این داستان تقدیم به شما
سلام خدمت همه دوستان .
از خودم بگم یه ادم معمولی مثل هشتاد درصد از مردای ایرانی،هیکل #ارنولد دیدین دوس دارم اونجوری باشم ولی نیستم ،کیر عمو #جانی دیدین دوس دارم انقدری باشه ولی خوب نیست چیکار کنم،۱۷۲ قدمه ۹۰ کیلو هم وزنمه پس چاقم خودمو گول نمیزنم .
تو کل دوران مدرسه #املا بالای ده نگرفتم پس به بزرگواری خودتون ببخشید.
داستان بر میگرده به هفت سال پیش که من یه مغازه کوچیک کامپیوتری داشتم کارای نصب ویندوز روتوش عکس اجاره سیدی و اینجور کارا انجام میدادم.
یه روز یه خانمی که از قبل میشناختمش فامیل دور( یه روز گربه خونه ننه بزرگم گربشونو گاییده بود در این حد دور)تشریف اوردن در مغازه ؛که من یه سیستم دارم که میخام رتقاع بدم:منم کلی چس کلاس براش گذاشتم،قرار شد کیسشو بیاره و ببینمو بگم چقدر خرجش میشه خلاصه کیسو اوردو مام کلی خرج گذاشتیم رو دستشو یه پول خوبم به جیب مبارک زدیم.
بعد از چند روز دوباره اومدو گفت که سیستم کار نمیکنه گفتم الا کار دارم و شب میام نگاش میکنم .
از پریی خانم بگم براتون یه زن چادری با قد ۱۶۰ تا ۱۶۲ و چاقو گوشتی (هیچ شباهتی با خاله الکسس یا جینفر نداشت)شوهر و یه بچه هم داشت.
شب رفتیم خونشون با ماشین از مغازه تا خونشون پنج مین راه بود،رفتیمو در زدیم درو باز کردنو تشریف بردیم تو نشستیم پای سیستم دیدیم خار ویندوزو گاییدن.
پسرشو شوهرش هم تشریف مبارک داشتن ؛کلی سوالو تعریفو از این طرفو اون طرف گفتیم و خندیدیم ،که کارم من داشت تموم میشد تو همین گفتنا و خندیدنا متوجه نگاهای #پری خانم شده بودم که با یه چادور رنگی نشسته بودو بعضی وقتا کرشو شل میکرد ،ما بی هوا یه چشمک انداختیمو لبخند رضایتو گرفتیم،کار ما تموم شدو اجرتو گرفتیم و خاستیم بریم شوهرش گفت که دارن با دوستاش میرن استخر منم اگر دوست دارم باهاشون برم ،(لامپ ایکیو سان تو کلم روشن شد ،ممنون که حوالش میکنین به کونم خخخخ)تشکر کردمو گفتم کار دارم باید برم .
رفتم سر خیابون و مثل گربه که میخاد گنجیشک بگیره تو ماشین نشستم تا #اقو و پسرش شرو کم کنن.
تا رفتن رفتم جلو در زنگو زدیمو صدای نازش گفت کیه گفتم سعیدم فکنم یه سیدی جا گذاشتم گفت الا میگردم میارم دم در بعد چند دقیقه تشریف اوردو گفت :سی دیت اینجا نیست یه لبخن که خرم خودتی رو لبش بود ،گفتم میشه بیام بگردم شاید تو کیس جا گذاشته باشم ،خندیدو بفرمارو داد رفتیم تو کلی الکی گشتیمو ندیدیم برگشتم دیدم با چادور باز وایساده لبخند میزنه ،گفت من که فهمیدم چیزی جا نگذاشتی و چرا برگشتی پس الکی نگرد .اینو که شنیدم دیگه فرصت ندادم پریدمو بغلش کردم لبو چسبوندم تو لب ،وای چه حالی میداد چقدر قشنگ لب میخورد از لب بالا به لب پاین لبامون روی هم بازی میدادیم و من محکم فشارش میدادم تو بغلم نمیدونم چند دیقه شد ،یواش دستمو از دورش ازاد کردمو گذاشتم رو سینه چپش وای چقدر نرم بود چه حس خوبی داش همین جور لب میگرفتیمو من سینه نازشو مالش میدادم نکشو براش میمالیدمو چنگ میزدم،پیرهنشو دادم بالا که وای نگو دوتا گوه ممه داشت(پستون بود دیگه)یه سوتین ایرانی سفید(کرست)که به زور دوتا سینشو جا داده بود ،اونم دادم بالا و مشغول شدم (یه کم بو عرق میداد ولی گفتم به کیرم)یکیشو مالش میدادم یکیشو میخوردم نکشو دندون میگرفتم و تو دهنم با زبونم تحریکش میکردم دیگه چشاش خمار شده بود و نفسش بوی شهوت میداد،دستشو روی سرمو گردنم میچرخون وقتی لب میخوردم محکم میکشیدم سمت خودش فشارم میداد تو بغلش منم داشتم میترکیدم از شهوت؛دست راستمو یواش بردم تو #شرتش وای چه خبر بود تا شرتش خیس خیس شده بود لب میگرفتمو یه سینشو میمالیدمو دستم لای کسش بازی میکردم دیگه دوتامون تو اوج بودیم،یواش شرتو شلوارو با هم کشیدم پایین شلوار خودمم باز کردمو با شرت کشیدم پایین گذاشتم لاش ،منو محکم کشید سمت خودش و فشار داد چون شکم داشت منم کیر عمو جانی ندارم نمیشد که بشه چون هنوز ایستاده بودیم خاستم بخوابونمش که مانع نشد با بدبختی و زور خوابوندمش و گذاشتم لاش که وای چه حالی میداد #خیس خیس تپل تپل قشنگ دور کیرمو گرفته بود ،یه لحظه بغلم کردو چرخوندم افتاد روم (خیلی سنگین بود)لبو گذاشت تو لبم و با یه دستش #کیرمو محکم فشار میداد سمت خودش و بالاو پاین میشد کیرم داشت میشکست ،یه چند بار بالا و پاین شد و ولوو شد روم (فهمیدم که کردتم خبر ندارم)یه چند لحظه تکون نخورد بعد افتاد پایین از روم خاستم شرتو شلوارشو در بیارم که هیچ جوری راه نداد منم چون بار اول بود نمیخاستم بپره همون جوری لای پای کارمو ادامه دادم ،لای کس #تپلش بالا و پاین میکرم و فشار میدادم که احساس میکردم فقد سرش داره میره تو و در میاد یه دو دیقه تلمبه زدمو ریختم همونجا که چه حالی هم داد .بعدش بلند شدیم خدمونو درس راست کردیمو هم دیگرو بغل کردیم و چنتا بوسو لبو این حرفا ،شماره همو گرفتیم .
این اولین بار بود که با پری سکس کردم هفت سال با هم بودیم که دوسالش اونا رفتن اصفهان و من هر چند ماه یه بار میرفتم اونجا و همو میدیدیم و برنامه رو اوکی میکردیم ،خیلی به هم وابسته بودیم و واقا میمردیم برای هم که تو دو ماه گذشته خیلی مشکلات برای هر دومون پیش اومد که دیروز کات کردیم ،من موندمو هفت سال خاطره که تصمیم دارم هر از گاهی یکیشو بنویسم .
نا گفته نماند که تو این هفت سال جوری نبوده که حال نکنیم هر جور که به فکر یه ادم برسه با هم حال کردیم.
ببخشید اگر بد بود ،اگر پسندتون نبود،من بهتر از این بلد نبودم بنویسم.
نوشته: کون پیازی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید