این داستان تقدیم به شما

سلام 43 سالمه زنداداشم 32 سالشه 24 ساله بود که با پسرعموش #ازدواج میکنه به #عقد نرسیده #طلاق می گیره با بکارت زنِِ داداش میشه . داداش الان 45 سالشه اگه بگم از لحاظ تیپ و زیبایی و هیکل من با او مثل #فردین و #میری هستیم اغراق نکرده ام داداش خپل تیپ دلال های چونه زن من قدم بلند تر 185 با بدن ورزیده موهای مشکی پرپشت و چشم ابروی مشکی جذاب با صدای خوب مسلط به تار سه تار ویلون و در حد متوسط پیانو
زنداداش که اسمش ماراله یک دختر مانکن با پستی و بلندی های دیوانه کننده تراشیده و نقاشی شده
وقتی حرف خواستگاریش بود من یک درصدم باور نداشتم به. مجتبی بله بگه اما تو دفعه اول همه چیز تمام شد به زعم من چون شناخت از خانواده ها داشتند طولش ندادن قول و قرار عروسی را برای تابستان گذاشتند و محل جشنم باغ خودمون در جاده چالوس قرار شد و عقد و عروسی با هم
تا جشن 23 روز وقت بود ما دست بکار شدیم داداش مثل تراکتور کار می کرد باغ را صفا دادیم تو مدت 23 روز مجتبی یکبار با مارال اونم در حضورمنو خودشو خانواده اش ملاقات کرد من ماذال را تو سینه زنی که باباش هیئت داشت با چادر دیده بودم که خیلی زیبا بود ولی بدنشو ندیده بودم اونجا هم خیلی با حجاب اومد شربت اورد تعارفمون کرد نگاهم که با نگاهش قفل شد بدنم لرزید اونم مثل من نفهمیدم با داداش چه حالی شدن ولی نگاه معنی دار کبرا خانم و نگاه بیتفاوتی مجتبی منو خجالت زده کرد خیس عرق شدم حالا چشم ابروی مشکی یک عالمه مو که تو چادر نازک تن نماش جا نمی شد و خیلی نشد تیپشو ببینم مثل برق شهابی خطی در قلبم کشید و رفتم تا زنده ام بسوزم لپاش سفید و سرخ مثل سیب کهنز. بود تا باریم تو عروسیش دیدم …+
روز عروسی فرا رسید جشن با سادگی ولی جمع همه فامیل بدون #ارکستر تنها با خواندن من در پشت دک با اهنگی که خودم می نواختم و همکاری یکی از هم دانشگاهیام گرما بخش #مجلس بود که خیلی هم خواهان داشت
من هم سنتی میخوندم از ایرج هم پاپ و کوچه بازاری
 
مهمانهای دور رفتن موندیم خودی ها فیلم و عکس و تا گفتن باید برادر دوماد باز بخونه که تنهایی هم می زدم و هم میخوندم حاج عباد پدر مارال خیلی شیخ بود دید بقیه خجالت می کشن مجلسو به بهانه خستگی و خواب ترک کرد که رفتنش همان و ریختن زنان وسط همان
چادر و مانتوها حذف شد و همه لخت و پتی رقصو ترکوندن منم داغ و سرمست حالا هم میخوندم هم ویلون می زدم هم می رقصیدم
تا مارالو بدون طور و شنل دیدم که با داداش ترپچه من وصله ناجوری بودند با هم شروع به رقص کردند مارال همه چیز تمام بود داداش یه رقص داهاتی الکی مثل برف پاکن بلد بود و عروس یه دور با من رقصید چشام قفل چشاش بود و تن بلورینش حال هردو خراب و پاتیل
بگذریم بریم سر اصل مطلب
چند ماهی گذشت داداش از اولین روز خونشو از ما جدا کرد دو کوچه فاصله نگو واحد خریده بعد متوجه شدیم جهیزیه عروسو منتقل کردن هر چند زیاد نبود چون داداش نخواسته بود بلکه سیاهه را امضا کرده بود که وسایلی که قبلا خریده بنام جهیزیه عروس قلمداد بشه
ماه اول داداش مثل کنه چسب مارال بود و هی پچ پچ مامان و کبرا خانم مامان مارال را من خیلی می شنیدم یادم رفت بگم به داداش بچه بود میگفتن عصا
مجی عصا !! میدونید چرا ؟ میگم
این بخت برگشته همه جاش معیوب بود معلوم نبود اینو بابا مامان چجوری درست کردن خخخ
کیرش مثل عصا کج بود وقتی ادار می کرد تقریبا بیش از 60 درجه به سمت چپش می پاشید
البته زمان کودکی بعدها عمل کردن ولی باز کج بود

پاییز داشت سرد و سردتر می شد که باغ بودیم مجتبی بمن گفت تو جراح زیبایی دوست داشتی کجاس گفتم چهارراه طالقانی گفت از تو چه پنهان کیرم کجه خیلی مشکل دارم
رفتیم پیش دوستم مطب گفت نشون بده تا در اورد دیدم نتنها کجه یه ذره است چیزی اندازه انگشت شست!!
دوستم گفت من عمل میکنم ولی حداقل یکسال زمان می بره نباید سکس بکنی چند سانتی بلندتر میشه راست راستم نمی شه ولی مشکلت حل میشه
گفت باشه خبر میدم اومدیم گفت #مرتیکه #مسخره کرده نمیخام یکسال بشینم تا بشه یا نه
قضیه را به مامان گفتم غصه می خورد گفت از تو چه پنهون مارال قصد طلاق داره تا حالا هم نتونسته پاره اش کنه با انگشت شب اول پرده اش را زده مارال میگه اصلا توش نمیره
 
 
شوخی شوخی گفتم حالا مگه چی شده داداش گفتن برای این روزا مگه من مردم کمکش میکنم جهنم بجاش انجام وظیفه می کنم
مامان خندید گفت مرتضی راست می گی باز با شوخی گفتم میخای قرآنو بیارم خخخ
مامان در عین تعجبم گفت مامان مارالم نظرش اینه یا طلاق بگیره زن مرتضی بشه یا فامیلیمون تمام
منم همه ارزوم این بود یکبارم شده مارالو یک شب مال خودم کنم
گفتم نه نمیشه مامان
خلاصه دل به دریا زدم و به مارال گفتم خیلی دوست دارم عاشقتم داداش نبود تنها بودیم مارال فرصت نداد حرفم تمام شه پرید بغلم و گفت مرتضی باید منو بکونی من عاشق تو بودم من فکر می کردم زن تو دارم میشم حتی زمانی که با مجتبی اومدین خونمون قبل عروسی مامان گفت داماد تویی ولی تو مجلس و مراسم عقد غافلگیر شدم دیدم گولم زدن
خیلی زود لخت شدیم خدای من مارال واقعا مارال بود سفید مثل برف همه اعضا در #نهایت ایده آل با #سوتین و #شورت #عنابی گفت مرتضی لختم کن
سوتینشو باز کردم افتادم جون سینه هاش سینه ها ابدا دست نخورده
که معلوم شد اصلا برای مجتبی لختم نشده فقط شلوارشو در میاورده اونم لای پاش تو دو سه سانتی کوسش ارضا میشده و تمام حتی یک بارم مارال ابش نیومده
من تا اون روز یک بار سکس داشتم اونم با زنی که دو تا از دوستام باهم بردیم من نفر دوم رفتم با زنه تو حدود 35 ساله چهره و بدنش بد نبود ولی کوسش گشاد و بد ریخت کلی گوشت اویزون شده بود شل و بی حال چون تامارزوی کوس بودم کردمش اونم الکی نق و نوق و اخ ترکیدم و پاره شده می گفت من بی تجربه حتی میدونستم الکیه
حالا داشتم مارال را با او مقایسه می کردم
اصلا نمیشد مقایسه کرد فیلم سوپر زیاد دیده بودم و اموزش سکس را تئوری خیلی بلد بودم
شروع کردم لب گرفتن سینه و گردنو گوشو باز سینه و دستمم رو کوسش بود تا رسیدم گفت درش بیار پارم کن ببینم
منم انچه به داداش نداده بودند چندین برابر بمن بخشیده بودند کیر کلفت و بلند اندازه یک وجب به کلفتی مچ دست
کیرمو دستش ورز میداد و می مالید اب کیرمم بکوب جاری بود شکمو باسنشو حسابی خیس و لیز کرده بود تخمهای گنده ام را میگرفت دستش میگفت مرد به تخمشه همینه
پرسید چرا اینهمه اب ازت میاد نگهدار برای کوسم گفتم اون اب روغنکاریه اب کوست تو کمرم داره بی تابی میکنه
گفت جدی می گی گفتم اره کمتر از یک لیوان بود به پاش سرم خخ
یادمه جنده را که گاییدم گفت تو نریزی حامله میشم بریز بیرون

 
که تا با دستم کیرمو در اوردم شکم و سینه و صورت جندهه شد اب کیرم قسم خورد گفت تابحال شاید هزارتا کیر دیدم ولی مثل مال تو سفت و اینهمه اب ندیدم اندازه اسب اب داری
من از جق و اسم جق نفرت دارم چرا دروغ بگم نمیخام بگم چه کسی را ولی یکی را فقط توتنگناهایم لایی میزدم اونم دفعه اول تو خواب و بیداری پشتش بمن بود منم نمیدونم چرا و چگونه کیرمو از شورتم اورده بودم بیرون کیرمو کردم لای پاش که گرم و نرم بود تا بخودم بیام ابمو ریخته بودم وسط پاش
بعد اون جریان تا فشار بهم میومد میرفتم پیشش اونم میفهمید خودشو لخت میکرد پاهاشو کیپ می کرد که نره تو کوسش با چند تکان ابمو میریختم لای پاش خجالت زده می رفتم اتاقم
شاید در مجموع ماهی سه بار این کارو می کردم که اواخر اگه نمیرفتم پیشش و نمیشد برم او میومد میگفت کارتو بکن مواظب باش فقط لای پام بزن یه موقع به کون و کصم رد نکنی منم نقمو در نمی اوردم ولی بعدها فهمیدم که کیرم همش میرفته تو کصش چون تا جندهه را کردم فهمیدم که سوراخ کوص و کون چقدر نزدیک همه ولی اون خانمه صداشو در نمی اورد که میره کصش حتی به خیال لای پاش ابمم می ریختم در واقع تو کوسش
باسن خیلی چاق و زیبا با رونهای چاق و صاف داشت اون بود خیلی متوجه نمیشدم بعد اون جنده فهمیدم
بریم سر مطلب
شورت مارالو که در اوردم فهمیدم کس کس که میگن اینه دو لب باد کرده کلفت خوشگل بدون مو زین عشق بالا اومده (بام کوس) دستمو کشیدم روش قلبم اومد دهنم دیگه نتونستم طاقت بیارم گفت فقط تو نریز که فعلا بچه نمیخایم
گفتم چشم به خیال آن بنده خدا که به راحتی کیرم میرفت تو کسش و اون جنده که با کله هم میرفتم معلوم نبود بتصور اینکه بچه ای به اون بزرگی ازش در میاد کس باید سوراخش خیلی گشاد باشه تو فیلمم بارها دیده بودم حتی مشتو می کنن توش دختره هم سنی نداره
رفتم رو مارال پاهاشو نگفته اورد بالا منم کیرمو با دستم گرفتم زدم رو لبهای کسش مثل چماقی گوشتی مارال زیرم پیچ و تابی خورد گفت مرتضی بکن توش که الانه که اتیش بگیره
با دستم یه ذره از سر کیرمو دادم تو کسش ارام فشار دادم دیدم کمی رفت ولی انگار با دست حلقش کردن نرفت تو یه تکانی دادم دیدم کمی رفت ولی کیرم به راحتی که به اون زنه میرفت اصلا نیست
گفت مرتضی بی عرضه بکوووب پارم کن که من فشارمو بیشتر کردم دیدم رفت تو ولی انگار یه جایی را برید و رفت تو دو سه دیدم ابم میخابیاد کشیدم بیرون با دستم فشارش دادم ابش نریزه رو مارال گفت ولش کن بذار بیاد رو شکمم دوس دارم که تا شل کردم پاشید رو سورتش و تمامی هم نداشت واقعا اندازه مال #اسب بود دیدم کیرم خونیه نگاه به کوس مارال کردم دیدم خون اب کیر و همه قاطی شده اخه تا در اوردم یه پمپاژی کرد نگو کلی اب رو کسش ریخته
 
گفتم ببخش دست خودم نبود گفت سوپرایزم کردی فدای کیرت و ابش کاش میریختی تو کصم حیف اینهمه اب دفعه بعد بریز تو کوسم قرص میخورم
پا شدم حوله اوردم پاکش کردم شروع کردم بوسیدن و ناز کردن تا باز دلم خواست ولی کصش پاره شده بود البته زیاد خون نیومده بود ولی واقعا پارش کرده بود بار دوم که کمتر از نیم ساعت بعد بود به اصرار مارال با احتیاط کردم توش که بیش از ده دقیقه طول کشید تا با جیغ و فریاد و گاز گرفتنم ابش اومد منم ابم اومد ریختم توش گفت برام قرص ضد بارداری می گیری بایدذ
دوتا بندازم بالا
از اولین سکسمان و ادامه اش سالها و ده ای می گذره مجتبی راضی شد زنش با منم سکس کنه تا طلاق نگیره مامان ها آگاه شدن کبرا خانم دو ساله فوت کرده مامانم پیر شده بابام سرحالتره منم زن گرفتم قبل ازدواج به زنم که یک هنرمند مشهوری هم هست واقعیتو گفتم که هر دو بچه داداش مال منه سکسمم با مارال قطع نخواهد شدمارال زن واقعی و میشه گفت شرعی منه اگر قبولم داری ازدواج کنیم اگر نه در همین دوستی بمانه اگرم دوس داشتی بچه دار بشیم باشه نه هم باشه
فکراشو کرد گفت میدونی تو چارمین مردی هستی که رسما دارم باهاش عقد میکنم به منم باید اجازه بدی ازاد باشم اگر خواستم با کسی سکس بکنم
گفتم قبوله
او یک بچه از شوهر دومش داشت بعد از پنج سال ازدواج جهارو نیم ماهه از من #حامله است دوسال بود در فیلمی بازی میکرد تازه تمام شده هنوز اکران نشده با کارگردان و نقش اول فیلمش سکس واقعی داشتن که با جزئیات برام تعریف کرد الانم با کارگردانش سکس دارند

 
منو مارال هم تو اوج زیبایی و خوشتیپی هستیم مجتبی از او یه ذره کیرم شده بقول خودش با انبردست کیرشو تو شاشیدن بیرون می کشه
یه خونه ویلایی در مهرشهر داریم تریبلکس اونجا زندگی می کنیم مامان زیاد میاد پیشمون میگه از سکست با مارال برام تعریف کن میدونه عروس هنرپیشه اش را کمتر میکنم همش میگه خوش بحال اون دوران مجردیت فکر می کردم سرو سامان نمی گیری یادته یکیو شبها می رفتی میگاییدی فکر می کردی لای پاش میذاری
منم میگم اره عجب کسی بوووود میخندیم که این یک رازه بین من و مامان مارال هی میپرسه اون کی بوده میزنیم به قهقه که اسکول شدی خخخخ
 
 
مرتضی از مهرشهر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *