این داستان تقدیم به شما
سلام
این خاطره ی قشنگ مال سه ماه پیشه وهنوز ادامه داره …
***
من ترانه هستم 19 سالمه یه داداش دارم به اسم رامتین که 12 سالشه خیلی خوشکله خیلی هم سوسوله ما چون توی خونوادمون خیلی محدود هستیم تنها کاری که میتونستم بکنم خیالبافی های جنسی با پسرا بود وهمیشه سکس با یه پسر برای من رویا بود چون خیلی خانوادم مقرراتی بودن و شرایط برای دوستی با پسرا برام محیا نبود
از خودم بگم که خیلی دختر رومانتیکی هستم همیشه دوستام میگن رفتارت خیلی رومانتیک وحشری کنندس اما من واقعا منظوری ندارم از این رفتارم و طبیعتم اینه …
خلاصه ی روز ظهر بود که همه خونه بودیم و دوست داداشم که همکلاسیشه اومد خونمون به محض اینکه دیدمش مثل برق گرفته ها از جام پریدم و خشکم زد یه پسر خیلی خیلی خوشکل و سفید بود 12 سالش بیشتر نبود اسمش باربد بود وخیلی ناز بود قدش تا زیر سینه هام بود توی دلم احساس کردم خون توی رگهای بدنم جریان پیدا کرده واونجا بود که واقعا از نظر جنسی و عاطفی روی یک پسر بچه تحریک شده بودم اما جلوی خودمو گرفتم و سنگین رفتار کردم
خلاصه رفتن توی اتاقشون و درو بستن حدود ساعت سه ظهر بود که مامانم و بابام سبد برداشتن و رفتن خونه ی خالم که از اونجا برن بازار میوه فروشا
یه ربع ساعتی گذشت و من حوصلم واقعا سر رفت خواستم برم پیش داداشم و دوستش بشینم که تا نزدیک اتاق شدم دوباره قلبم تند وتند به تپیدن افتاد و استرس گرفتم نمیدونم چرا اما هرچی بیشتر به یاد رفتار و صورت مهربون باربد می افتادم احساس میکردم ترشح زنانگیم بیشتر میشه نمیدونم احساس عشق بود یا شهوت هرچی که بود داشت منو دیوونه میکرد. رفتم پای ماهواره نشستم زدم یه کانال غیر قانونی پورن (سریال های ممنوعه) که دیدم داستان یه فیلم سریالیه در مورد یه پسر بچه یتیم بود که توی خیابون نشسته بود یه ماشین جلوش ترمز میگیره و براش بوق میزنه بعد از توی ماشین یه دختر خیلی پولدار و خوشکل میره پسرو راضی میکنه میبرتش خونه دختره میره توی وان حموم و به پسره میگه بیا توی حمام پسره که حدودا ده سال بیشتر نداشت میره توی حمام (البته اینم بگم خیلی از داستان ها از روی همین سریالها برداشته میشه) و دختره رو دید که جلوی چشماش داره از توی آب وان میاد بیرون من که با دیدن این صحنه به کلی شهوتی شده بودم و نفسم حبس شده بود.
کنترل که توی دستم بود به همراه دستم شروع کرده بود به لرزیدن . وقتی پسره دختررو جلوی خودش دید که لخت مادرزاده و حتی یه شورت هم پاش نیست چشماشو بست و خجالت کشید دختره هم که حدودا 18 سالش بود اومد جلو و دستای پسرو گرفت و بردش توی وان و باهم توی آب نشستن و کم کم لباس پسرو توی آب در می آورد خیلی چهره ی قشنگی داشت دختره داشتم به دختره حسودی میکردم همین طور توی فکر بودم که یهو دیدم پسره توی آب وان داره دختره رو از جلو میکنه و دختره با حال عجیب و احساسی آه میکشه و پسره رو میبوسه من که به جنون رسیده بودم و لای پاهام دیگه بشدت خیس شده بود با همون حالت روی مبل دراز کشیدم که دیدم داداشم بالا سرمه رنگ از روم پرید گفت ترانه کسی خونه نیست ؟ گفتم نه مامان بابا رفتن خونه خاله شیوا
گفت بیا توی اتاقمون. منم از خدا خواسته دست رامتینو گرفتم و رفتیم توی اتاق دیدم باربد لم داده روی تخت تا منو دید از جاش بلند شد و سلام کرد منم یکم از خودم جرات نشون دادم و رفتم جلوش دستمو دراز کردم که اونم به نشانه ی سلام کردن باهام دست داد وای باورم نمیشد دستای یه پسر بچه ی خیلی خوشکل که عاشقش بودم توی دستمه بعد نشستیم و در مورد درس و بازی و … حرف میزدیم و من تمام مدت زیرچشمی باربرد رو داشتم نگاه میکردم داداشم گفت بچه ها بیاید بازی کنیم گفتم چه بازی؟ گفت با ایکس باکس یه بازی دو نفره نوبتی بازی میکنیم من یه لحظه جرقه ای توی ذهنم زده شد و گفتم ما بچه که بودیم خاله بازی و مامان بازی میکردم خیلی بازی شیرینی بود دوست دارید بازی کنیم ؟
رامتین که معلوم بود مخالفه سرشو به نشونه ی .نه. بالا برد اما باربد خیلی خجالتی بود و اصلا حرفی نمیزد و چیزی نگفت گفتم آقا باربد دوست داری خاله بازی کنیم که دیدم با شرم و خجالت و به سختی توی چشام نگاه کرد و گفت هرچی شما بگید. معلوم بود تاحالا با دخترا بازی نکرده و خیلی همصحبت نشده واین بیشتر منو حشری میکرد ودوست داشتم هرجوری شده دلشو بدست بیارم . رفتیم سر مبل دو نفره نشستیم گفتم خب بچه ها مثلا ما میخوایم عروسی بگیرم و باربرد آقا داماد میشه و من عروس خانوم. داداشمم که بچه سوسول و ساده ای بود اصن توی فاضا نبود که بخواد غیرتی بشه و … خلاصه رفتم توی اتاقم درو بستم و برای خودم آرایش کردم توی هر لحظه ای که داشتم آرایش میکردم با استرس به دقیقه های بعدی فکر میکردم که قرار اتفاق بیفته رفتم سر کمد سریع یه لباس نازک استین حلقه ای پوشیدم و یه توری انداختم روی سرم و یه دامن کرمی توری پام کردم که قشنگ لباس زیرم مشخص بود از زیرش اما ترسیدم خیلی تابلو بشه و رامتین به مامانم بگه. با هزار فکرو خیال و استرس درو باز کردم رفتم بیرون که دیدم باربرد یهو با تعجب از جاش بلند شد و رامتین هم یکم تعجب کرد از نحوه ی لباس پوشیدنم باد سرد کولرو روی بدنم حس میکردم که بخاطر نازکی لباسم قابل احساس بود رفتم نشستم جفت باربد و شروع کردیم به خاله بازی . شهوت و عشق به باربد از یه طرف . فیلمی هم که توی ماهواره دیدم از یه طرف دیگه داشت دیوونم میکرد خلاصه دیگه دیدم زیاد داره طول میکشه و ممکنه زمان رو از دست بدم با پررویی به رامتین گفتم خب دیگه من و باربد زن و شوهریم و باید بریم توی اتاقمون . دقیقا همه چیز داشت همونجوری پیش میرفت که میخواستم .
من دست باربدو گرفتم بردم توی اتاق و درو بستم از پشت قفلش کردم که رامتین سر زده نیاد داخل. منو باربد پشت در روبروی هم ایستاده بودیم و من بودم با یه لباس نامناسب و خیس جلوی یه پسر بچه ی خیلی خوشکل که عاشقش بودم به یاد صحنه های فیلم میافتادم و انگیزه ی شهوتم بیشتر و بیشتر میشد یکم به سمت باربد رفتم جلوتر تا شکمم با شکمش تماس پیدا کرد سرشو که تا زیر سینه هام بود رو با خجالت بالا گرفته بود تا بتونه منو ببینه من کاملا گرمی بدنشو حس میکردم اون داشت از رفتار من تعجب میکرد یا شاید هم کمی میترسید آخه خیلی حشری شده بودم و حالم خیلی بد بود. با صدای لرزونم آروم بهش گفتم ما الان باید مثل زن و شوهرا همدیگرو ببوسیم . آب دهنشو قورت داد زنگش شده بود مث زرد چوبه دیگه هیچی برام مهم نبود فقط دوست داشتم باربد منو ببوسه و در نهایت منو بکنه اما نمیتونستم یکدفعه اینکارو انجام بدم چون هرچی باشه هنوز به بلوغ نرسیده بود و ممکن بود بترسه یا گریه کنه. نشوندمش روی تخت و بهش گفتم چشماتو ببند اونم چشماشو بست دستاشو گرفتمو صورتمو بردم جلو و لبمو مستقیم چسبوندم به لبش که دیدم کیر کوچیکش شق شد و از زیر شلوار نرم راحتیش تابلو بود. خوابوندمش روی تخت و کنارش خوابیدم پتو رو انداختم روی دوتامون و کاملا مشخص بود تسلیم من شده و هرچی بهش میگم انجام میده .
دستمو کردم زیر پتو و و شورتمو از زیر دامنم در آوردم وقتی آوردمش بالا خیس خیس بود خجالت کشیدم مطمئن بودم باربد با حال و احساسات یه دختر حشری آشنایی نداره و ممکنه فکر کنه که من جیش کردم البته برامم مهم نبود چون اون کاملا تحت سلطه ی من قرار گرفته بود دستشو گرفتم و بردم زیر پتو چسبوندم به کسم به محض اینکه خیسی کسمو احساس کرد یهو گفت آجی داری چکار میکنی من با خنده گفتم دوستت دارم باربد…. اون بازم ساکت شد خیلی اروم در گوشش گفتم باربد شلوارتو جلوی من در میاری؟؟؟ دیدم دوباره رنگش زرد شد و مخالفت کرد اما من با دوتا دستم شلوارشو شورتشو از پاش کشیدم پایین من یه دختر 22 ساله ی حشری بودم که شورتشو جلوی یه پسر 12 ساله کشیده بود پایین و میخواست به آرزوهای رویایی خودش برسه یه کیر10 سانتی سفت و سفید توی دستم بود بغلش کردم خوابوندمش روی خودم ازینکه قدش تا سینه هام بود و کوچولو موچولو بود بیشتر حشری میشدم .
اونقدر توی فانتزی های خودم غرق بودم که حرفایی میزدم که برای باربد قابل درک نبود خودم دستمو گذاشتم روی کیرش و کردمش توی کوسم تا نصفه . همین ورود کیر باربد توی کوسم و دیدن اون چهره ی مظلوم و خوشکلش و اون فیلمی که دیده بودم باعث شد خیلی زود ارضا بشم و تخت برادرمو کثیف کنم باربد که از سکس با من داشت به عنوان یه کار بد و یواشکی لذت میبرد منو دیوونه میکرد و دوست داشتم تا ته کیرشو بکنه داخل کوسم اما میترسیدم کوسمو نشونش بدم چون هنوز بچه بود و نباید میدید کوس دخترا رو … یه هفته بعد اون خاطره ای که با باربد داشتم به اختیار خودم دوستم سهیلا پردمو با آلت مصنوعی زد و من دو سه هفته بعدش توی یه شرایط خیلی مناسب با باربد و داداشم همزمان سکس کردم و این برای من لذت بخش ترین خاطره ای بود که داشتم حتما داستانشو براتون میگم…
نوشته: ترانه دولدوست
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید