این داستان تقدیم به شما
ساعت ۷ بود خسته خسته بودم پرواز یک ساعت تاخیر داشت بعد از ۴ روز سفر تفریحی کاری تو شیراز حالا خستگیش فقط تو تنم مونده بود…
از پله ها بالا رفتیم و نشستم کنار پنجره همینطور که داشتم گوشیمو رو حالت هواپیما قرار میدادم متوجه یه خانومی شدم که میومد به سمت صندلیم یه خانم تقریبا ۲۵ ساله با چشمان درشت مشکی با ابروهای کشیده مشکی بینی کشیده و پوست گندمی شمارشو نگاه کرد و نشست کنار من حجابش مدل خاصی بود کاملا پوشیده اما با روسری رنگی یه نگاه کردم بهش لبخند زدم و گفتم صدای موزیک تو هنذفیری اذیتتون نمیکنه به عربی یه چیزایی گفت با لبخند و مهربونی پرسیدم where are you from ینی کجایی هستید پاسخ داد Lebanon فهمیدم لبنانیه به انگلیسی پرسیدم میتونید انگلیسی صحبت کنید گفت یه کم بلدم گفتم اسمتون چیه گفت عایشه گفتم من هم پارسا هستم گفت بارسا هستی گفتم بله بله کی به ایران اومدید گفت ده روزه که به ایران اومده و اصفهان و شیرازو دیده حالا میخواد تهران و یک جای دیگرو ببینه ازم پرسید شما شغلتون چیه جواب دادم من آرشیتکت هستم و با یه لبخند گفت او مای گاد پرفکت گفتم شما چطور گفت من علوم سیاسی خاور میانه میخونم گفتم خیلی خوبه یه ذره باهاش راجب چیزایه مختلف سیاست و فرهنگ نزدیک ایران و لبنان و… صحبت کردیم تقربا صمیمی شده بودیم .
گوشیمو در آوردم و عکسای خانوادگیمو نشونش میدادم ازم پرسید تو نظرت راجب اسراییل چیه گفتم زیاد از نتانیاهو خوشم نمیاد اما با مردمش مشکلی ندارم گفت ینی نمیخوای از رو نقشه حذف شه احمدی نجات اینو گفته گفتم عایشه جان احمدی نژاد سره یه پروژه پیوند انسان و میمون به وجود اومد و بعدشم به مرحله بهره برداری رسید ما تو ایران به عنوان یه دلقک بهش نگاه میکنیم زد زیر خنده خندش قطع نمیشد به فارسی گفتم جووون تو فقط بخند که گفت چی گفتی گفتم هیچی گفتم گفتم هواپیما چه قد تکون میخوره که یارو ایرانیه بهم چشمک زد و خندش گرفت همه تو هواپیما داشتن به خندش نگاه میکردن مهمانداره هم که انگلیسی بلد بود خندش گرفت یه ذره گذشت و یوهو هواپیما تکون های بدی میخورد طوری که همه ترسیده بودن من و عایشه هم ترسیده بودیم اما من ترسمو اصلا بروز نمیدادم آخه ناسلامتی من نماینده مرد ایرانی بودم منو بغل کرد و گفت میترسه منم بغلش میکرد و بهش دلداری میدادم ینی بغل که نکرد سرشو گذاشت رو شونم خلاصه تکون ها تموم شدو سلامت رسیدیم تهران
موقع خداحافظی ناراحت بودیم جفتمون بهش پیشنهاد دادم که نره بیاد خونه من همه جای تهرانو بهش نشون میدم رفتیم تو پارکینگ فرودگاه در ماشینو زدم گفت اووو تو بی ام و داری من خیلی دوست دارم بی ام و حتما پولداری گفتم بد نیستم البته بی ام و ۳۰ I همچین قیمتیم نداره ها اونم من دست دوم و قسطی برداشتم سوار ماشین شدیم و بردمش برای شام ساعت ۸:۳۰ بود بردمش رستوران نایب تو خیابون ولیعصر شعبه ساعی و یه چلوکباب با تمام مخلفات بهش دادم که عاشق کباب کوبیده ما شده بود و میگفت یکی از خوشمزه ترین غذاهای عمرش بوده برگشتیم و رفتیم پاساژ ونک براش چن دست لباسای خوشکل خریدم با اصرار و به زور گفتم هم لباس راحتی داشته باش هم یادگاری از من که کلی ازم تشکر کرد با ماشین اومدیم آپارتمانم تو سعدت آباد و لباساشو عوض کرد پیشم نشست و براش فیلم گذاشتم که انتخاب کنه فک میکردم فیلم عاشقونه انتخاب میکنه اما فیلم بلوک سیزده ۲ رو انتخاب کرد چون ۱ دیده بود فیلمو دیدیم و گفت برام موزیک ایرانی بذار گوشیمو در آوردم گفت بده خودم شانسی بزنم دادم زد اولین آهنگ آهنگ امیر تتلو بود آهنگ کی از پشت لباستو میبنده گفت این معنیش چیه گفتم این داره میگه تو بارفتنت اونشب تویه بارون منو تنها و افسرده کردی گفت اووو چه شعر زیباییییی خندمم گرفته بود که تخته آوردم و بازی کردیم گفتم میدونستی تخته رو ایرانی ها ساختن گفت جدی؟ گفتم بعلله بعد بهش بازیو نون ببر کباب بیارو یاد دادم که همش دستم تو دستاش بود یه دونه محکم زدم رو دستش که دستش سوخت گفت آیییی خیلی بدی بارسا ( البته به عربی گفت یا بارسا، انت سيء جدا )
دستشو گرفتم و دستشو بوسیدم گفتم ببخشید خانم زیبای عرب گفت مسیوزه دستم دوباره دستشو بوسیدم تو چشاش نگاه کردم ووویییی چه چشمایه مشکی و درشتی موهاشم مشکی پرکلاغی بود و بالا بسته بود تو چشاش نگاه کردمو لبامو گذاشتم رو لباش آروم لباشو گرفتم تو دهنم واییی چه لبای داغی داشت لباشو با ظرافت و حرفه ای میخوردم رفتم زبونشو آروم میخوردم و زبونمو تو دهنش میبردم دندون های درشت سفیدش دستاشو انداخت تو موهام و اونم لبامو میخورد تو اومدم عقب تو چشماش نگاه کردم و و رفتم سراغ گردنش لیس اولو که زدم گفت آییییی و عربی یه چیزایی با لحن سکسی میگفت گردنش داغ داغ بود اومدم پایین تر تیشرتشو در آورد یه سوتین مشکی داشت آروم بازش کردم دوتا سینه ی سفت و سربالا با نوک قهوه ای نوک پستوناشو کردم تو دهنم به عربی یه ناله هایی میکرد نوک ممشو میخوردم و گاز میگرفتم اومدم پایین تر شکمشو لیس زدم و شلوارو شرتشو در آوردم وووییییی باورم نمیشد یه کس تپل و گوشتی با یه چوچول قلمبه مثل پورن استار ها رفتم
لایه پاش تو چشمایه مشکیش نگاه کردم و زبونمو گذاشتم رو کسش گفت آه آه بارسا عشق من بخور منم زبونمو میکشیدم رو چوچولش و کسشو میک میزدم زبونمو تو کسش فرو میبردم و بیرون میاوردم کسش خیس خیس بود تیشرتمو در آوردم دست گذاشت رو عضلات شکمم و گفت ماشالله شلوارمو در آوردم اومد شرتمو کشیدم پایین کیر خوش تراشمو افتاد بیرون ۱۷ سانت کیر که سرش کلف تر از بقیه جاهاش بود مثه برف سفید با تخمایه سفت دستشو گذاشت رو کیرمو برام میمالید اومد پایین و سرشو گذاشت تو دهنش حرفه ای برام ساک میزد ناز میکردم موهاشو و اون میخورد تخمامم لیس میزد 69 شدیم و کیر و کسه همو میخوردیم بلند شدم پاهاشو دادم بالا و کیرمو آروم کردم تو کسش و خوابیدم روش و لباش و میخوردمو تلمبه میزدم از فرط لذت جیغ میزد منم گردنشو لیس میزدم تن تن تلمبه میزدم و میگفتم جوووون کیره مرده ایرانی چطوره دوست داری میگفت خیلی عاشقتم بارسا عشق من…
من تند تر تلمبه میزدم کسش داغ داغ بود و کیرم حسابی حال میکرد یک ربع تمام تلمبه زدم تو کسش بعد برش گردوندم و داگ استایل میکردمش انقد تلمبه زدم تا اون ارضا شد و منم کشیدم بیرون و آبمو ریختم رو سوراخ کونش گفتم آیشه تو بی نظیری بوسش کردم و بلند شدم رفتیم حموم کلی عشق بازی بوس و لب گرفتیم اومدیم و زنساعت ۱۲ بود زنگ زدم سوپر محل واسمون خوراکی و خرت و پرت آورد براش چیپس و پنیر درست کردم و خوردیم بعدشم زدم شبکه منو تو و برنامه های مستندشو دیدیم که راجب قتل بن لادن بود چون برنامه زبون اصلی بود اونم میفهمید گفت که از طالبان و اسلام افراطی متنفره منم باهاش یه مقدار صحبت سیاسی اینا کردم که از نظرات من خوشش اومده بود
شب خوابیدیم و صبح بردمش دربند و درکه بعدشم کاخ نیاوران ناهارم رفتیم رستوران البرز و اونجا چنجه براش گرفتم با جوجه که بازم خیلی حال کرد بعد از ظهرش اومدیم خونه و سکس کردیم و شب بردمش پارک ارم و همه ی وسایلشو سوارشدیم تقریبا صبش بردمش دوبار باغ وحش دارآباد و حیوونا رو دیدیم چنتا موزه بردمش و بعد از ظهر رفتیم بام تهران و بعدش پارک آب و آتش شام رفتیم زاپاتو تو سهروردی ساندویچ ویژه دادم زد تو رگ و بعد رفتیم برج میلاد کلی لباس و اسباب بازیو پیرهنو خوراکی های مختلف ایران مثه گز و باقلوا باسلق و آجیلو… براش خریدم و فرداش بلیط برگشت به بیروت داشت
جفتمون ناراحت بودیم خیلی ازم تشکر کرد گفت من الان عاشق ایران و ایرانیام به نظرم تو بهترین مردی هستی که تا به حال دیدم اشک جفتمون در اومد ازش آیدی اینستا گرام فیسبوک و… گرفتم و دعوتم کرد به بیروت برای ماه بعد که منم قبول کردم بغلش کردم سوار هواپیما شد و پرواز کرد به سمت بیروت
نوشته: پارسا راستگو
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید