این داستان تقدیم به شما
سلام من ارمان هستم 25 سالمه
خاطرم مال حدود 2 سال پیشه و اولین سکس منه…
***
من تو یه مجموعه تولیدی کار میکردم که پرسنل زیادی داشت
حدود 30 نفر اونجا مشغول به کار بودیم نصف خانوم و نصف اقا
یه روز که یکی از کارگرای خانوم رو بیرون کرده بودن اگهی داده بودن برا کارگر یه چند روزی هی میومدن و ازمایشی کار میکردن و میرفتن تا یکی انتخاب شد اسمش مونا بود یه خانوم خوشگل سفید با قد متوسط و اندام خوب این خانوم حدود دو ماهی اونجا مشغول به کار شد و تقریبا با همه اشنا شده بود ولی چون من اونجا از همه مرتب تر بودم بیشتر با من حرف میزد تا بقیه یه روز صبح زود که اومده بودیم سر کار دیدم حالش خوب نیست و به سختی داره کار میکنه کسیم محلش نمیداد که بپرسه چش شده و … من رفتم ازش پرسیدم گفت که قرصاشو یادش رفته و کمرش درد گرفته منم دلم براش سوخت و اجازه گرفتم که برم براش بگیرم از داروخونه قیمتی هم نداشت حدود 30 تومن بود
رفتم براش گرفتم و مصرف کرد و حالش بهتر شد از اون روز خیلی بیشتر با من صمیمی شده بود و بیشتر صحبت میکرد منم چون بیشتر راحت شده بودم باهاش گفتم میشه شمارتونو داشته باشم ؟ انتظار داشتم بگه شوهر دارم یا بزنه تو ذوغم و … که در کمال ناباوری شمارشو بهم داد و باهم قرار گذاشتیم که بعد کار شامو باهم باشیم اونم قبول کرد و باهم رفتیم فست فود و پیتزا سفارش دادیم کلی راجب چیزای چرت و پرت حرف زدیم تا صحبت رسید به غذا و اون میگفت که قست فود خوب نیست و … منم به شوخی گفتم نکنه میخوای شام دعوتم کنی؟ گفت اگه دعوت کنم میای خونم ؟ منم از خدا خواسته گفتم بله
قرارمون شد 3 شب بعدش شام خونش
3 روز بعد وقتی کارمون تموم شد بیرون همدیگرو دیدیم و رفتیم سمت خونش از مترو که پیاده شدیم یهو دستمو گرفت تو دستش! تا قبلش همدیگرو لمس نکرده بودیم من جاخوردم اما به روی خودم نیاوردم رفتیم نزدیک خونش که شدیم باهم رفتیم خرید کردیم برا شام
چون خودش تنها بود نتونسته بود خرید کنه گذاشته بود که باهم بریم خرید بعد خرید رسیدیم خونش که تو یه اپارتمان بود اونم طبقه اخر ینی طبقه چهارم!
رفتیم تو لوازمو گذاشت تو اشپزخونه رفت تو اتاق همینجوری که داشتیم حرف میزدیم وقتی از اتاق اومد بیرون دیدم یه تاپ تنشه که خط سینه هاش معلومه و موهاشو باز کرده شلوارشو هنوز عوض نکرده بود کونش عالی بود منم که تا حالا از نزدیک یه زنو اینجوری ندیده بودم فقط تو فیلم سوپرا دیده بودم هم تعجب کرده بودم هم سعی میکردم کیرمو که راست شده پنهون کنم!
رفت سر یخچال یه سری لوازم برداشت و شروع کرد اشپزی و منم داشتم از دوستاش و زندگیش و … میپرسیدم وسطای اشپزی اومد شمتم دستاشو گذاشت رو شونم همینطوری که حرف میزدیم و میخندید یهو شروع کرد از من لب گرفتن منم بلد نبودم ولی سعی کردم هرچی تو فیلم سوپرا دیدم عملی کنم همینطور که سعی داشم لب بگیرم داشتم کونشو و سینه هاشو میمالیدم یه 5 دقیقه ای به هم ور رفتیم و گردنشو براش خوردمو سینه هاشو تا حدودی خوردم دیدم صدای نالش بلند شد دستمو بردم سمت کسش زیپشو که باز کردم دستمو گرفت گفت نا مرتبم بزار برم حموم شامو که خوردیم به اونجاهم میرسیم
کیرم داشت منفجر میشد طاقت نداشتم ناچارا گفتم باشه
غذاشو گذاشت بپزه خودشم رفت حموم حدود یه ربعی طول کشید منم داشتم کانالای تلوزیونو بالا پایین میکردم که از حموم اومد
باورم نمیشد یه سوتین مشکی پوشیده بود با یه شورتک مشکی
رونای سفید پاشو که دیدم دل تو دلم نبود که شروع کنم ولی باز گفت بعد شام . شامو هم خوردیم یه چند دقیقه ای تو بغل هم بودیم بهش گفتم نمیخوای بخوابیم؟
دیدم هیچی نگفت پاشد رفت تو اتاق یه ملافه سفید اورد پهن کرد رخت خوابم اورد روی اون پهش کرد یه ملافه دیگم روی رخت خوابا پهن کرد دراز کشیدیم منم اروم شروع کردم مالیدن روناش و کم کم لب گرفتن بعد 5 دقیقه دیدم داره نفس نفس میزنه حدس زدم که الان دیگه وقتشه باید برم سراغ کسش از لباش اومدم پایین سینه هاشو حسابی خوردم شکمشو لیس زدم تا روی کسش داشت دیوونه میشد اینو میشد از نفس نفس زدنش فهمید یک دقیقه ای کسشو از روی شورتکش لیس زدم اهش بلند شده بود اومدم شورتکشو در بیارم دستمو گرفت نه ارمان نمیخوام رابطمون بیشتر ازین پیش بره منم اروم دستشو زدم کنار گفتم نگران نباش
عزیزم شورتکشو اروم در اوردم یه شورت توری سفید زیرش داشت داشتم دیگه سکته میزدم تو خوابم نمیدیدم که یه زنو اینجوری لخت کنم اون شورتم اروم دراوردم که کسشو دیدم یادمه فقط معطل نکردم و شروع کردم کسشو لیسیدن داغی کسشو حس میکردم پر اب بود کسش اروم با انگشتمم با کسش بازی میکردم یه 10 دقیقه همینجوری براش خوردم دیگه مقاومتی نداشت فقط ناله میکرد و منم دیوونه تر میشدم کیرمو در اوردم و اروم کردم تو کسش وای که چه حالی بود داغ و لیز یکم که عقب جلو کردم حس کردم کیرم کلفت تر شده…
پاهاشو انداخته بودم رو شونم همینجوری که تلمبه میزدم تو چشاش نگاه میکردم اروم زیر لب هی زمزمه میکرد بکن بکن محکمتر منم که تا حالا کس نکرده بودم از خدا خواسته جوری تلمبه میزدم که صدای شلپ شولوپ خونشو برداشته بود و داشت پشتمو چنگ مینداخت یهو حس کردم داره ابم میاد کیرمو در اوردم بلافاصله ابم ریخت روی شکمش بیخال کنارش افتادم جفتمون خیس عرق نفس نفس میزدیم بعد چند دقیقه با همون شرت توریش شکمشو تمیز کردم و بغلش کردم لب گرفتم ازش یهو زد زیر گریه گفت تو بهترین اتفاق امسالمی ..
بعد که ارومش کردم و پرسیدم علت گریشو فهمیدم که شوهرش یه ساله ولش کرده و اینم یه سال با کسی نبوده از بس فشار روش بوده بمنم اعتماد کرده منو اورده خونش که باهم باشیم ازون به بعد حدود 6 ماه باهاش بودم و حسابی باهم حال میکردیم تا اینکه کلا رفت یه شهر دیگه و ازش خبر ندارم هنوز گاهی تلفنی حالمو میپرسید ولی کم کم دیگه همونم قطع شد…
نوشته:
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید