این داستان تقدیم به شما
سلام من فاطمه هستم میخوام داستان سکس خودم با مربی آموزش رانندگی…
این داستان برمیگرده به پارسال تابستون. من چهل سال داشتم و تازه از شوهرم جدا شده بودم با دوتا بچه که پیش شوهرم میموندن، منم تنهایی خونه گرفته بودم و اوایل خیلی اعصابم خراب بود، تنها با دختر خالم رفت و امد داشتم، ی روز به دختر خالم گفتم میخوام گواهینامه بگیرم و ماشین بخرم خلاصه باهم رفتیم آموزشگاه ثبت نام کردم و از دو سه روز بعد رفتیم برای آموزش، مربی آقا محسن نامی بود چهل و دو ساله و با هیکلی درشت و خیلی چرب زبون، منم خیلی اندام خوشگل و درستی دارم، قدصدوهفتاد سینه هشتاد و پنج باسن گنده و خوش فرم وزنم شصت و هفت، خلاصه چند روز با آقا محسن صحبت میکردم راجع به همه چی، یک روز دختر خالم نتونست همراه من بیاد منم تنها رفتم آموزشگاه، اونجا آقا محسن گفت بدون همراه نمیذارن بریم شما بگو همراهم پایینه منم همینکارو کردم و رفتیم سراغ آموزش، منم تو این چند روز خوب راه افتاده بودم، خلاصه تو مسیر محسن یک جور دیگه نگاه میکرد و سعی میکرد بیشتر خودشو به من نزدیک کنه، منم چند ماه بود سکس نداشتم و خیلی هوس کرده بودم، محسن از زنش میگفت که خوب نیست باهاش و میخواد جدا بشه، یک جا وایسادیم دست منو گرفت تو دستش گفت فاطمه من عاشق تو شدم با من ازدواج میکنی، راستش منم خوشم اومده بود از محسن گفتم تو هنوز متاهلی گفت بزودی جدا میشم، گفتم منم از تو خوشم اومده ی دفعه لبشو چسبوند به لبم منم همراهی کردم لب همدیگرو حسابی خوردیم، داغ شده بودیم عجیب، گفت من امروز باهات سکس نکنم میمیرم گفتم تو ماشین که نمیشه گفت بیا اینور بشین اون بامن، نشست پشت فرمون رفتیم ی باغ کوچیک تو لواسون که ی اتاق کوچیکم داشت، تو راه دستش تو شرتم بود همش، خلاصه رفتیم تو اتاق همدیگرو بغل کردیم و سریع لخت شدیم
با دیدن بدنم داشت از حال میرفت و همش جوون جوون میکرد، منو دراز کرد رو تخت افتاد روم از بالا تا پایین منو میخورد منم ناله میکردم، هیچ وقت شوهرم نتونسته بود انقدر منو حشری کنه، منم دستمو کردم تو شرتش کیرشو گرفتم تو دستم وای چه کلفت و بزرگ بود، گفتم محسن این منو پاره میکنه من خیلی تنگم گفت نترس عزیزم من واردم، بلند شد از روم شرتش رو کشید پایین گفت بخورش منم هیچ وقت کیر نخورده بودم حتی مال شوهرمو،قبل از شوهرم با یک نفر کلا دوست شده بودم مال اونم نخورده بودم، خلاصه کمی برام عجیب بود کم کم شروع کردم زبون زدن به کیرش بد نبود خوشم اومده بود ی کم کردم تو دهنم فقط کلش رفت، چون خیلی گنده بود، محسن گفت فاطمه دیگه طاقت ندارم بخواب میخوام بکنم تو کوست گفتم محسن تورو خدا آروم، پاهام رو داد بالا کیرشو مالید دم کوسم یواش یواش سرشو کرد توش، ی آخی گفتم محسن گفت جون عزیزم دیدی مال من شدی، کشید بیرون دوباره با زبونش کوسمو خوردو حسابی خیسش کرد ایندفعه کیرشو تا آخر کرد تو کوسم خواستم داد بزنم از درد خیلی کلفت بود، خوابید روم لبشو چسبوند به لبم دیگه نمیتونستم داد بزنم اونم شروع کرد به کردن اونم چه کردنی چنان میکرد که داشتم له میشدم زیرش چند دقیقه بعدش دردم کم شده بود داشتم آه آه میکردم همش، کشید بیرون گفتم چی شد داشتم ارضا میشدم، گفت برگرد ترسیدم گفتم محسن از کون حرفشم نزن گفت الان با کونت کاری ندارم عزیزم برگرد از پشت میخوام کوستو جر بدم برگشتم دوباره با زبونش برام خورد دیگه داشتم بی هوش میشدم از بس حال کرده بودم ی دفعه از پشت کیرشو کرد توش وااای با دو سه ضربه اول ارضا شدم اونم چه ارضایی، خیلی خوب بود، محسن پنج شش دقیقه از پشت کرد بعدش کشید بیرون آبشو خالی کرد روی کمرم، با دستمال پاک کردو افتاد کنارم بغلم کرد ازم تشکر کرد گفت ببخشید که اذیت شدی، منم گفتم باور نمیکنم کیر به این کلفتی رفته باشه تو کوسم، گفت دفعه بعدی میخوام کون خوشگلتو بکنم گفتم نه محسن حرفشم نزن، گفت اگه من محسنم میکنم!
خلاصه بلند شدیم رفتیم تهران، شب محسن زنگ زد گفت با خانمش دعوا کرده میخواد بیاد پیش من، منم میدونستم بیاد تا صبح میخواد منو بکنه قبول کردم و اومد همونطور که حدس زده بودم تا صبح سه چهار بار منو کرد، چند روز پیش من بود هر شب سکس داشتیم ولی نذاشتم از کون بکنه، این رابطه ما سه ماه طول کشید منم دیدم نمیتونه از زنش جدا بشه باهاش کات کردم، اون سه ماه اندازه پونزده سال زندگی با شوهرم سکس داشتیم باهم، دوباره شوهرم اومد سراغم و بعد از کلی شرط و شروط قبول کردم که برگردم باهاش زندگی کنم…
اینم از داستان من
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید