این داستان تقدیم به شما

سلام به همه . من ی پسر 28 سالم الان و از بیست سالگی ی شرکت که مربوط به فرشه کار میکردم و اونجا هم حدود صد تا زن و دختر تو سه شیفتش داشت…
***
 
اوایلی که رفته بودم واقعا خجالت میکشیدم حتی با ی دخترا حرف بزنم فکر سکس که اصلا تو ذهنم نبود تا اینکه با ی نفر تو شرکت دوست شدم که انگار همه دخترای شرکتو کرده بود و سنشم از من زیادتر بود وهرروز ماجرای سکسشو با دخترای شرکت واسم تعریف میکرد و من واقعا بهش حسودیم میشد تا اینکه ی روز ی جنده پولی ردیف کرد و من رفتم خونشون ی زن سن بالا زشت بود ولی من به خودم گفتم از هیچی بهتره و باید از ی جایی شروع کنم و بالاخره با کلی خجالت واسترس با اون زن سکس کردم ی سکس کوتاه ولی برا دفعه اول تجربه بدی نبود وقتی داغی کسشو حس کردم نتونستم جلو خودمو بگیرم زود ارضا شدم

 
از اونجا بود که ترسم ریخت گاهی با دخترای شرکت شوخی میکردم و منم از اونجایی که شغلم فنی بود همه جای شرکت میرفتم و با دخترا میتونستم حرف بزنم به بهانه خرابی دستگاهشون و کسی نمیتونست بگه چرا تا اینکه ی سالن بود ی دستگاه جدید آوردن و کارگرای اون دستگاه فقط زن و دختر بودن و مخصوصا شیفت شب هیچ کس حق وارد شدن سالن رو نداشت جز فنی و برقی و منم گاهی میرفتم بیخودی دستگاهشون رو میخابوندم تا ی کم استراحت کنن و واسه همین دخترا همش التماس میکردن تو رو خدا دستگاه بخوابون و منو واسه همين دوست داشتن و هرچی خوراکی داشتن برام میاوردن تا اینکه من تو این سالن با زن بیوه سی ساله دوست شدم خیلی خوشگل نبود ولی تا دلتون بخواد خوش اندام بود چون شیفت شب حق پیج کردن نبود واسه همين دخترا شماره منو داشتن که اگه دستگاهشون خراب شد راحت زنگم بزنن و اونجوری شد که این زن بیوه که به اصطلاح سرشیفت بقیه دخترا بود زنگم میزد و گاهی تو روز که خونه بودم پیامم میداد که امروز چقدر کارش سخت بوده و منو داداش صدا میکرد و منم نمیدونستم چه جوری شروع کنم .
 
ی بار که آخر پیاماش پیام داد بای منم براش نوشتم بوس بای و ی دفعه دیدم پیام داد سعید!!!!؟؟؟؟ منم ج دادم ناراحت شدی ببخش گفت نه فقط خجالت کشیدم و منم ادامه دادم کاش الان پیشم بودی و اونم پیام داد نگو که بیشتر دلم تنگ میشه برات و من دوست داشتم و روم نمیشد بهت بگم وقتی اینا رو شنیدم انگار دنیا رو بهم دادن و منم شروع کردم به سکس تل که اگه اینجا بود بوست میکردم لباتو میخوردم و ادامه دادم تا رسیدم به خوردن سینه هاش که گفت میشه زنگم بزنی ومنم وقتی زنگش زدم دیدم داره تن تن نفس میکشه و حالش خرابه و کلی قربون صدقم رفت و منم بهش گفتم حیف تمام این حرفا خیالات بود گفت خدا رو چه دیدی شایدم ی روز واقعی شد منم گفتم پس کی گفت الان تنهام میتونی بیای منم هم دلم میخاس برم وهم ی کم ترس داشتم وبالاخره دل به دریا زدم ورفتم وقتی وارد خونه شدم بدن قشنگشو با تاب شلوارک دیدم از اونی هم که فکرشو میکردم خوش اندامتر بود رفتم تو بغلش و شروع کردم بوسش کردن…

 
شهوت از چشاش میریخت رفتم سراغ لاله گوشش و کلی خوردم دیدم نمیتونه رو پاش وایسه و منم همونجا خوابوندمش شروع کردم خوردن لباش وسینه هاش وای چقدر سفید بود هی بهم میگفت نکنه بدنشو کبود کنم تابلو نشه و دیدم خودش با دستش کیر منو گرفت و شلوار منو در آورد و گذاشت تو دهنش وای من که داشتم ارضا میشدم و اونم فهمید گفت عیبی نداره دفعه بعد بیشتر طول میکشه و من ارضا شدم و بغلش خوابیدم بعد رفتم خودمو شستم و برگشتم ودوباره بعد بیست دقیقه شروع کردم و برا اولین بار کیرمو کردم تو کسش وای چقدر تنگ بود انقدر لبای منو خورد که داشتم دیونه میشدم و مدام داد میزد تو رو خدا اذیتم کن منم تندتر عقب و جلو میکردم که دیدم اونم شل شد و ارضا شد و بعد ارضا شدنش هی بهم میگفت مرسی که اومدی و این بهترین سکس زندگیش بوده و منم که هنوز ارضا نشده بودم بهش گفتم از پشت میخام گفت درد و داره منم ازش خواهش کردم گفتم اگه درد اومد داخل نمیکنم اونم قبول کرد و منم از عقب آرو آروم داخل کردم و دیدم از درد هی بالششو فشار میده و منم آروم تا ته توش کردم …

 
وای چقدر داغ بود و چند بار عقب و جلو کردم ازش اجازه گرفتم ه همه آبمو تو کونش خالی کردم وبعد ازاین قضیه چند سالی باهم بودیم تو هفته حداقل دوبار باهم سکس داشتیم تا اینکه دوباره ازدواج کرد و رفت…
 
 
نوشته: سعید

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *