده بودی که اینار لخت شدی اگه خیلی عجله داری برو خوب.
گفت دیوونه داری چی میگی دستشو گذاشت رو گردنم سمت خودش منو کشید و لباشو رو لبام گذاشت بعد بلندم کرد و نشوندم رو کابینت لبامو ول کرد و کمی گردنمو لیس زد و لباشو روش گذاشتم و گردنمو میک زد بعد رفت پایین تر دامنه لباسمو تا بالای کونم بالا زد و شرتمو پایین کشید منم کمی خودمو تکون دادم تا از زیر کونم رد شه از پام درش آورد دو باره شروع کرد خوردن لبام و دستش رفت رو کوسم حسابی خیس بودم دو تا انگشتاشو باهم فرو کرد تو کوسم لبامو ول کرد و نگام میکرد از شدت لذت دهنم وا مونده بود و آه و آه میکردم بعد شروع کرد سینه هامو لیسیدن انگشتاشو از کوسم در آورد و بندهای لباسمو گرفتو از رو شو نه هام پایین آورد بعد از پشت سوتینمو باز کرد و از تنم در آورد و شروع کرد خوردن سینه هام نوکاشو میمکید و گاز میگرفت همه جای سینه هامو میمکید اینقدر این کارو کرد تا جای لباش تمام کبود شد بهش گفتم ببین چیکار کردی گفت نترس درست میشه تا شوهرت بیاد گفتم روز جشنت چی گفت مگه میخوای اینو بپوشی گفتم اینو نه ولی اون لباسمم سینه هاش بازه گفت نترس درست میشه از سینه هام جدا شدو باز رفت رو کوسم و شروع کرد خوردن کوسمو مالیدنه سینه هام از شهوت ناله میکردم و با دستم سرشو به کوسم فشار میدادم سرشو از کوسم جدا کرد و گفت مهتاب یه چیزی کمه گفتم چی گفت خیار خندیدم گفتم دیوونه تو یخچال هست برو بیار گفت نه برات سورپرایز دارم گفتم چی گفت چشاتو ببند تا بیام منم بستم و رفت وقتی برگشت گفت حالا باز کن وقتی چشامو باز کردم خشکم زد یه دیلدو دستش بود گفتم اینو از کجا آوردی گفت حدس بزن گفتم خریدی گفت نه گفتم بگو دیگه گفت پیچوندمش گفتم از کی گفت مامانت
چشام چهار تا شد گفتم مامانم گفت آره از تو جاسازش پیدا کردم گفتم دروغ نگو گفت به جان مهتاب برام جالب بود که مامانم از دیلدو استفاده میکنه مگه محمد راضیش نمیکنه پس دیلدو برا چیه دیگه تو همین فکرها بودم که علیرضا سر دیلدو رو کرد تو کونم از درد داد زدم دهنمو گرفت و دیلدو رو بیشتر فرو کرد تا ته رفت تو کونم بعد دهنمو ول کرد و مشغول خوردن کوسم شد و دیلدو رو تو کونم عقب جلو میکرد کم بعد از روی کوسم شروع کرد لیسیدن و میومد بالا لباسمو بالا زد و شروع کرد لیسیدن ناف و شکمم و باز اومد بالاتر و به سینه هام که رسید کلا لباس رو از تنم در اورد و شروع کرد لب گرفتن بعد با دستش کیرشو تو کوسم گذاشت و فرو کرد تو اولین بار بود بدون اینکه براش ساک بزنم کیرشو داخل میکرد بهم گفت مهتاب پاهاتو دور کمرم حلقه کن از رو کابینت بلندت کنم منم همونکارو کردم و حالا تو بقلش بودم نوک سینمو دهن گرفته بود و کیرش تو کوسم بود با یه دستش منو نگه داشته بود با دسته دیگر شروع کرد عقب جلو کردن دیلدو تو کونم حس میکردم وسط دو تا مردمو دارن کوس و کونمو همزمان میکنن لذت زیادی داشت و بلند ناله میکردم که علیرضا گفت آروم الان همسایه ها میفهمن ولی من تو اوج بودم و همونجا ارگاسم شدم و آبم ریخت کفه آشپزخونه پاهام شل شدو دیگه نمیتونستم تو اون حالت بمونم علیرضا فهمیدو منو گذاشت رو اوپن آشپزخونه حالم که جاش اومد منو پایین آورد و برگردوندم و پشتم بهش شد زد رو شونم تا خم شم منم رو اوپن خم شدم دیلدو رو از کونم بیرون کشید که دردم گرفت و سریع تو کوسم فروش کرد که دردم بیشتر شد و داد زدم گفتم چته وحشی بعد کیرشو گذاشت در کونم گفتم علیرضا چرا نمیزاری برات ساک بزنم گفت عجله نکن بجاش میگم برام ساک بزنی منم چیزی نگفتم کونم با دیلدو حسابی باز شده بود و ورود کیر علیرضا به کونم زیاد اذیتم نکرد و سریع شروع به تلمبه زدن کرد
تو همون حالت چند تا محکم رو کونم زد و گفت با دستات بازش کن راحت کیرم توش بره منم دستامو دو طرف کونم گذاشتم و براش باز کردم اونم قشنگ تا دسته فرومیکرد تو کونمو تخماش به کوسم میخورد دو تا دستاشو رو سینه هام گذاشت و کمی کمرمو بالا تر آورد جفتمون داشتیم آه و ناله میکردیم که کیرشو از کونم بیرون کشید دو دستی کوبید رو کونم و گفت جون امشب تا صبح ماله خودمی گفتم پس میمونی گفت معلومه مگه میشه از همچین کوس و کونی گذشت تو مثلاً ازدواج کردی ولی هنوز آکبندی یه کیر میخوای که از آکبندی درت بیاره بعد رفت رو اوپن نشست و گفت حالا ساک بزن گفتم نه تو کونم بود گفت کونت که حسابی تمیزه و کیره منم تمیزه گفتم نه اومد پایین تو ظرف شویی کیرشو شست دو باره نشست رو اوپن گفت حالا بخور منم جلو رفتم و شروع کردم ساک زدن بهم گفت مهتاب یه فیلم میدیدم خیلی دوست دارم تجریش کنم گفتم چی دیدی گفت مرده رو اوپن دراز کشیده بود و زنه رو کیرش سواری میکرد گفتم اوپن ما کوچیکه تو روش جا نمیشی که گفت راست میگی گفت اون مبل صورتیتون هست خوشگله گفتم خوب گفت بریم رو اون داگی بکنمت با اینکه رو اون مبل خیلی حساس بودم و دوسش داشتم گفتم باشه بعد رفتیم رو مبل من داگی شدم اونم یه تف انداخت رو سوراخ کونمو اول انگشت شصتشو تو کونم کرد و با دسته دیگش دیلدو رو تو کوسم عقب جلو میکرد و بعد کمی کیرشو تو کونم کرد دوباره 20دقیقه ای بود تو همون حالت بودیم دستام خسته شده بود گفتم علیرضا دیگه نمیتونم میخوام دراز بکشم و همونجا رو مبل دراز کشیدم علیرضا دو تا از کوسنای مبل رو گذاشت زیر شکمم تا کونم بالاتر بیاد و دوباره کیرشو تو کونم کرد بعد کمی برم گردوند و دیلدو رو از کوسم بیرون کشید ترشحات کوسم روش بود دیلدو رو کرد تو دهنمو کیرشو کرد تو کوسم و گفت آکبندی تو رو باید با دو تا کیر باز کرد
دستشو عقب کشیدم و دیلدو از دهنم در اومد و به سرفه افتادم بهش گفتم ای کاش میشد ولی همین یه کیرم از فردا ندارم چه برسه به دوتا از تلمبه زدن دست نگه داشت گفت مهتاب میخوای یه پسر خوب و مطمئن بهت معرفی کنم گفتم کی هست گفت یکی از دوستامه و کارش عالیه گفتم نه فعلا بزار فکرامو کنم گفت باشه و شروع کرد دوباره تلمبه زدن گفت مهتاب گفتم باز چیه گفت اون لباس روز عقدتو داری هنوز یه سره بود و دامنش بالا زانوت بود گفتم آره چطور گفت میخوام بگیرمش برا روز جشنمون نسرین بپوشه گفتم رفتنی میدم ببر گفت میشه پاشی بپوشیش گفتم چرا گفت خیلی سکسیت میکنه من روز عقدتون حسابی برات راست کرده بودم با اون لباس حتی رفتم تو دستشویی و جق زدن گفتم ای دیوونه باشه بزار برم بپوشم کیرشو در آورد رفتم سمت اتاق لباس رو در آوردم . ۰داشتم میپوشیدم که زنگ آیفون به صدا در اومد از اتاق اومدم بیرون علیرضا جلو آیفون بود گفتم کیه گفت نمیدونم نگاه کردم به نمایشگر مادر شوهرم بود گفتم این چی میخواد الان گفت کیه گفتم مادر شوهرمه برو لباساتو بپوش گفت کجا مخفی بشم گفتم چرا مخفی غریبه که نیستی تورو دیده میشناستت میگم اومدی دیدنم آیفون رو جواب دادم و درو باز کردم و میدونستم با اون پاهاش تا بالا بیاد زمان میبره لباسمو لباس زیرامو از آشپزخونه برداشتم و به علیرضا گفتم با اون طی کف آشپزخونرو تمیز کن چون آبه کوسم ریخته کفش و خودم رفتم تو اتاق یه بلوز با یه دامن بلند پوشیدم و اومدم درو باز کردم بعد سلام و احوالپرسی اومد و نشست متوجه شدیم اومده شب رو پیش من بمونه تا تنها نباشم اینگار دنیا رو سرم خراب شد تمام برنامه هام بهم ریخت زمان به سختی گذشت شب شد و شام خوردیم و علیرضا گفت که دیگه باید بره من بهش گفتم بیا اتاق تا لباس رو بهت بدم و بعد رفتیم تو اتاق گفتم کجا میخوای بری گفت خوب بمونم چیکار کنم گفتم این یه دوساعت دیگه میره میخوابه و خوابشم سنگینه ما میایم تو اتاق کارمونو میکنیم گفت نه من میترسم به ریسکش نمی ارزه گفتم آخه من هنوز نیاز دارم من یه بار ارگاسم شدم ولی تو ارضا نشدی گفت یه کمکی کن منم سعیمو میکنم سریع آبم بیاد گفتم باشه بعد گفت به شکم دراز بکش رو تخت منم دراز کشیدم از پشت دامنمو داد بالا و از گوشه شرت تو کونم کرد و دهنمو گرفت صدام در نیاد و محکم تلمبه میزد و من درد داشتم یهو کیرشو محکم تو کرد تا ته و خودشو تو کونم خالی کرد بعدم لباس رو گرفت و هم بوسیدمو گفت ممنون بابت همه چیز و از اتاق اومدیم بیرون و علیرضا رفت.
چند تا اتفاق جالب توی جشن علیرضا برام افتاد که براتون مینویسم :
مجلس مختلط بود منم یه گوشه نشسته بودم و لباسم رو پوشیده بودم بالا تنه لباس جوری بود که از پشت بخشی از کمرم لخت بود و از جلو هم قسمتی از سینه هام و دامنه لباسم تا زیر زانوم بود پاهامو رو هم انداخته بودمو نشسته بودم که محمد اومد و کنارم نشست سلام کردم و جواب داد بهم گفت فکر میکنی این نوع لباس پوشیدن برا یه زن درسته گفتم خیلی از زنا و دخترای تو مجلس لباسشون از منم بدتره گفت اونا با همسراشون اومدن ولی تو تنهایی گفتم یعنی اگه شوهرم همرام بود مشکلی نبود حتی اگه لختم بودم گفت من که میدونم تو داری برا علیرضا دلبری میکنی عصبی شدم و با حرص به سمتش برگشتم گفتم هرچی بین منو علیرضا بوده گذشته من ازدواج کردمو علیرضا هم الان داره ازدواج میکنه ولی نکنه دل از دله شما بردم میخوای بریم گوشه ای تنها باشیم دور از چشم مادرم ایندفعه اون حرصی شد و بهم گفت خدا عقلت بده و رفت.
کمی بعدگوشه ای ایستاده بودم و نوشیدنی میخوردم که علیرضا با نسرین سمتم اومدن لباس عقدم تن نسرین بود چه قدر زیبا و سکسی شده بود با اون لباس گرم صحبت شده بودیم که یکی از دوستای نسرین اومد و اونو با خودش برد و من و علیرضا موندیم گفتم امشب حسابی نسرینو با همین لباس به یاد من بکن (علیرضا و نسرین چهار ماه باهم رابطه داشتن و علیرضا پرده نسرینو قبلاً زده بود ) علیرضا هم گفت چشم جونم بعد یکی از دوستاش رو صدا زد و چیزی بهش گفت و اونم رفت بعد رو به من کرد و گفت این پسررو دیدی همونیه که اونروز بهت گفتم منم گفتم والا تصمیمی نگرفتم هنوز گفت میخوای جور کنم یکم باهم تنها باشید صحبت کنید گفتم نه محمد روم حساس شده درد سر میشه باشه برا بعد اونم گفت باشه و رفت .
شام رو خوردیم و هرکی رفت پی زندگیش منم خداحافظی کردم و اومدم سوار ماشین بشم که دیدم لاستیکم پنچره همون موقع یه صدا شنیدم کمک میخواهید برگشتم دیدم یه پسر خوش قیافه و خوش هیکل جلومه همون پسری بود که علیرضا نشونم داد گفتم از شانس بد پنچر کردم گفت زاپاس داری گفتم آره ولی جک ندارم گفت من دارم و از ماشینش جک آورد و خودش لاستیک رو عوض کرد بعد اتمام کارش بهم گفت شما مهتاب خواهر علیرضا هستی گفتم آره اونم گفت منم نریمانم دوست علیرضا از دیدنتون خوشبختم و دستشو دراز کرد تا دست بدم ولی دستاش سیاه شده بود و من دست ندادم خودش فهمید و عذر خواهی کرد بعد از جیبش یه کارت بهم داد و گفت من فروشگاه لباس دارم یه سر بزنید خوشتون میاد از لباسامون غیر مستقیم داشت بهم شماره میداد کارتو گرفتمو اون رفت سوار ماشین شدمو برگشتم خونه.
اون شب تا خود صبح با دیلدو مادرم که دیگه ماله من شده بود با تصور سکس مهتاب و علیرضا حسابی به کوس و کونم حال دادم.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید