این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان . من سیامک هستم، متاهل و 35 ساله که با چند تا از دوستام یه شرکت مهندسی زدیم .
ما تو دفتر 5 کارمند داریم که با همه صمیمی هستیم و همکارای خوب در میان اینها یه نفر بود به نام خانم پروانه کمالی (مستعار) که حدود 45 سالشه و خیلی مبادی آداب و شیک البته اونم مثل من متاهل و دو بچه هم داره و ما مدت 2 ساله که با خانواده اونا رفت و آمد داریم
یه بار که خیلی خسته بودم به شرکت اومدم و خوابیدم ساعت از 5 گذشته بود و همه میخاستن برن من گفتم میمونم و بعد از استراحت میرم خونه ولی پروانه هم گفت که تا 1 ساعت کار داره و موند.
من روی کاناپه دراز گشیده بودم که ناگهان پروانه اومد لبشو گذاشت رو لبم جا خورده بودم و کنار کشیدم ، اصلا انتظار نداشتم یخ کردم . اون متاهل بود و بچه بزرگش دبیرستانی بود …. باورم نمیشد
اما اون گفت فقط چیزی نگو میخام با تو باشم همین
خیلی لذت بخش بود باورم نمیشد با این سن این هیکل رو داشته باشه لخت شدیم و اون ساک زد و شروع کردیم به حال
سکس ادامه دار شد و ما 1 ساعتی مشغول بودیم هنوزم باورم نمیشد
خانمم زنگ زد و من گفتم دیر میام . و اون از فلسفه سکس تفریحی و لذت زود گذر گفت
منم قبول کردم یه بار دیگه هم با هم بودیم و رفتیم خونه
ولی از روز بعد رابطمون مثل قدیم شد یعنی انگار که نه انگار
الانم هر وقت حس خوبی بش دارم ازس میخام باشه اونم قبول میکنه . فکر کنم فلسفه جالبیه
نوشته: سیامک
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید