این داستان تقدیم به شما

سلام

من بار دوم یا سومه که مینویسم.این هم مثل قبلیا داستان نیست خاطره ی سکسیمه
ازخودم براتون بگم که 29سالمه قدوهیکلمم متوسطه.یه دوست دخترداشتم خیلی دوستش داشتم وهمه جوره تیریپ لاو بودیم طوری که عالم و آدم منتظر ازدواج ما بودن.منم خیلی خودمو زدم به این در و اون در که باهاش ازدواج کنم ولی بابای حرومزادش نزاشت و از ترس من دخترشو داد به پسر یکی ازدوستای خرپولش. نمیدونم چرا دیدش اینقدر به من بد بود که دخترشو هم نسبت به من بدبین کرد طوری که خود دختره باهام تماس گرفت گفت میخوام ازدواج کنم دیگه هم مزاحمم نشو. بگذریم از اینکه چه عذابی کشیدم.ولی نامردی هم نکردم درحقش و راحت گذاشتم ازدواج کنه…
***
2 سال طول کشید تا ازاون شرایط بد روحی عبور کنم.یه مدتی بود هی یکی تک میزد قطع میکرد.منم خیلی ادم بی اعصابی شده بودم.یبارزنگ زدم هرچی ازدهنم دراومد گفتم اون اصلا حرف نمیزدکه من بدونم کیه.بعداس داد گفت از اولشم عشقت دروغ بود اگه عاشق بودی نمیزاشتی من ازدواج کنم. وقتی مطمئن شدم کیه 4تا حرف ابدار بهش زدم و قطع کردم. ولی ول نمکرد هی اس و متن عاشقونه میداد.بهش گفتم نسترن جان شما خودت ازدواج کردی و پشت پازدی به همچی حالا اینکارا برا چیه. شروع کرد به دردودل که پشیمونم و ازاین حرفا. ولی همش ازخوبی شوهرش میگفت که دوستش داره ولی دلش پیش منه.
این روابط تا یه سال ادامه داشت دوباره منوکیرکرد گفت دیگه اس نده نمیخوام به شوهرم خیانت کنم.اینبارم هیچی نگفتم.تابازبعدازچندوقت اس داد.اینسری خیلی صمیمی شدیم .البته تا جوک سکسی براش میفرستادم قاطی میکردوکلی چیزمیگفت.گفتم حتما بدش میاد ازاین مسایل.ولی شبا تا 3صبح چت میکردیم منم ازدر عشقو عاشقی واردشدمو هی ازهم اغوشیمون میگفتم که ای کاش مال من بودی وازین حرفا.که یه شب گفت اینطوری که میگی حالم خراب میشه.گفتم یعنی بدت میاد؟گفت نه اذیت میشم.دیگه کم کم فهمیدم شوهرش خیلی سردوبی بخاره وسکسشونم خیلی کم.شوهره تویه شرکت بود صبح میرفت شب میومد اینم تک وتنها توخونه.یبارازش پرسیدم چرابچه دارنمیشید گفت اگه بشه میخوام طلاق بگیرم گفتم چرا؟گفت شوهرم خیلی پسرخوبیه ولی خیلی سرده و هیچ حرکتی نمیکنه.بشوخی گفتم خب من جورشومیکشم.گفت مسعود اصلا حرفشم نزن بمیرمم نمیزارم دستت بهم بخوره.تودلم افتاده بود که بزودی باهاش سکس میکنم.یه شب یه عکس ازخودش فرستاد منم شروع کردم به تحسین کردن سرو وضع زندگیش ودکوراسیون خونش.چون توعکس خیلی چیزامعلوم بود.گفت ایشالا ازنزدیکم ببینی. گفتم تواینقدر بچه ای که اون زمان هم که دختربودی میرفتیم بیرون نمیزاشتی حتی بوست کنم حالا بزاری بیام خونت؟ گفت جنبشوداشته باشی میزارم ولی فقط یکبار.گفتم باشه کی بیام؟ گفت هروقت تونستی ومرخصی بهت دادن.
 
 
البته اینوبگم بیرون رفته بودیم چنبارولی من واقعا توفکرسکس نبودمو همش احساسا عاشقونه داشتم.تا این اواخر کم کم حس سکسمم بهش قوی شداونم بهم اعتماد داشت.گفتم همین فردا گفت چطورمیخوای مرخصی بگیری گفتم نمیرم سرکارهرچیشد شد.حتی اگه بیرونم کنن.قبول نکرد.تا براچندروزبعدمرخصی گرفتمو بهش اطلاع دادم.شبی که فرداش میخواستم برم تا صبح ازاسترس نخوابیدم.هم ازترس هم ازشوق.شوهرش 6میزدبیرون.منم تا6ورب خودمورسوندم به ایستگاه مترونزدیک خونشون.تا اس داد گفت راه بیفت بیا گفتم فلان ایستگاهم باورش نمیشد.گفتم ده دقیقه دیگه میرسم.واسه اینکه ترسم بریزه ازتریاکی که همرام بود نصفشوانداختم بالا(البته من معتادنیستم فقط براسکس وجاهای ضروری استفاده میکنم اونم فقط تریاک)هرقدمی که برمیداشتم نعشگیم میچسبید به سقف.وقتی هم نعشه میشم چشام کاسه خون میشه.توکوچشون که رسیدم اس دادم گفتم رسیدم.خونشون اول کوچه بود.ازپنجره نگاه کرد زنگ زد گفت تاکسی نیست سریع بیا بالا.دروبرام بازکردورفتم تو.تامنو دید گفت چراچشات قرمزه گفتم ازترسه واینکه دیشب نخوابیدم.چون ازموادوایناسردرنمیاره شک نکرد.خیلی لباسای بازی پوشیده بود فهمیدم عشقم خیلی توکفه.یکم بوسیدمش ولباشوخوردم گفت دیدی جنبه نداری.که من محل نزاشتم.یکم که ور رفتم گفت حالا همچیوهمون اول تموم نکن.کم کم.نترس تا 6عصروقت داری.این حرف مجوزی بود براسکس.منم نعشه بودم وتورویا.بعدازاینکه صبونه خوردیم رفتیم روتختشون وشروع کردیم درباره سکس حرف زدن.شوهرخاکبرسرش ماهی یکبارم همچین هلویی رونمیکرد.حتی بعدا یبارباخجالت بهم گفت الان 3م اهه سکس نداریم.

 
 
باسوتین وشلوارک خوابیده بود توبغلم.کم کم شروع کردم.قسم میخورد شوهرش جزتودوران عقد دوسه بارفقط سینه هاشو ور رفته.پرسیدم چرا؟میگفت زودارضا میشه واصلا کاربه معاشقه نمیکشه.فقط میخوابه بغلم و30ثانیه میکنه وتموم.خیلی ناراحت شدم.طوری که وسط لب خوردن و مالیدن بغضش گرفت.منم خوشحال بودم که حسابی نعشمو ویه زن تشنه سکس دراختیارمه.با4تا کسشعر خندوندمشو دوباره شروع کردیم.باورم نمیشد این همون زنی باشه که ازجوک سکسی هم متنفربود.یجوری جیغ میکشید که من چندبارسرش دادکشیدم یباردیگه جیغ بزنی میزنم تودهنت.میگفت دست خودم نیست.با یه بدبختی ارومش کردم.بهش گفتم میخوام کستوبخورم.گفت نه کثافت کاری نکن.گفتم توسکس چیزی باسم کثافت کاری نداریم.اگه خوب خودتوبشوری کثافت کاری نیست.گفت دیشب حموم بودم صبم یه دوش سریع گرفتم.اوردمش لب تخت خودمم زانوزدم پایین تخت زبونمو اروم میکشیدم روکسش.بازم کنترلشوازدست دادوشروع کردبه جیغ زدن که واقعا یه لحظه گفتم الان همه میریزن توخونه.توجیحش کردم که اینطوری سروصدا میره بیرون همسایه هاتونم صدارومیشنون باخودشون میگن اینکه شوهرش نیست پس این صداها ازکجاست وبراچیه تا اروم شد.البته اروم که چه عرض کنم.یادست من جلو دهنش بود یاخودش اینقدرلباشوگازمیگرفت که صداش بالانیاد.
 
 
دوستان من توسکس بهترین لذت برام خوردن کسه .خیسی کس طرفمو باولع تموم میخورم وکسشومیمکم.باهمون لب ودهن رفتم ازش لب بگیرم بادستش لبموپاک کرد گفت کثیفه گفتم نه باید همینطوری لب بگیریم دوباره کس خیسشو خوردم وازش لب گرفت مزه لبمو که با اب کسش خیس شده بود رو وقتی چشید بانهایت لذت لبمومیخورد.طوری که هرچند لحظه یکبار لب وزبونمو باکسش خیس میکردم وازش لب میگرفتم.ازش خواستم برام ساک بزنه تواوج شهوت بود گفت باشه.میگفت دوسه باربرا شوهرش زده ولی چون اب شوهرش زود میاد ضدحال خورده.وسط سکس هم گفت شوهرم حتی اندازه اونجاش نصف مال تونیست. من کیرموسانت نکردم ولی ازداردنیا ازتنها چیزی که راضی ام کیرمه دیوونه ساک زدنشم زبونشوازخایه هام تا سرکیرم میکشیدبالاویهوهمشومیکردتودهنش..گفت بسه بکن .پاهاشوانداختم روشونمو کیرمو اروم دادم تو.اینقدرکیرم با اب کسش لیزشده بود که نیاز به اب دهن وچیزدیگه ای نبود.چشماشو بسته بود وازترس من جرات نمیکرد دادبزنه ویواش زیرلب اخ میگفت.میگفت بسه مسعود دارم دیوونه میشم منم میگفتم درش بیارم یعنی میگفت نه میگفتم پس چرا میگی بسه؟هیچی نمیگفت. وفقط اه میکشید..

 
سکس ما ازلحظه شروع تا پایان نزدیک 3 ساعت طول کشید.اون چنبارارضا شد ولی من بخاطر اینکه خیلی تریاک خورده بودم ابم نمیومد.تا اخر با ساک زدن وجق زدن ابمواورد.میگفت کوسم داره میسوزه دیگه بسه.همین یباراندازه تمام سالهای ازدواجم سکس کردیم حتی بیشتر.اینقدر قربون صدقه ی من رفت.میگفت همیشه همینطوری هستی؟منم باکمال غرورمیگفتم اره عشقم اگه خودم بخوام میتونم بزارم همون اول ابم بیادولی نمیخوام.که گفت فدای ابت بشم من بیخودمیکنی بزاری بیاد.بنده خدا نمیدونه این سفتی کمرمن ازچیه.میگفت مسعود چرا شوهرم مثل تونیست؟گفتم خب ببرش دکتر.گفت اگه بهش بگم بخاطر زودارضاشدنت بیابریم دکترخون بپامیکنه !ازاونروز به بعد عشق قدیمی من بی نهایت بهم وابسته شده.خانوم خیلی هم تعصبی شده میگه اگه بفهمم دوست دخترداری یاباکسی سکس کردی روزگارتوسیاه میکنم.یبارگفتم منکه قیافم وهمچیم معمولیه ولی تو خیلی خاصی میتونی بابهترین پسرایران بخوابی که خیلی بهش برخورد وگفت اولا من جنده نیستم دوما توروازروی عشق میخوام.ازاونروزبه بعد به هربهونه ای که میشه منودعوت میکنه خونه.دلیل اصلیش سکسه ولی اینوهم مطمنم عشق هم هست ودوستمم داره.

 
 
البته اگه توسکس کمرموسفت نکنموزود ارضا بشم شاید این عشقش به نفرت تبدیل بشه!!!! درنتیجه همه عشقشو دوست داشتنش ازسکسه!دوستان مسایل جنسی خیلی مهمه بنظرمن اصلی ترین نیاز هرانسانه واگه درست انجام نشه دوطرف روازهم دلسردمیکنه.ولی سعی کنین کمرتونوبامواد سفت نکنین .طبیعی باشه بهتره.من ازاون مردایی که فقط بلدن بیفتن روزنشونو زرتی کارشونوبکننوبرن شدیدا متنفرم.سکس فقط چپوندن وتپوندن نیست.زن روقبل ازسکس باید حسابی خوردوتحریکش کرد.وگرنه خروگاوا هم بلدن زرتی بکنن وتموم.
 
نوشته: عمومسعود

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *