داستان سکسی تقدیم به شما
مهران هستم از تهران که ۳تا داستان در مورد زندگی خصوصیم تا به حال برای این سایت فرستاده ام.
و این جواب من به تمام انتقادات و فحاشیها ایست که به من شده.اول از همه دوستانی که محبت کردند ممنونم.
حال روی سخنم با انتقادات است:اول آینک باور کنید یا نکند مساله من نیست و ابتدا به ساکن طرف داستانی این خاطرات مهم میباشد و به نظرم کسانی که انتقاد میکنند به نکات ضعیف در شکل داستان نویسی اشاره کنند تا نه تنها من بلکه باقی کسانی که خاطراتی از این دست مینویسند بیشتر به سلیقه مخاطب ایرانی پی ببرند و راست و دروغ داستانها را نه در این ژانر بلکه در هر ژانر دیگری اگر نویسنده مدارک معتبر و رسمی منتشر نکند نه میشود تایید کرد و نه رد کرد.
دوم اینکه بعضی از انتقادها به این شکل است که ماسلن کی اینجوری سکس داره و مگه میشه و از این دست حرفا که باید بگویم همه را مثل خودتان نگاه نکنید که تنها به فکر یه سوراخ هستید که جا کنید خیلی از انسانهای متمدن برای بعدن و ارتباط جنسی خودشان ارزش قائل هستند و از سکسهای خاص به این شکل لذت میبرند و قاعدتاً مخاطب من نیز از همون دست اند.
کسانی که از تعریف از خودم یا پارتنرهای جنسیم گله کرده اند باید بگویم که من از داشتن زنی بسیار زیبا و منحصر بفرد که وقتی با هم در هر جای هستیم تمام نگاهها به رویمان است لذت میبرم و از داشتن زنی که آرزوی هر مردیست و این زن تنها در بستر من است لذت میبرم و در مورد خودم نیز باید بگویم که بدون مبالغه فکر نکنم روی زنی دست بگذارم و نه بشنوم حل باور کنید نکنید درد من نیست.
و آنهایی که با من فحاشی کرده اند:دوستان عزیز از عقده حقارت جنسی شما باخبرم و اینکه در خلوت خود وقتی به زندگی جنسی و پارتنر جنسی چیپ و پیش پا افتاده خودتان فکر میکنید نمیتوانید لذتهای جنسی رویایی را تصور کنید که خوب متاسفانه به دلیل عقب افتادگی سطح زندگی فرهنگیتان میباشد و اینکه قدرت انتخاب جنسی یا نداشته اید یا بسیار کم بوده،و آخر سر هم با کسی ازدواج کرده اید که برایتان انتخاب کردهاند .
من از ابتدا در خانوادهای بزرگ شدهام که با دوست دخترهایم به راحتی در خانه رفت و آمد داشتم و نیازی به دروغ گفتن و نه به پدر و مادرم و نه به پدر و مادر دوستهایم داشتم.
دوستانی که بیغیرت و اسرایلی و چمیدونم اینجوری خطابم کرده اند شما اصلا در اینگونه سایتها چه کار دارید؟بروید جمکران نامههایتان را در سوراخ امام بندازید.
در مورد غیرت و اینکه کسی به فرزندم گفت بود حرومزاده:اول از اینکه دستت به گوشت نمیرسه و مجبوری پیف پیف کنی متاسفم بعد آنکه در تمام کشورهای متمدن و پیشرفته دنیا دو انسان وقتی با هم زندگی میکنند چه بینشان ورد و جادو چه به زبان اسلامی چه یهودی چه مسیحی خوانده هم نشود کاملا متمدنانه به عنوان خانواده به رسمیت شناخته میشوند و فرزندشان همچون هر شهروند دیگری از تمام حقوق انسانی بهرمند است و اینگونه خطاب کردن انسانها جرم محسوب میشود هر چند از فرهنگی که شما در آن بزرگ شدید انتظار بیشتری نیست.
در مورد سکس با خواهرم این کاملا مسالهای است که به زندگی خصوصی دو انسان ربط دارد نه من هر کس دیگری که باشد وقتی دنفر انسان عاقل و بالغ با اختیار کامل خود تصمیم به همبستری با هم میگیرند خواه دو مرد خواه دو زن خواه دو زن و مرد یا حتا چند نفری این مساله ایست که به زندگی خصوصی آنها ربط دارد و هیچ قدرتی چه زمینی چه آسمانی حق گوه خوری برای زندگی آزادانه دو انسان را ندارد تنها از لحاظ پزشکی اگر بچه دار شدن دو همخون برای فرزندشان مضر باشد باید از بچه داری آنها جلوگیری شود واگر نه به هیچ کس ربطی ندارد مادر و فرزند خواهر و برادر یا پدر و دختر واگتی با اراده خودشان با هم همبستر میشوند مساله خودشان است و جز اولین حقوق آزادی فردی آن انسانهاست.
مثالی میزنم تا کمی برای مغز منجمدتن باعث تفکر شود:در قرنی که زندگی میکنیم و هر لحظه امکان دارد قدرتهای جهانی در یک کار احمقانه وارد جنگ اتمی با هم بشوند و عرض چند ساعت تمام تمدن بشر نابود شود روز فردای این جنگ اتمی را تصور کنید که مثلا با چیزی که به آن محارم میگوید تنها زندگان تا هزاران کیلومتر آنطرف تر هستید و تمام ابزار تمدن و تکنولوژی همچون وسایل نقلیه و ارتباط جمعی وجود ندارد و تنها میتوانید همچون اجداد غار نشینمان به بقای خود و خانواده بیندیشید آیا بعنوان یک وظیفه تاریخی و طبیعی میخواهید ادامه نسل بشریت برای آینده را به دلیل اراجیف دینی که در این موقعیت هیچ معنی ندارند متوقف کنید و باعث انقراض بشریت شوید و با بریدن علت تناسولی مرد و یا مسدود کردن آلت زن خوی طبیعی خود را انکار کنید؟
به این جور مسائل فکر کنید با دنیایی که داریم دور نیست.در نتیجه به جای کلمات احمقانه و بی فکر و دخالت در نحوه زندگی خصوصی دو انسان که به خودشان ربط دارد سعی در درمان عقدهای حقارت جنسی خودتان بکنید.
به نظر من مخاطبان این گونه داستانها که با کسانی همچون من هم نظر هستند برای اولی قدم باید اقدام به تاسیس جامعه سکس آزاد ایران کنیم تا بتوانیم تجارب خود را به دیگران نیز برسانیم تا کمی از سیاه فکری و عقب افتادگی فرهنگی در کشورمان بکاهیم تا الفاظی چون حروم زاده و جنده و کونی از میان مردم برود و مردم بفهمند زندگی خصوصی انسانها به خود آن انسانها ربط درد و همه بفهمند که هر دو طرف یک رابطه جنسی شریک جنسی هم هستند و هر دوی آنها بدنشان را به دیگری میدهد یعنی یکی میکند و دیگری میدهد تنها بیاحترامی به زنانی است که یا شرکای جنسی آقایان هستند یا بدنیا آورندگان آنها پس وقتی دو پارتنر جنسی فارغ از جنسیت آنها و ارتباط خونی آنها با اراده خود با هم همبستر میشوند هر دوی آنها بدن خود را به دیگری میدهد و باعث لذت دادن جنسی به شریک جنسی خود میشود.بهتر است بجای اینکه اینگونه سیاه و عقب افتاده به ارتباطت انسانی نگاه کنید این را بدانید که اگر آدم و حوای ادیان به اصطلاح آسمانیتان حقیقت باشد باید بدانید قبل اینکه قابیل با بیل هابیل و بکشه حتما با خواهرهایشان یا مادرشان هم بستری کردند که نسل بشر از لحاظ دین زیاد شد چون خدا همون یدونه آدم و هوا را آفرید دیگه!!!
حالا داستان این دفعه:
چند وقت بود سپیده اصرار داشت سکس من با مادرشو ببینه و در آخر راضی شدم که این کار رو برای اون بکنم ولی سپید قبول نکرد که مثلا ما رو دید بزنه میخواست از سکسم با الهام برایش فیلم بگیرم قبول کردم و در اتاق خوابمان یک دوربین نصب کردم که به چوب پرده نصب کردم که در کنار پرده اتاق خواب به خوبی استتار شده بود و زاویه و لنز دوربین را هم تنظیم کردم.وقتی سپید از من پرسید که چی شد و گفتم همه چی حله میخواست زنده ببینه که گفتم نمیشه و اون همه سیم کشی و دمو دستگاه را نمیتوانم مخفی کنم همینه میخوای بخواه نمیخواهی هم بی خیال که قبول کرد.
یه شب جمعه بود که مثل همه ایرونیا امشب شب من و زنم بود دیگه و سکسهای شب جمعه من و الهام خیلی برامون مهم بود چون میتونستیم تا دیر وقت بیدار بمانیم و مشروب بخوریم و از اون ور صبح هم دیر از خواب پاشیم و حتا بعضی وقتا صبح هم که از خواب پا میشدیم هم خوابالو خوابالو یه حالی به هم میدادیم و بعدشم دوش و یه جمعه خوب که حالا یا با بچهامون میرفتیم باغ فشم یا تهرون گردی و شام بیرون و … که با بچهامون خوش بگذرونیم کسیو که ندشتیم خودمون بودیم تو جزیره خوشبختی خودمون.
خلاصه یکی از سکسهای خیلی هارد وهات و عاشقانه منو الهام که یه عشقبازی طولانی و همدیگرو بخور و بمالون و بعدشم ۲ بار سکس هارد با الهام که هر دو بار هر دومون وحشیانه ارضا شدیم رو دوربین ضبط کرد.بی مبالغه میگم حیف از ترس الهام نبینه مخفی بود دوربین و فقط از یک زاویه بود وگرنه یه پورنوی تمام عیار بود طوری که شنبه تو شرکت خودم داشتم میدیدمش از سکس خودم و زنم شق کردم و حسابی حالم خراب شد و از اینکه همچین زنی با من میخوابه کلی حال کردم.هر دومون یکم جا افتاده هیکلمون هر چی باشه الهام الان ۴۰ سالش و من ۳۵ سال و من یه کم شکم آوردم و سایز کمرم شده ۴۴ و الهام هم یه پرده شکمش گوشت آورد و دیگه اون سفتی و هیکل هفتی ۳۰ سالگیشو نداره و هنوزم یکی یدونه منه و آب از لبو لوچ هر مردی راه میندازه.من هم تو ۳۵ سالگی وقتی هنوز با ۲۷-۲۸ سالهها اشتباهم میگیرن دیگه خودتون فکر کنید چه زوج سکسی هستیم.
خلاصه تو شرکت بودم که دختر خوندم سپیده اومد که فیلم رو از من بگیره که همونجا نزدیک بود که کار از دستم در بره و تو شرکت مثل مهری با سپید هم حال کنم که فهمیدم اول هفته و شنبه بخوام کارمندارو رد کنم شرکتی که ۴۰ درصد سهمش هم برای الهام است بیفکری بزرگیه پس سپید رو کنترل کردم که اینجا نمیشه وایسا خونه .گفت باشه پس فیلم رو بده ببرم که گفتم نه با خودم میزارم ببینی بعد هم خودم نابودش میکنم.که گفت :یعنی چی تو فکر میکنی من برای مردی که دوستش دارم یا مادرم درد سر درست کنم و اینکه مگه من دشمن شمام و خلاصه این حرفا.من داشتم سعی میکردم که با زبونی دوستانه تر منصرفش کنم که نه بابا این حرفا چیه که گفت میدونی چی امشب مامان و فرستادم پی نخود سیاه و فرهادم با خودش برده خودمم و خودت گفتم چجوری؟گفت هیچی خونه مامانی اینا میدونی که برن مامانی نمیذاره شب بیان،گفتم از کجا مطمٔنی گفت:آخه به مامانی قول دادم امشب من هم برم و برای شام بر همین شب که دیر وقت زنگ بزنم بگم حل ندارم و نمیام همه چی تمومه .مامان و فرهادم که میمونن انج امشب بازم خودمون دوتایم حالا فهمیدی:بعد با شیطنت گفت میخوام برم قبل اینکه بییای خونه یکم تمرین کنم.لپشو کشیدم و گفتم آخه جیگر من که دیشب اونهم با الهم خوابیدم امشب که دیگه میمیرم اگه با تو هم بخوابم گفت :اونجاش با من شام امشب با من که حسابی بسازمت که کم نیاری بعدشم یعنی اینقدر خوب حال میدم بهت گفتم دختر تو خودت نمیدونی چی هستی تو الهامی هستی که تازه ۲۰ سالته .خندش گرفت و گفت جون پس حسابی حریفتم آره گفتم اونم چجوری.بعدش فیلم و دادم و بوسیدمش و رفت من هم تا شب که برم خونه از شق درد نمیدونستم چی کار کنم.خونه که رسیدم تو آسانسور تا برسم طبقه ۱۸ که واحدمون بود کیرمو تو شلورم که دست میزد بیرون کمی جابه جا کردم که ضایع ناشعه و کمی هم عطر به خودم زدم و رفتم جلو در و نمیدونستم در بزنم یا با کلید خودم برمتو هر چند ۷_۸ باری بود که با سپید سکس کرده بودم اما غیر از اون شب اول باقیش هول هولی و یواشکی بود و اینجوری راحت برم تو خونه که سپید منتظر باشه نداشتیم.خلاصه آخر کلید انداختم رفتم تو.که دیدم وای سپید چه تیپی و چه آرایشی برام کرده. یه لباس شب بنفش که خودم براش گرفته بودم و تا حالا تو تنش ندیده بودم و یه آرایش ملایم با سایههای بنفش که خیلی به صورتش میومد و از زیر لباس شبش بعدن فوقالعاده سکسی و مثل مجسمه تراشیدش به صورت سایهای معلوم بود و تنها فرقش با مادرش از لحاظ اندام کون تاقچش که خیلی هم به سکسی بودنش اضافه کرده یه بعدن کامل که از بالا به پاین که میاد مثل جوونیی مادرش کاملا ۷ ولی کون قمبول و گردی که از پشت وقتی نگاش میکردی همون سرپا سر آدم گیج میرفت.
خلاصه اصل مطلب اینکه یه کباب چنجه مشتی با کلی میوه و آبمیوه اون شب کلی خانوم شده بود و یه سفر حسابی برا دونفر ردیف کرده بودو منم که کیرم از زیر شلوار نشان از حل درون دست و سپید هم خوب فهمید بود گفت بیا بشین شام بخور و خودت برس که امشب تا صبح باهات کار دارم.گفتم حتما عزیزم حتما چیزی که امشب دارم میبینم من هم تا صبح بهات کار دارم عزیزم خوش بحال صاحبت که با چی قراره بخوابه تو مردرم زنده میکنی.گفت پس تا مال کسی نشدم دست بجنبون که یه حالی هر دوتامون ببریم منم بیشتر از این نمیتونم ببینم چه حالی به مامانم میدی و با من اینجوری نیستی منم باید همون جوری بکنی گفتم آخه مادرت خوب حال میده کارشو بلده گفت آره خودم دیدم.نگران نباش امشب میفهمی دادن یعنی چی.
سرتون و درد نیارم دستو سرتمو شستم و نشستم به شام و یه چنجه حسابی با مشروب اونم شرابایی که بابابزرگش تو باغ ساوه انداخته بود و مال جوونیش بود حداقل مال ۴۰ سال پیش و این شرابارو خواهر الهام بهمون میداد یعنی خاله سپید چون میدونید که ما تحریم بودیم.خلاصه شام خردیم و یه شراب خوری حسابی که هر دو مست بودیم .که دیگه حال نداشتیم میزو جمع کنیم و همون جوری پاشدم گفتم سپید من دیگه نمیتونم و رفتم افتادم رو تخت اونم اتاق خواب خودمون چند دقیق نگذشته بود که سپیده اومد تو گفت مهران اینجا نه اته من گفتم آخه حال ندارم پاشم گفت نه اتاق من دیگه گفتم که مال من تو اتاق من بعد که رفتیم اتاق سپیده دیدم بله خانوم چه تداروکی دیده ویدئو پرژکشین تو سالن پذیرایی و آورد و پرده رو هم به دیوار زده و یه آیینه قدی که دیروز تو اتاقش نبود گذشته دقیقا بالای تختش که وقتی رو تخت بودیم تو آینه خودمونو میدیدیم.
زدم به کونش گفتم اولالا چی کار کردی.گفت بعضی شبها برای آدم خاطره میشه دیگه مگه نه.شروع کردم لبسامو کندن و گفتم چه جورم.نزاشت شرت و زیر پوشمو در بیارم و پرید تو بغلم گفت اوووووویییییییییییییییی اون کار خودمه که درش بیارم بیرون تو دست نزن و پریدیم رو تختش و رفتیم تو سرو کول همدیگه و چه حالی میداد عشق بازی هر دومون تو مستی رو هوا بودیم و داشتیم همه هیکل همدیگرو میخوردیم سپید همش میگفت جون مهران بخور منو بهش میگفتم کیف کن عزیزم حال میدم تو که منو کشتی گفت توهم ووووییی دارم میسوزم گفتم منم داغ کردم از الان تنمون خیس عرق فردا اتاقت بو سکس ورش میداره ،و من دیگه نمیتونستم خودمو نگاه دارم و دست کردم زیر لباس شبش و شروع کردم به مالوندن سینه هاش که سفت شده بود و با دهانم رفتم طرف کس تازه اصلاح شدش که مثل دنبه نرم بود و براش کسشو حسابی خوردم که یهو منو از خودش دور کرد گفت وای بسه الان میاد بعد پاشود و لباسشو ازتنش در اورد و یه هول به من داد که رو تخت ولو شدم و دست انداخت شرتمو در آورد و با دست کوچیک و عروسکیش گرفتش و گفت بخورم برات گفتم آره دیگه بعد پاشد گفت نه وایسا رفت فیلمو گذشت که پخش بشه و در ابعاد واقعی رو دیوار خودمو الهامو دیدم که داریم با هم ور میریم و سپید فیلمو زد جلو تا جایی که منو الهام داشتیم شروع به سکس هارد میکردیم خوب اونجا این من بودم که موی الهمو گفتم تو مشتم و گفتم کیرمو بخور.بعد سپید گفت اینجوری فیلم حال کردن منو الهام داشت پخش میشود و سپید منتظر بود تا شروع کنم منم چنگ انداختم لای موی خرمایش و تابدارش و پاشدم سرپا رو تخت و کیرمو کردم دهان سپید .بخورش یالا ساک بزن سرشو گرفته بودم تو دستم و تو دهانش تلمبه میزدم و اونم با چشمای نازش به بالا نگاه میکردو منو میدید که با چه حرصی دارم تو دهانش تلمبه میزنم…
باقی این داستان رو بعدن براتون تعریف میکنم بستگی به نظرات خوانندگانم داره.
فعلا
نوشته: مهران
نوشته های مرتبط:
منِ حشری
منِ سزاوار (۳ و پایانی)
منِ سزاوار (۲)
منِ سزاوار (۱)
ممــنوعـه ی مَن
دكتر كار بَلد و منِ عشق سن بالا
امید و مامانش راست و دروغ نمیدونم
ماجراهای علی و مامانش (۵ و پایانی)
ماجراهای علی و مامانش (۴)
ماجراهای علی و مامانش (۳)
ماجراهای علی و مامانش (۲)
ماجراهای علی و مامانش (۱)
مامانش شدم اما… (۲)
مامانش شدم اما… (۱)
سکس با پرنیان و مامانش
ملیکا و مامانش لیلا
علی کونی و مامانش
دوست دختر چیه؟ فقط مامانش!!
خاطرات بهرام و مامانش (۱)
ماجراهای آرین و مامانش (۱)
کون دادن زنم در چند دقیقه تو خونه مامانش
منو زنم ، مامانش و خواهرش
کون امیر پسر همسایه و سر رسیدن مامانش
عاشق مامانش شدم
من و دوست دخترم با رفیقم و مامانش
کامبیز و مامانش
آزيتا و مامانش
سكس با سميرا و مامانش
سكس سروش با مامانش
سکس سروش با مامانش
سكس مهران با مامانش
سپیده زن همسایه
چه کردم با زندگیم سپیده؟ (۲ و پایانی)
چه کردم با زندگیم، سپیده؟ (۱)
سپیده صورتی
من و سپیده
دختر خاله سپیده
سپیده داف همسایه
سپیده تپل و بانمک
سپیده دختر تپل و بانمک
کس سپیده جر خورد
سپیده زندگی حاج محسن
شب فراموش نشدنی سپیده
منو خاله سپیده و پیج تلگرامی
سپیده و همسایه جذاب
عشق مامان سپیده
سپیده من و دوستان
کردن سپیده دوست خواهرم
من و کون سپیده و قرمه سبزی
سکس پنهانی با سپیده
سپیده و اولین سکس ما
برده میس سپیده
کس سفید سپیده
اولین رابطه سکس سپیده
شب رویایی با سپیده
سکس با سپیده جون
سکس با سپیده خانم چاقالوی من
سکس گروهی با شهرام و سپیده
سپیده و علی
سکس سپیده
سکس فوری با سپیده
من و آذر و سپیده
من، سرقت و سپیده
داستان سکسی قدیمی آویزون بانام سپیده خانم زن آقا مرتضی
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید