این داستان تقدیم به شما

اسم من میلاده .21 سالمه قدم 178و وزنم 69 کیلو. اهل تهرانم. من زیاد تو اینترنت میرم یعنی بگم معتاد اینترنتم .
یه روز تو اینترنت با زنی اشنا شدم که میگفت مجرده و 35 سالشه و تنها زندگی میکنه واهله تهرانه. من شک داشتم که راست میگه یا نه. تا اینکه یه روز قرار گذاشتیم که همدیگه رو تو یکی از پارک های تهران ببینیم و بیشتر با هم اشنا شویم . تا این که اون روز هم رسید و قرار بود ساعت 4 بعداز ظهر هم دیگر را ببینم . من به پدر و مادر دروغی گفتم که میخوام برم خونه یکی از دوستام و با هم درس بخونیم و گفتم شاید تا شب کارم طول بکشه و اونها هم قبول کردند . و من با هیجان خونه رو ترک کردم و به اون پارک رفتم.وقتی به اونجا رسیدم به اون زنه که اسمش هم لیلا بود زنگ زدم که ببینم اومده یا نه که گوشی را برداشت وگفت که در فلان نقطه پارک نشسته و من هم سریع به اونجایی که گفت رفتم و وقتی اون زن را دیدم شوکه شدم. دیدم یه زن بد حجاب که شلوار لی تنگی هم پوشیده بود و کونش هم واقعا سکسی وگنده بود و مانتوشم تنگ بود و حسابی هم ارایش کرده بود . به هم نزدیک شدیم و باورم نشد دستش را دراز کرد وبا من دست داد و فهیدم که از اون زنای جندس و نشستیم کنار هم و با هم حرف زدیم لیلا از من خیلی خوشش اومده بود و گفت از تیپت خیلی خوشم اومده واز من خواست که با اون راحت باشم اخه من یه خورده خجالت میکشیدم و گفت بیا با هم بریم خونمون امشب مهمون من باش و من اول یکمی تعارف کردم ولی بعدش قبول کردم و وای موقع راه رفتن کونش واقعا دیدن داشت و حسابی کونش چپ و راست میشد . سوار ماشینش که یه پژو 206 بود شدم و تو راه با هم حرف زدیم تا این که رسیدیم خونه لیلا .از ماشین پیاده شدیم و به داخل خونه رفتیم خونه خوبی داشت و وقتی به داخل خونه رفتیم لیلا روسریشو از سرش دراورد و موهاش مش کرده بود و واقعا لیلا زن خوشکل و خوش اندامی بود که ادمو را حشری میکرد و لیلا به من گفت عزیزم شلوارتو در بیار و من گفتم که فقط شرت پامه .
لیلا گفت اشکال نداره اینجا خونه خودته و من هم شلوار لی خودمو در اوردم و با یه شرت سبز ومشکی رنگ که تنگم بود و کیرم بد جور به خاطر لیلا راست کرده بود از زیر اون شرت پیدا بود و من نشستم روی مبل منتظر بودم که لیلاجونم بیاد که لیلا از تو اتاقش اومد بیرون و نزدیک بود قلب من وایسه چون لیلا با یک شلوار کشی تنگ و مشکی رنگ که کونش هم حسابی پیدا بود و یه تیشرت استین حلقه هم تنش بود اومد بیرون و رفت داخل اشپز خونه و بعد از 5 دقیقه با 2 لیوان شربت البالو اومد بیرون و کنار من روی مبل نشست و گفت بخور عزیزم برای تو اوردم گفتم ممنونم و شربت را خوردم دیگه احساس کردم که احساس کم رویی نمی کنم و لیلا بهم گفت عزیزم دوست داری امشبو با هم حال کنیم گفتم چرا که نه و من هم موبایلمو در اوردم و چندتا فیلم سوپر خفن نشون لیلا دادم و لیلا هم مشغول تماشای فیلم سوپر شد و گفت عاشق اینجور فیلماست و همین جور که فیلما رو نگاه میکرد دستش رو گذاشت روی کیرم و همین جور کیرم رو از روی شرتم می مالید و من هم دستم رو گذاشتم زیر کونش وای چه کون نرمی داشت و مدام قربون صدقه هم رفتیم تا اینکه لیلا گفت می خواد بره دستشویی و من هم دنبالش بیام و من علتشو نفهمیدم که چرا باید دنبالش برم من چیزی نگفتم وقتی وارد دستشویی شدیم لیلا گفت دوست داری برات برینم و من که تعجب کرده بودم گفتم بدم نمیاد لیلا رفت سر سنگ دستشویی نشست و شلوارکشو پایین کشید عجب کونی داشت سفید و بدون مو و گنده . من هم دیگه شرتم رو دراوردم و کیرم راست مونده بود.لیلا هم کون لخت از دستشویی بیرون اومد و رفتیم تو اتاق و لیلا کونشو رو به من کرد و گفت بیا عشقم این کون در اختیار توئه و من هم گفتم جون عجب کون گنده ای داری اماده ای که بکنمت گفت اره عزیزم اماده ام.

انگشتمو اروم کردم تو کونش تا جا باز کنه بعد اروم کیرمو کردم تو کونش وای چه کون نرم و تنگی داشت و شروع کردم به تلمبه زدن و در حین کردنش ازش لب گرفتم و لیلا که خیلی درد می کشید گفت خیلی دوست دارم میلاد و من هم گفتم منم تو رو دوست دارم قربونت برم فدات شم و همین جور که لیلا جونمو میکردم 3 تا گوز گنده براش ول دادم که لیلا خیلی خوشش اومد و گفتم که خیلی دوست دارم که برات میگوزم و کم کم داشت ابم می اومد بهش گفتم کجا بریزم گفت بریز تو کونم میخوام حسش کنم و من هم که خیلی اب ازم رفت همشو ریختم تو کونش و بعد از هم لب گرفتیم و بعدش با هم به حموم رفتیم و بعد از حموم شام خوردیم و من ازش خداحافطی کردم و به خونمون برگشتم ولی تو اینترنت باز هم با هم چت میکردیم و من باورم نمی شد که همچین کونی را کردم.
این بود داستان سکس با زن 35 ساله در ضمن کیرم تو کس زن مجتبی خامنه ای
پایان

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *