این داستان تقدیم به شما

با سلام من آرمین 25 سالمه و یه دوست دارم به اسم احمد که یه دوسالی ازم کوچیکتره و بخاطر شرایط کاریمون باهم صمیمی هستیم…

احمد نامزد بود و نزدیکای عرویش که ازم خواست ساقدوشش شم منم چون کس بهتری از من تو فامیلشون نبود قبول کردم و همین شد تا رفت و آمد خانوادگی پیدا کردیم یکم از کوس احمد بگم قد حدود 165 وزنش هم حدود 50 کیلو با پوستی سفید و اندام کردنی و سکسی خلاصه بعد یه مدت رفت امد یه روز احمد بهم گفت نازنین که نازی صداش میکردیم گیر داده بریم ماه عسل گفتم خو راست میگه الان چندماهه عروسی کردین باید تا حالا میرفتین گفت ماشین نداریم که گفتم این همه آدم با وسایل عمومی میرن شما هم یکیش گفت من حال وسایل عمومی رو ندارم هی تیکه تیکه بری تا مقصد یکم مکث کرد و گفت میاین باهم بیرم گفتم کجا گفت ماه عسل دیگه گفتم ما ماه عسلمون رو رفتیم شما برین گفت اول که ماشین داری دوم جمعی حالش بیشتره گفتم حالا کجا مد نظرته گفت بریم مشهد برگشتنی از شمال گردون گردون میایم تا خونه گفتم نمیدونم باید هماهنگ بشم با خونه گفت خلاصه پایه بودی خبر بده چون ماه عسل ماست همه هزینه به عهده من گفتم باشه و مثل اینکه زنا هم باهم قبلش صحبت کرده بودن قرار شد یه روز که مقرر کردیم راه بینفیم روز حرکتمون رسید و احمد گفته بود همه وسایل رو ما میاریم شما فقط واسه خودتون لباس بردارین …

رفتم در خونشون وسایل رو به زور تو صندق جا کردیم رو راه افتادیم بیشتر راه رو من رانندگی کردم بعدش احمد اومد پشت فرمان نزدیکای سمنان دیدیم ماشین چراغ چکش ماشین روشن شد احمد گفت ماشین چشه چراغ چکش روشن شد گفتم نمیدونم تازه بردم سرویسش کردم خلاصه به راه با سرعت کم ادامه دادیم و رفته رفته ماشین هی ریپ میزد نزدیکای غروب رسیدم سمنان رو ماشین رو بردیم نمایندگی گفت که ایسیوش مشکل داره داره نمایندگی تعطیل میشه باید بمونه واسه فردا ماهم یکم وسایل ظروری برداشتم و ماشین رو گذاشیم بمونه تا صبح اول وقت بازش کنن رفتیم لب خیابون یه دربست گرفتیم که ببرتمون نزدیک ترین مسافرخونه در یه مسافر خونه پیادمون کرد رفتیم تو که از وضیعت نظافتش خوشمون نیومد باز لب خیابون در بست گرفتیم رفتیم جای دیگه مسافرخونه بعدی فقط یه اتاق خالی داشت اونم دو تخته به اجبار که هم خسته بودیم و هم نزدیک نمایندگی بود من پیشنهاد دادم وسط اتاق یه پرده میکشیم برای خواب زنانه مردانه جدا باشه قبول کردن بعد اینکه شاممون رو خوردیم یه چادر من از وسط اویزون کردم که زنا رو تخت بخوابن ما هم رو زمین جامون رو انداختیم و با احمد رفتیم یکم بیرون تا یه نخ سیگار بزنیم برگشتیم دیدم برق خاموشه و زنا خوابیدن چون اتاق کوچیک بود بین تخت و جایی که ما جا انداخته بودیم فقط همون پرده بود احمد به من گفت فکر کنم خانوم تو لب تخت خوابیده تو بخواب لب تخت منم میخوابم اینور .
 
 
خلاصه خوابیدیم و یه نیم ساعت بعد که دیدم احمد خوابیده حس کنج کاویم گل کرد که ببینم این سمت تخت کیه دیدم بله نازی خشگلست درست امده بود لب تخت خوابیده بود شیطنتم امد سراغم که یکم دستم رو از این ور پرده بیارم تو دست مالیش کنم همین کار رو هم کردم یکم ساق پاهاش رو دست مالی کردم بعد از رو شلوار نازکش کوسش رو مالیدم و کم کم روم رو زیاد کردم یواش دستم رو ببرم تو شلوارش پیش خودم گفتم دیگه آخرش اینه که اگه لو رفتم همه فهمیدن میگم آحمد گفت خانوم تو این سمته منم خواستم با زن خودم حال کنم خلاصه کوسش رو مالیدم و دیدم داره خیس میشه یواش انگشتم رو کردم توش نگو زنا هم فکر کردن احمدمیخوابه اینور و نازی خوابیده سمت در نازی که از خواب دیگه پاشده بود فکر کرده بود احمده و تابلو نکرده بود هی دستم رو میخواست بکشه بیرون من مقاومت میکردم یکم که بیشتر ادامه دادم حسابی خیس خیس شده بود و معلوم بود حسابی شهوتی شده بعدها نازی گفت به دستت شک کردم اما شهوتم نزاشت مطمئن شم خلاصه حسابی مادیمش و انگشتم رو دیگه حسابی میکردم توش و خودم هم کیرم داشت تو شلوار میشکست از شقی تعجب هم کرده بودم نازی چیزی نمیگه بعد پرو تر شدم رفتم سمت دیگه پرده با اونیکی دستم ممه هاش رو گرفتم .
 
 
نازی تو حال خودش نبود و بهم توجه نکرد که کیه داره دست مالیش میکنه ممه هاش رو از تو گرفتم و مالیدم لباسش پرهن بود از پایین تخت دکمه هاش رو باز کرم و سوتینش رو دادم بالا اونم اون بالا تخت داشت حال میکرد و اصلا پایین رو نگاه نمیکرد خودش یکم شلوارش رو داد پایین تا کوسش بیاد بیرون بهتر بمالمش که بعد گفت عادت احمده نصف شب پامیشه کوسش رو میماله دوباره میخوابه منم دیگه خیلم راحت نشستم تا سینش رو که بیرون انداخته بودن بخورم تا منو دید انگار خواست جیغ بکشه که خودش جلو دهن خودش رو گرفت شلوارش رو کشید بالا و دستاش رو رو سینه هاش گذاشت یواش در گوشش گفتم چرا اینطوری میکنی تازه داشت حال میداد اونم یوش در گوشم گفت تویی فکر کردم احمد نکن ابروم رفت برو تا بیدار نشدن خدا رو شکر خواب زنم یکم سنگینه به زور سوتینش رو کشید رو ممه هاش و منم واسه اینکه صدامون در نیاد بیخیالش شدم فعلا رفتم پایین بعد چند دقیقه دوباره دستم رو از پشت پرده بردم تو کوسش رو بمالم دستم رو میگرفت نمیزاشت رفتم اونور پرده و در گوشش گفتم ما که نصف راه رو رفتیم بزار بمالم قول میدم از این بیشتر نرم برگشتم سر جام دوباره اجازه نمیداد تا با کلی مقاومت من دیگه قبول کرد

 
 
کوسش رو مالیدم دوباره دستم رو بردم تو شلوارش هنوز خیس بود دوباره به همون صورت انگشتم رو کردم توش اونم دیگه شهوتش نذاشته بود مقاومت کنه بعد کلی مالش باز رفتم در گوشش گفتم بیا پایین تخت قبول کرد و امد پایین سمت خودشو پشت پرده لبم رو گذاشتم رو لبش و حسابی خوردم انگار داشت نفس کم میاورد یواش گفت بسه کیرم رو در اوردم و دادم دستش با گرفتنش یهو شوکه شد گفت این چیه چقد کلفته گفتم دوست نداری جواب نداد یکم کیرم رو مالوند در گوشش گفتم نمیخوای بخوریش انگار منتظر بود رفت و حسابی واسم ساک زدی خیلی حرفه ای بود انگار کارش همین بود داشتم ارضا میشدم که سرش رو نگه داشتم رو از دهنش کشیدم بیرون درباره امد رو دستم دراز کشید و شلوارش رو کشیدم پایین خودم هم کلا درآوردمش بهش گفتم بکنم تو گفت نه دیگه بسه بزار برم گفتم عشوه میای کیر به این کلفتی رو نمیخوای با سر گفت میخوام کیرم رو بردم سمت کوسش و سرش رو کردم تو در گوشم گفت جون من فقط یواش کلفته دردم میاد گفتم چشم و کردم تو یواش تلمه زدم یکم که جاش باز شد تخت خوابوندمش و خودم خوابیدم روش و دوباره کردم توش و حسابی تلمه زدم رفته رفته سرعتم رو بیشتر کردم خودش جلو دهن خودش رو گرفته بود داد نزنه …

 
 
دیدم داره میلرزه فهمیدم وقت ارضا شدنشه کیرم رو تا ته کردم تو و یواش عقب جلو کردم تا ارضا شد در گوشش گفت شدی با سر گفت اره گفتم من چی و شروع کردم دوباره تلمبه زدن داشت کم کم آبم میومد گفتم چیکارش کنم گفت نترس بریز تو آبم رو خالی کردم تو کوسش که بعد فهمیدم قرص میخوره و همون جور روش دراز کشیدم چند دقییقه بعد که کیرم داشت کم کم میخوابید از کوسش افتاد بیرون پاشدم و خودمون رو جمع و جور کردم و یه بوس کردم رفتیم جاممون خوابیدم فردا صبحش رومون نمیشد به رو هم نگاه کنیم سر صف دسشویی تنها وایساده بود بهش گفتم دیشب حال داد گفت اره برو حالا بعدش واسم تعریف کرد که احمد فهمیده بود و فکر میکرد با زن خودمم بیچاره ندونسته بود نازی خودش به گا رفت تو سفر هر جایی که فرصت میشد دست مالیش میکردم و لب میگرفتیم بعد سفر هم هر از گاهی که خونشون رو خلوت گیر بیاره میرم و ترتیبش رو میدم.
 
 
نوشته: آرمین زبل

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *