این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان
دیدم عید شده گفتم خاطره ایی که پارسال شب عید واسم اتفاق افتاد رو بنویسم براتون…
***
پارسال شب چهارشنبه سوری بود که ما خونه مادرخانومم بودیم سعیده جون خواهر زنم هم بود تقریبا یه ده دقیقه ایی میشد اومده بودیم جلو در خونشون مشغول ترقه زدن بودیم که خاله خانومم با شوهر و دخترش مهناز اومدن اونجا بعد احوال پرسی من تعارف کردم که پیاده شید بیاید بالا که خاله خانومم گفت نه باید جایی بریم و اومدیم مهناز رو بزاریم پیشه شما و بریم…خلاصه مهناز پیاده شد و اونا رفتن…
مهناز یه سال از من کوچیکتر بود متولد ۶۸…یه دختر قد بلند باصورت کشیده و تو دل برو و قد ۱۷۰ سانتی و هیکلی توپر که چند سالی با یه پسره رفیق بوده و قرار ازدواج داشتن که پسره پرده مهنازه بیچاره رو میزنه و گم و گور میشه که میگن از ایران رفته البته من همه اینارو از خانومم شنیدم…
بعد از رفتن اونا مهناز گفت برم بالا با خاله اینا(مادر خانومم) سلام علیک کنم و بیام که خانومم هم باهاش رفت من و سعیده هم شروع کردیم ترقه بازی که سعیده گفت بیا تو پارکینگ کارت دارم برگشتیم تو پارکینگ گفت پشت ماشینا یه چند تا ترقه هست میری بیاری منه بدبختم اصلا فکرم نمیکردم که بخواد کاری کنه رفتم پشته ماشینا دولا شدم که ببینم کجان اون ترقه ها که یهو از پشت چسبید بهم تا بلند شدم شروع کرد لب بازی که گفتم الان میان ولی حالیش نبود ما در حین لب بازی بودیم که یهو مهناز اومد وسط پارکینگ ولی پشتش به ما بود که من سریع جدا شدم و گفتم کو بابا اینجا که ترقه نیست بعد سعیده گفت که بخدا همینجا گذاشته بودم از چهره مهناز قشنگ معلوم بود شک کرده ولی چیزی به روش نیاورد…
بالاخره اونشب هم گذشت و رفتیم بالا شامو خوردیم بعد یکی دو ساعت مهناز زنگ زد به باباش که ببینه کی میان دنبالش که اونم بهش گفته بود انجا بمون ما کرج هستیم فردا صبح میایم دنبالت مهناز هم از خدا خواسته قبول کرد چون خیلی با خانوم من تو رگی بودن…
بعد که ماجرارو واسه خانومم گفت خانومم گفت که پس بیا شب بریم خونه ما صبح سره کار رفتنی میگم مسعود میبردت خونتون….
خلاصه شب رفتیم خونه ما ….
قرار شد اونا تو اتاق خواب بخوابن من تو پذیرایی …ولی قبل از اونا رفتم که لباس عوض کنم بعد عوض کردن یهو یاده موبایل و فیلم گرفتن افتادم…موبایلمو گوشه میز دراور گذاشتم و دکمه ضبط فیلمو زدم و سریع اومدم بیرون بعد به مهناز گفتم دیگه کاری ندارم تو اتاق برید لباساتون رو عوض کنید که خانومم گفت اره مهناز پاشو لباساتو عوض کن منم اب بزارم جوش بیاد یه چایی بخوریم بخوابیم…
دل تو دلم نبود مهناز رفت تو اتاق و تقریبا بعد از هفت هشت دقیقه اومد بیرون و رفت تو اشپزخونه منم سریع پریدم تو اتاق و موبایل و شارژر و برداشتمو اومدنی بیرون یهو مهناز گفت که اِ اقا مسعود شما که کار نداشتی تو اتاق چی شد پس منم کم نیاوردم و گفتم شارژر یادم رفته بود…..
اقا دل تو کیرم نبود همش تو این فکر بودم که چایی خورده شه و اینا برن تو اتاق واسه خواب
که لحظه موعود فرا رسید و موقع رفتن مهناز داشت شب بخیر میگفت که یه لحظه دیدم یه به موبایلم نگاه کرد و یه نگاه به خودم اندختو چشاشو خمار کرد پیشه خودم گفتم نکنه فهمیده باشه دیگه برقارو خاموش کردیم ولی اونا داشتن حرف میزدن هنوز بعد یه نیم ساعت دیگه صداشون نمیومد که دست به کار شدم موبایلو از تو شارژ در اوردم و جوری خوابیدم که حواسم به در اتاق باشه بعد فیلمو زدم اومد اولش که خودم بودم که از اتاق رفتم بیرون و بعد چند ثانیه مهناز اومد تو اتاق اول درو بست بعد مانتو و روسریشو در اورد که یه لحظه چشمش افتاد به موبایل یه چند ثانیه ایی قشنگ معلوم بود داره به موبایل نگاه میکنه ولی سمتش نیومد بعد کیفشو گذاشت رو تخت شلوار راحتی و تیشرتشو از تو دراود گذاشت رو تخت بعد دست برد سمت دکمه شلوار لیش که دوباره به سمت موبایل نگاه کرد و چرخید پشتشو کرد سمت موبایل واااااای جوری با عشوه و ناز داشت شلوارشو در میاورد کم مونده بود ابم بیاد فک کنم بو برده بود خبرایی هست اروم اروم که میکشید پایین شرت زردش معلوم میشد اخ که چه کونی چه پاهایی وااااااای
بعد که شلوارشو کامل دراورد انداخت رو تخت (خدا خدا میکردم که بولیزشم در بیاره که کامل با شورت و سوتین ببینمش بعد شلوار بپوشه) بعد دولا شد که شلوار راحتیشو برداره دوباره به موبایل نگاه کرد ولی بر نداشت جووووووون به ارزوم رسیدم و شروع کرد در اوردن بولیزش پشت به موبایل اووووووف بند سوتینشم از پشت معلوم شد بیشرف ست زرد زده بود بعد که کامل دراوردش چرخید سمت موبایل جوووون چه سینه هایییی تقریبا ۷۵ یا ۸۰ بود درشت و خوردنیبعد همونطور که روش به موبایل بود یه خورده سینه هاشو تو سوتین جابجا کرد و شروع کرد پوشیدن لباسای راحتیش بعد اینکه کامل پوشید یه نگاه دیگه انداخت به موبایل و پشتشو کرد سمت موبایل و چنان قمبلی کرد رو به دوربین که کون نااااااازش سه برابر شد جوووون لحظه اخر هم که داشت میرفت بیرون رو به موبایل کرد و یه چشمک زد از اتاق رفت بیرون……
واویلا فهمیده بوده دیگه از شق درد خوابم نمیبرد ده باره دیگه نگاه کردمش خیلیم جلوی خودمو گرفتم که جق نزنم که بالاخره خوابیدم…….
ساعت هفت و نیم صبح موبایل خانومم تو اتاق شروع کرد زنگ خوردن که بیدار شه بعد اومد بیرون و منو صدا کرد گفت پاشو صبحونه بخوریم مهنازو ببریم خونشون که دیر نرسیم سره کار…
بعد مهناز از اتاق اومد بیرون و شروع کردیم صبحونه خوردن که سر صبحونه مهناز میگفت خودم میرم خونه شنا دیرتون میشه بعد خانومم گفت نه گلم اول تورو میبریم بعد مسعود منو میرسونه و خودش میره سره کار که یهو مثل برق یه فکری اوند تو سرم به خانومم گفتم اینطوری من دیر میرسم اول تورو میبرم بعد مهنازو میرسونم که تو مسیره سره کارمه بعد خودم میرم که بعد یه خورده تعارف کردن از مهناز قرار شد همین کارو کنیم تو کونم عروسی بود که با مهناز تنها میشم عاشق او کون و پاهای کیشده و تو پرش شده بودم صبحونه که تموم شد خانومم گفت تو برو لباسات و بردار بیار بیرون بپوش که ما بریم تو اتق اماده شیم زودتر بریم که دیدم مهناز داره خیلی ریز میخنده دیگه مطمعن شدم فهمیده…..
اماده شدیم و سوار ماشین شدیم که خانوممو ببریم سره کارش که نزدیک خونمون بود تو راه خانومم به مهناز گفت که مهناز فقط رفتنی خونتون یه زحمت بکش اون لوازم ارایشی رو که برام خریده بودی رو بده مسعود اخ مهناز چند روز پیشش رفته بودن قشم واسه خرید عیدشون از اونجا وسایل بگیرن خانوم منم یه سری سفارشا داده بود بهش…..
خانوممو که پیاده کردیم خود خانومم به مهناز گفت بیا جلو بشین اونم اومد پایین و از خانومم خداحافظی کردو نشست جلو و راه افتادیم اولش نه من روم میشد حرفی بزنم نه اون اخه اولین باری بود که یه جایی تنها بودیم با هم….بعد پنج شیش دقیقه من سره حرف و باز کردم که راستی قشم خوب بود خوش گذشت اونم شروع کرد تعریف کردن که اره خوب بود و از این حرفا که گفتم سوغاتی چی اوردی واسمون که گفت یه چیزایی گرفتم براتون و دیگه شروع کردیم کامل به حرف زدن وسط حرفامون گفت ببخشیدا نزاحم شماهم شدم اون از دیشب که جاتونو اشغال کردم شما مجبور شدید رو زمین بخوابید فک کنم اصلا خوب نخوابیدید چون از نور تلوزیون معلوم بود که بیدارید منم دوزاریم نیوفتاد داره چی میگه گفتم نه من تلوزیون نگاه نمیکردم که گفت اها پس تو موبایلتون فیلم می دیدید که یهو یخ شد همه جام به تته پته افتادم که نه فیلم نبود بازی میکردم که گفت بله شما پسرا نمیدونم تو این موبایل چی دیدی ولش نمیکنید
منم که دیگه دیدم داره خودش میخواره گفتم چیزای خیلی خیلی خوب یعنی خیلی خیلی عالی که گفت واقعا یعنی اینقد خوب بوده گفتم اره بابا خوب نیست عالیه عالی خیلی سر بسته داشتم از بدنش تعریف میکردم که البته هم اون میفهمید من چی میگم هم من…..
خلاصه رسیدیم جلو درشون که تعارف کرد بیاید بالا وسایلاتونو بدم که گفتم نه مزاحم نمیشم دیگه بعد رفت جلو در خونشون کلید و انداخت تو در که باز کنه(خدایی درشون خیلی مزخرفه به زور باز میشه البته میدونستم که از همه بهتر مهناز قلق در خونشونو بلده) ولی یه خورده با در ور رفت و کلید و در اورد از تو در بعد به من اشاره کرد که برم از ماشین پیاده شدم و رفتم پیشش گفت اینم نمیدونم چه مرگشه باز نمیشه زوره یه مَررررررررد میخواد بازش کنه مَردو چنان کشید و با عشوه گفت که راست کردم گفتم کلیدو بده امتحان کنم موقع دادن کلید قشنگ دستشو مالید به دستم بعد کلیدو اندختم تو در و بعد یخورده ور رفتن بازش کردمکه گفت دیدی گفتم یه مرررررد میخواد این لعنتی واااای داشتم میمردم از شهوت منم گفتم بله خواهش میشه بعد گفت حالا که اومدید پایین از ماشین بیاید بالا وسایلارو بدم بهتون که باز تعارف کردم که یهو گفت خجالت نکشید مامانینا نیومدن هنوز منو میگی دیگه پیشه خودم گفتم خودت خواستی و رفتیم بالا من تو پذیرایی نشستم اونم رفت تو اتاق بعد یکی دو دقیقه گفت اقا مسعود میشه یه لحظه بیاید رفتم تو اتاق دیدم یه سری خرت و پرت رو تختشه اول گفت این لوازم ارایش که گرفته بودم ولی تو یه چیزی شک دارم که کدومشونو بدم بهتون گفتم چی که دست کرد تو نایلون سه چهارتا ست سوتین تو رنگای مختلف در اورد گفت اینارو واسه سعیده و خانوم منو دختر خاله های دیگه گرفتم شما از کدوم رنگش خوشتون میاد منو میگی سرخ شده بودم گفتم نمیدونم والا که یهو گفت همش از همون مدل زَردس که دیدید فقط رنگاش فرق میکنه حالا کدوم رنگ دوس دارید شما……….منو میگی هنگ کرده بودم که دلو زدم به دریا و گفتم زَرده کدوم زرده که یه خورده تو چشام نگاه کردو گفت همون دیشبیه دیگه (منم که دیدم همه چی روبه راهه )با خنده گفتم دیشب ؟؟ کدوم زرد؟؟؟ که گفت همونی که تو موبایل بود دیگه باز خودمو زدم به نفهمی گفتم موبایل؟؟؟؟ که یهو پاشد روبروم وایستاد دستشو انداخت دور گردنم و گفت اره همون دیشبیه همون که الانم تنمه همون که گفتی عالیه….چشاش از شهوت داشت بسته میشد که سریع دست راستمو انداختم دوره کمرش از بالای کون نازش و کشیدمش سمت خودم و گفتم اره عزیزم خیلی عالیه خیلی نازه تو تن.
حرفم تموم نشده بود که لباش رو چسبوند به لبام و شروع کردیم لب بازی بعد چند دقیق هولم داد سمت تختش و ازم جدا شد منم نشستم روتخت که اومد همه اون وسایلارو ریخت رو زمین و اومد جلوم باز هولم داد که یعنی دارز بکش خوابیدم رو تخت دست انداخت کمر بندمو باز کرد اول بعد اروم اروم و خیلی سکسی دکمه های شلوارمو باز کرد بعد اینکه کامل بازشون کرد از پایین شلوارم گرفت و کشید پایین طوری که کامل دراوردش فقط شرت پام بود منم که تو اوج شهوت بودم خودم سریع تیشرتمو در اوردم حالا دیگه یه شرت پام بود خیلی اروم اومد جلو یه دست کشید رو کیرم از رو شرت و خیلی سکسی گفت جووووون….
منم فقط نگاش میکردم و حرفی نمیزدم باز رفت عقب شروع کرد جلوم لخت شدن مثل دیشب خیلی سکسی و ناز منم فقط داشتم کیرمو میمالیدم از رو شرت بعد که کامل لخت شد فقط شرت و سوتین نازش تنش بود اوند جلوم وایستاد و گفت میپسندی یه نگاه به کیرم انداختم و گفتم معلوم نیست؟،؟؟
گفت جووووووون چرا معلومه عشقم
اومد رو تخت و بین پاهام نشست و خم شد رو کیرم و از رو شرت شروع کرد مالیدن و بوسیدن و لیسیدن یه خورده که ادامه داد گفت اجازه هست درش بیارم گفتم قابل شمارو نداره خااااانووووووم یه جووووون گفت و شرتمو از تنم دراورد چشمش که به کیرم افتاد از ته دل گفت اااااااخ چند ساله دنبالشم جووووون ومثل چی افتاد به جون کیرم اول سرشو قشنگ لیسید و کرد تو دهنش اخ اخ خیلی حرفه ایی ساک میزد جوووون دوس نداشتم تموم شهولی ابم میومد اگه بیشتر ادامه میداد که گفتم بسه مهناز میاد ابما…..
سرشو از رو کیرم بلند کرد و گفت اخه سیر نمیشم ازش
گفتم وقت زیاده تا سیرت کنم حالا نوبت منه
بلند شدمو جای خودم خوابوندمشو خوابیدم روش از لب و گردن شروع کردم و اروم اروم اومدم پایین سمت سینه هاش اونم فقط نفس نفس میزد جوووووون چیه سینه های نرمی داشت از تو سوتین که در اوردمشون افتادم به جونش حالا نخور کی بخور همینطور که میخوردم اونم فقط داد میزد
ااااااااااخ جوووووووونم
وووااااااای بخووووووورش
مسسسسسعود ااااااااخ
بخووووورششششش لعنتی واااااای
منم که دیدم خوب شهوتی شده سریع شرتشو دراوردم
وای که چی میدیدم یه کوس ناز صورتی گوشتی جوووون
حمله کردم به کوسش اول قشنگ لیسیدمش واااای چه نرم و داغ بود بعد لیسیدن زبونمو کردم توش و عقب جلو میکردم اونم فقط قربون صدقم میرفت
اااااخ بخوووووور فدات شمممممن
بخوووووورش عشقم
ااااااااخ کووووووسممممممن واااااییئییییی
کیییییییر میخواااااام مسسسسسعووووود
کییییییییییییییییییییییییییییییییییییییر
منم دیگه طاقت نداشتم پاهاشو دادم بالا و چسبوندم بهم اوووووف مثل یه کلوچه از لای پاهاش افتاد بیرون کس نااااااازش
جفت پاهاشو با یه دست گرفتم و سر کیرم گذاشتم رو کسش که داد میزد بکنش اااااخ
بکنش کسکش بکن منو پااااارم کن جرم بده
دیوس بد جوری شهوتیم کرده بود
منم نامردی نکردم و کل کیرمو هل دادم تووووووش اخ که چه تنگ و داغ بود
بدبخت چنان جیغی زد که کر شدم
بعد که اروم تر شد شروع کردم تلمبه زدن
تاااااااپ تاااااااپ فقط میکوبیدم تو کسش
اآااااخ بکن مسعود اااااااخ بکن
کسسسسسسسمو جررررررررررش بده
وااااااای جوووووووون
کیییییییییر دارم ااااااااخ کیره عشقم تو
کوسسسسسسسسسمه
من که دیگه خسته شده بودم کیرمو در اوردم بهش گفتم پاشو بیچاره بلند که شد خودم خوابیدم تا خوابیدم اومد نشست رو کیرم جووووری که کونش سمت من بود و شروع کرد بالا پاایییین کردن و جیغ زدن
جووووون یه کون ناز و ژله اییییی جلوم بالا پاااااییین میشد
منم که عاشق کووووووون
طاقت نیاوردم و شروع کردم دره کونی زدن بهش اینقد محکم و تند تند میزدم که سرخ شد کون بدبخت اونم نه نمیگفت
جووووووون بزنش ااااااخ جووووووونم
ااااااااخ کونم وااااااااااااااااااای
بدجوری هوس کون کرده بودم همونطور که بالا پاااااییییین میکرد
گفتم مهههههههنااااااااز
گفت جوووووووون
گفتم کووووووون میخوام کووووووون
که یهو رو کیرم نشست و صورتش و چرخوند سمتم و گفت
درد داره ولی تو جووووووون بخواه
از رو کیرم بلند شد و گفت چه مدلی دوس داری فدای اون کیرت بشم
گفتم هر مدلی تو بخوای فدای اون کس و کون نازت بشم
گفت مسعود خیلی شهوتی و حرفه ایی هستی از این به بعد منم زن سومت
سووووووم؟
که گفت میدونم ترتیب سعیده رو هم میدی شیطون
منم که دیدم همه چی رو میدونه گفتم خیلی کسکشی
گفت لطف داری شما…. کس تو هستم من
بعد گفتم برو بیرون تو پذیرایی
بردمش بیرون گفتم سرتو بزار رو نشیمنگاه مبل بعد کونتو قمبل کن بده بالا
که یهو گفت زیادیت نشه اینطوری
بدبخت به شوخی گفت ولی من گفتم بزار حساب کار دستش بیاد
گفتم چرا الان که فکر میکنم زیادیم میشه تا الانم خیلی دیرم شده باید برم سر کار و رفتم سمت اتاق که مثلا لباس عوض کنم که فکر کرد واقعا ناراحت شدم
که دوییید اومد نگهم داشت و گفت به جون مسعود شو خی کردم فدات شم من عاشقتم
تو همه چیزه منی توروخدا ببخشید بعد کلی عذر خواهی گفتم بشین پس
بیچاره جلوم زانو زد و گفتم بخورش تا راست شه باز
یه پنج دقیقه ایی ساک زد واسم
اااااااخ که چقد خوب بود
بعد گفتم بسه دیگه که یهو پاشد و رفت سمت مبل همون کاری که گفته بودم رو انجام داد
سرشو گذاشت رو مبل و تا اونجا که میتونست کونشو داد بالا اوووووووف چه صحنه ایی بود
رفتم پشتش از دو طرف کونشو گرفته بودم تو دستام و کیرمو میمالیدم رو کس و کونش اووووووف خیلی حال میداد
با اب کسش اول سوراخ کونشو با سر کیرم خیس کردم قشنگ بعد اروم سره کیرمو فشار دادم رو سوراخش که یخورده سفت کرد خودشو دوتا در کونی محکم زدم رو کونش و گفتم شل کن شل که کرد سره کیرمو جا کردم تو کونش اوووووووف جااااااااناااااااا چه تنگه
بدبخت با همون سره کیر جیغش رفت اسمون ولی من توجه نکردم و اروم اروم کل کیرمو جا کردم توش بعد که کل کیرم رفت توش دو طرف کپلای کونشو محکم گرفتم و شروع کردم تند تند تلمبهزدن جووووووون خیلی حال میداد فقط فکرم تو کیرم بود که قشنگ حال کنم و تند تند داشتم میییییییکردمش بعد دوسه دقیقه مثل اینکه دردش کمتر شده بود
اااااااااخ جووووووووووون
چهههههههههه خوووووووووبه
وااااااای بکن مسعود بککککککن کوووووونمو
فقط کوووووووون میدم ااااااااخ بکنششششش
با این حرفاش بازم شهوتم رفت تو اسمونا و تند تر کردم تو کون ناااازش اخ اخ اخ جووووون واااااتتی ابم داشت میومد
اااااااااااااااااخ با دوسه تا تلمبه محکمی که زدم تو کووووووونش کل ابمو خالی کردم توووووش وای تا ده ثانیه شایدم بیشتر همینطور اب ازم میومد مهنازم که میگفت جووووووون سوووووختم سیرابم کن وااااااای
بعد که کامل تخلیه شدم کیرم کشیدم بیرون مهنازم که تو همون حالت مونده بود رفتم چند تا دستمال کاغذی اوردم دادم بهش گذاشت رو سوراخش که ابم نریزه بیرون رفت تو حموم که کونشو بشوره
منم که حال نداشتم تکون بخورم افتادم رو مبل……
ببخشید که طولانی شد
همیشه بکنید تا شاد باشید….
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید