این داستان تقدیم به شما

چونه ام رو با دستش گرفته بود و سرم رو بالا نگهداشته بود…
انقدر نزدیکم بود که توی بلندیِ صدای موزیک هم صدای نفساش رو میشنیدم و گرماشونو روی صورتم حس میکردم…بوی تلخِ مطبوئی توی نفسهاش بود…بوی خوبِ سیگاری که هردومون میکشیدیم…
بی حرکت بودم اما قلبم به سریع ترین حالت ممکن میتپید، لبهاش رو مماس با لبهام قرار داد و آروم شونه ی راستم رو با دست دیگش گرفت، منتظر بودم بوسیدنم رو شروع کنه تا این حس انقباض توی عضلاتم تموم بشه اما اون فقط لبهاش رو آروم روی لبهام گذاشته بود…چشمهامو بستم و منتظر موندم، همونطور که چنه م رو گرفته بود آروم کمی فشارش داد و از همون فاصله لبها گفت: چشما باز!
چشمهامو باز کردم، وقتی چشمهای تیره رنگش رو از اون فاصله میدیدم سرگیجه میگرفتم زیر لب گفتم آخه…
لبهاشو محکم چسبوند به لبهام و حرفمو قطع کرد و بعد سریع جدا کرد و گفت :هیسسسس خانوم کوچولوی مهرداد!
از اینکه بهم گفت خانوم کوچولو حرصم گرفت اما اون مالکیتش نسبت به خودم رو دوست داشتم برای همین لبخند کوچیکی گوشه ی لبم نشست ، گوشه ی کج شده ی لبم رو بوسید و باز آروم گفت : لبخندشو بخورم!
اینبار خندم بیشتر شد ، انگار دیگه ازش نمیترسیدم…
تو چشمای تیرش نگاه کردم، دیگه سرم گیج نمیرفت!
انگشتهاشو روی گردن و شونه هام حرکت داد و آروم شونه های لختم رو بوسید…

چشمهام ناخودآگاه بسته شد و وقتی بازشون کردم لبای مهرداد داشت به سمتم میومد…خیلی ظریف و آروم شروع به بوسیدنم کرد ، لبهامو لای لبهاش میگرفت و ول میکرد ، زبونش رو میکشید روی لبهام و بعد میبوسید و منم همراهیش میکردم اما ناگهان بازم لباش بی حرکت شد ، حس کردم منتظر یه حرکت از منه برای همین لبهامو باز کردم و خواستم لب پایینش رو لای لبام بگیرم که زبونشو کرد توی دهنم و شروع کرد با زبون من بازی کردن ، خوشم اومده بود همراهیش میکردم و ته دلم قلقلک میشد!
کم کم دستاشو روی بدنم حرکت میداد و تنمو میمالید، سینه هامو فشار میداد و با لبام بازی میکرد، لباشو جدا کرد و گردنمو بوسید، لیسید، مکید غرقش شده بودم که یهو نوک سینم خیس شد، زبون داغشو میزد به نوک برآمده سینه هام و همزمان محکم کونمو میمالید ، یه آه کشیدم که انگار بدجوری وحشیش کرد ، شورتمو کشید رو به بالا جوری که همون یذره که بود رفت لای کسم و لبه های کسم از دو طرف بیرون زد ، دستشو میکشید رو کسم و تو چشمام نگاه میکرد ، اووففف بازم سرگیجه.. انگار فهمید چون آروم بغلم کرد و بردم روی تخت ، خودش هم لخت شد و با شرت اومد روی من خوابید ، دیگه کاملا از روی شرت کیر شق
شدشو میمالید به کسم ، اینقدر این کارش رو دوست داشتم که کسم خیس شده بود..دستمو گرفت و گذاشت روی کیرش اروم میمالیدمش و زیر لب گفتم : درش میاری؟
-میخوایش کوچولو؟
+اوهوم!
-چرا خودت درش نمیاری؟
از روم کنار رفت و نشست کنارم ، همونجور که خوابیده بودم غلت زدم و دمر شدم ، شرتشو گرفتم و کشیدم پایین و همزمان کیرشو از توش درآوردم خودشم کمک کرد و کامل درآوردش ، زبونمو به کیرش میزدم و آروم سرشو میخوردم ،چشمامو بستم که حس کردم کیرش رو فشار داد توی دهنم خواستم اعتراض کنم ، نگاهش کردم و خواستم کیرشو از دهنم دربیارم که اجازه نداد و گفت : مگه نگفته بودم چشما باز؟ همینجوری نگای من کن و کارتو بکن ، همونطور که کیرشو میخوردم تو چشماش نگاه میکردم که یهو گفت کافیه بخواب ، خواستم بازم غلت بزنم و بخوابم که گفت همینجوری خوبه ، غرّیدم : از پشت عمراً.

– کی گفت از پشت حالا؟بخواب ساکت باش بچه .
اومد روم و دو طرف کونمو از هم وا کرد و انگشتش رو کشید لای کون و رونام تا سوراخ کسمو پیدا کنه ، بعد کیرشو گذاشت در سوراخمو محکم فشار داد ، شروع کرد به شدت تلمبه زدن ، کش شرتمو گرفته بود و همونطور که از بغلش تلمبه میزد شرتمو میکشید تا از جلو روی چوچولم فشار بیاره ، حسابی آه و ناله میکردم و خودمو به کیرش فشار میدادم و سعی میکردم کونمو بدم بالا تا بیشتر بکنه تو کسم که یهو گفت: آماده ای همشو بکنم تو؟
+مگه این همش نیست؟
خندید- این نصفشم نیست…
و همراه با گفتن این جمله کیرشو فشار محکمی داد توی کسم ، حس کردم کسم پاره شده ، بیحال افتادم و اون شروع کرد به کردنم با دست کونمو فشار میداد و میکرد تو کسم و منم فقط ناله میکردم ، حس کردم کل وجودم منقبض شد و بعدشم از کسم زد بیرون ، پاهام میلرزید و دندونامو به هم فشار میدادم و کس تپلم نبض میزد ، اونم محکم میکرد و فریاد میزد ،میکنمت ، کیرم تو کسته دارم میکنمت کوچولو ، تا اینکه تمام آبشو توی کسم خالی کرد و نفسای عمیق کشید و کیرشو دراورد ،کنارم ولو شد و من داغی آب کیری که از سوراخ باز شده ی کسم بیرون میریخت رو حس میکردم…

نوشته: ای کسم

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *