داستان سکسی تقدیم به شما
سلام
من خودم داستان هارو خوندم بخدا راسته که مینویسمش وگرنه من و نمیشناسید که برام افتخار باشه
پس لطفا یا نخونید یا فحش ندید
اسم‌من الیاسه
۲۲ سالمه دانشجو یزد هستم
تهران زندگی میکنم
از خودم براتون بگم اگه تعریف نباشه بوکسور هستم و خیلی خیلی هیکلی…۱۹۴سانت قدمه و ۱۰۳ کیلو وزنم…همیشه لباسام رسمی و فیت…سبزه ام…برم سر اصل مطلب
سال ۹۴ما از یزد که میخواستیم برای تعطیلات بیایم خونه باید میرفتیم طبس تا از اونجا قطار مستقیم تهران سوار شیم
ترم چهار رو تموم کرده بودم و با ۷ تا از دوستام رفتیم طبس سوار قطار شدیم من قرار بود برم نیشابور خونه عمم که خانوادمم بیان…
رفتیم داخل…۶ تا از بچه ها رو فرستاد تو یه کوپه
من و صمیمی ترین دوستمم تو یه کوپه…
هی رفیقامون از کوپه بغلی می اومدن جای ما و میرفتن…من دراز کشیده بودم دکمه های پیرهنم باز بود…چون گرمم بود کمر بندمو شل کرده بودم تا عرق نکنه زیرش و مسعود هم سرش تو گوشیش بود اهنگ گذاشته بود…یه چهل دقیقه ای از سوار شدنمون گذشته بود که قطار توقف کرد و دوباره راه افتاد
یهو در کوپه باز شد یه زن و یه بچه دو ساله کمتر اومدن داخل من خیلی سریع پاشدم خودمو درست کردم جمع نشستم کنار پنجره…دوستم کمک داد وسایلش رو گذاشت بالا بعد نشست که مهماندار اومد گفت خانوم بشینین من پذیرایی کنم جابجاتون میکنم…(قطار تو ایستگاه عشق آباد توقف کرده بود و این خانوم سوار شد)چند دقیقه گذشت مهماندار اومد گفت خانوم کمتر از یه ساعت دیگه مسافر پیاده شه اگه مسافر اون کوپه نیومد شما برو اونجا اگرم الان معذب هستین برید داخل رستوران که خانومه گفت نه راحتم…
مهماندار که رفت بچشو بغلش کرد واسه شیر دادن من رفتم بیرون که سیگار بکشم…
بعد که اومدم داخل دیدم هنوز داره شیر میده و سینه اش کاملا معلومه
باز ساکت نشستم
زنه بی مخاطب گفت مسافر کجایید؟؟
مسعود که بالا دراز بود با احترام گفت دانشجوییم؛یزد بودیم میریم تهران…البته دوستم نیشابور میره…شما کجا میرید؟؟
زنه دیگه شرووووع کرد به حرف که من مادرم عشق اباد زندگی میکنه تنها بودم اومده بودم پیشش بچم مریض بود کمکم کنه و اینا…
مسعود اومد پایین نشست…شیر بچه تموم شد مسعود باهاش ور میرفت بهش خوراکی میداد که بعد چند دیقه گفت بذارید بخوابونمش که وقت پیاده شدن بیدار باشه اذیتم نکنه…
گفت مگه کجا میرید ؟؟
گفت سمنان
بچشو خوابوندمسعود رفت کوپه رفیقامون اومد دید بچشو گذاشته رو ادامه صندلیه من جای نشستن نیس کنار اونم نمیتونه بشینه رفت بالا دراز کشید…
چند دقیقه گذشت زنه ب من گفت شما چقد ساکتی؟
لبخند زدم گفت رشتتون یکیه؟
گفتم بله…
کم کم شوخی میکرد که کدومتون درستون بهتره و تو دانشگاهتون دختر بازی میکنید و اینا…
قطارساعت ۳ راه می افتاد از طبس
برا همین دیگه عصر شده بود و داشت غروب میکرد تو کوپه کم نور تر بود و ساکت
یهو دیدم جلو شالشو باز کرد دراز کشید تخت رو به روم
گفتم اگه راحت نیستین من برم بالا شما راحت باشین
خندید گفت نه بابا و در آورد کلا شالشو…
شروع کرد به حرف که تو غمگینی…
ادم ورزشکار چرا غمگینه؟
کسی رو دوس داشتی؟؟؟
منم گفتم دوس دختر داشتم و دارم ولی شکستی در کار نبوده که گفت خوشبحالت من یکی رو میخواستم خانوادم نذاشتن زن یکی دیگه شدم و طلاق گرفتم و اینا…
منم گفتم ایشالله موفق باشید…که گفت اووووو چقد مذهبی…تو با این هیکل و عضله و باشگاهی بهت نمیخوره اینقدر امل و مذهبی و ساکت باشی
چرا مظلومی؟
گفت من اگه عضله تو رو داشتم همش زید بازی میکردم
گفتم خب برو دنبال فتنیس تا بیان دنبالت به شوخی…که گفت من دیگه ۲۴ سالمه با یه بچه کجا برم…
اسمشو پرسیدم گفت آرزو
بعد گفت چقدر تمرین کردی اینجوری شدی
منم به شوخی گفتم اینجوری که میگی مثلا ایدز که ندارم ۵ ساله کار می کنم…گفت ایووووول شکمت تیکه تیکه اس؟؟
گفتم هیییی اگه تمرین کنم اره پکام میزنه بیرون…
گفت میشه لطفا یه بازو بگیری و من فک میکردم داره مسخره میکنه و به شوخی میگرفتم که ناراحت شد گفت جدی پیرهنتو دربیار یه فیگور بگیر نمیخورمت که
منم با کلی نه گفتن و خنده و به شوخی گرفتن اخرش فیگور گرفتم و نشستم
یهو گفت من برم الان میام مواظب بچه ام باش…
من موندم کجا میره…هنوزم نفهمیدم ولی وقتی اومد دستاش خیس بود…
تا رفت مسعود گفت الیاس این خیییییلی امار میده…من از خنده غش کردم‌گفتم لاشی مگه خواب نیستی؟
میگه نه منتظرم پورن ببینم
گفتم ببند نگا چی کسشعرا میگه سادست…
ارزو یهو اومد داخل و مسعود خودشو به خواب زد
تقریبا تاریک شده بود که به محض نشستن گفت میخوام یه کاری کنم به جفتمون خوش بگذره اما میترسم…
من گفتم چیکار؟؟از چی میترسی؟؟
گفت ازتو
منم اصن تو فازش نبودم گفتم نه بابا من چیکارم راحت باشین
یهو دیدم بچشو گذاشت اون ور اومد بغلم نشست گفت با بازو هات بغلم کن ببینم چه حسی داره…
من تپش قلب گرفتم و یکم تحریک شدم از بغل کردنش…
ارزو یه زن معمولی با اندام معمولی ولی خیلی خیلی خوشگل و سفید پوست بود ولی لباس های معمولی و دور از مد…
ارایشم نداشت
بغلش که کردم منو دست مالی کرد و شکمم و میگفت چه سفته ها
هی سرشو میذاشت رو سینم و هی برمیداشت باهام حرف میزد که داشتم شق میکردم به شوخی گفتم خو پاشو دیگه تا وسط کویر حموم لازم نشدیم و خندیدم…
گفت نه بابا مگه چیکار کردم…دوباره سرشو گذاشت من به مسعود نگاه کردم با دست علامت کردن نشون داد گفت بکنش کصخل ولی من میترسیدم که یهو ارنجش خورد به کیرم…
گفت اوه اوه چرا سفتش کردی؟
منم به خنده گفتم تو سفت کردی من نکردم که…
گفت میخوای بخوابونمش؟؟؟
گفتم خجالتمون میدین به این زودیا نمیخوابه یا ۱۰۰ درصد یا هیچ درصد و خندیدم که گفت صد درصدیشو هستم
گفتم:
زحمت نمیشه؟؟؟
من فکر نمیکردم حرفاش و به عمل برسونه اخه همه حرفامون به خنده و شوخی بود
گفت نه چه زحمتی همینطوری میخواستم بهمون خوش بگذره دیگه…
گفت درش بیار
در اوردم گرفت تو دستش
گفت واااقعا هم از این هیکلت کمتر از این انتطار نیس و خندید و کیرمو تو دستش تکون میداد به شوخی میگفت دو سه کیلو هست نه؟؟؟که یکی از سالن رد شد سریع پا شد
پا شدم پرده های پنجره و در رو کشبدم و در و قفل کردم دوباره نشستم رو تخت
کیر من خیلی خیلی کلفته ولی قدش ۱۶ یا ۱۷ سانته
خوش تراش و پر رگ تخمامم بزرگه
اون نشست رو کف
کیرمو دوباره در اوردم نیمه خواب بود و تخمام شله شله
یه لیس ارووووم زد به کیرم که کیرمو گرفتم و نذاشتم بخوره با چشام گفتم تخمامو بلیس
شروع کرد به لیسین و مکیدن تخمام
وااای خدا نمیدونید بعد از چهار ماه داشت یکی برام ساک میزد
گرمای لب و زبونش رو تخمام اتیش بود فقط
خوب که خورد و کیرم شق شد سر کیرمو دهنش کردم و گفتم بمک و مکید و با دست برام جق میزدهی سرش رو میگرفتم و تا ته تو دهنش میکردم و نگه میداشتم تا کیرم حسابی دااااغ شه
هی میرفت تخمامو میلیسید و کیرمو از ته دل بو میکشید فقط یه جمله گفت کصم با این کیر جر میخوره…خیلی کلفته…قربونش برم…قربون سفتی و رگ هاش برم…
که گفتم بیا پس تا جرش بدم ارووووم اومد بالا که مثلا لب بگیره منم چون نمیشناختمش و بدم میومد گفتم نه نه مسواک نزدم دهنم بو میده و فقط گردنشو خوردمو سینه هاشو خوب مالیدم که شیر میدادن بیرون…و بدنشو خیس میکردن…
بلند شدم شلوارمو تا زانو کشیدم پایین
مانتوش رو کشیدم بالا گفتم بخواب رو تخت پایین
به پشت خوابید و یک پاچه شلوارش و در اورد و شورتشو دادم کنار و کصش و دیدم…وااای چه کصی …واااااقعا سفید بود و داغ خیلی نرم بود…دوس داشتم بخورم واقعا ولی خیلی میترسیدم ازش…نه میشناختمش نه هیچی…شاید بیهوشی مالیده بود به کصش و سینه هاش میخواست ازمون دزدی کنه…یا هر چیزی
بالاخره خم شدم روش و دستمو گداشتم رو کصش و شروع کردم به خوردن گردنش و گوشش که یواش یواش ناله هاش شروع شد
اااااه
اااااه
انگشتم کن…فشارش بده …
که من بهش گفتم اروم تر و در گوشم گفت با کیرت کصمو پاره کن…من خندیدم و کیرمو گذاشتم دم کصش یکم مالیدم به گوشت های کوصش که دوباره سفت سفت شه دستمو بردم جای دهنش یکم تف کرد تو دستم مالیدم به کصش و خودم تف انداختم سر کیرم…کیرمو اروم فشار دادم نمیرفت تو سعی کردم و دیدم ناله میکنه گفتم خیلی برای کیرم تنگه…گفت فدای سرت عشقم جررررش بده که منم دستمو گذاشتم رو دهنش و با یه فشار محکم به زور دادم داخل که دستمو گاز گرفت و تو خودش جیغ میزد و میلرزید از سوز…
اروووووم شروع کردم به تلمبه زدن
کیرم داشت میترکید از تنگی کصش
فقط قربون صدقه کیرم میرفت
اروم اروم عقب جلو کردم جا باز کنه که گفت محکم بکن فشاااار بده
منم در اوردم یه تف مالیدم به کیرمو کردم تو و خوابیدم روش…اونقدر سینمو گاز گرفت که پاشدم و دهنش و گرفتم و تند تند تلمبه میزدم…داشتم دیوونه میشدم دوسداشتم با اون کص تنگ رو یه تخت باشم…بدون استرس …که گفت نکن نگه دار… دیدم دستشو انداخت رو کصش که فهمیدم داره ارضا میشه و منم واینستادم و تند تر تلمبه زدم …چشاش سیاهی رفت و بی حال شد که کیرم داغ شد و دوباره خوابیدم روش و بغل گوشش باهاش حرف میزدم…دارم جیکارت میکنم…کیرم کجاته…با صدای لرزون و ضعیفش خمار بهم گفت تو رو خدا جرش بده…جرررررم بده…قربون کیر کلفتت…بکن منو بکن…ده دیقه ای تو همین فضا گذشت که داشت ابم میومد که از اه و ناله هام فهمید و منو خواست بلندم کنه گفت نریزی داخل نریز…و منم به زور خودمو روش نگه داشتم داخل کصش خالی شدم و ناراحت شد و گفت پاشو من دوباره نذاشتم حرف بزنه و سنه هاشو مالیدم و تو اب خودم اروووووم تلمبه میزدم…کیرمو داخل نگه داشته بودم و خوابیدم روش گفتم خوب گولم زدی خخخخ
گفت مرسی…عالی بود برام…کیرم تو کصش خوابید که داشتیم حرف میزدیم و سینه هاشو میمالیدم یهو رفیقم اومد در زد الیاااااس
بیا رو بوسی کنیم ما میخوایم پیاده شیم…
منم تا کیرمو کشیدم بیرون بیشتر ابم در اومد و یکی محکم به شوخی زدم رو کصش که جیغ ریزی زد و رفتم رفیقام و خدافطی کنم‌که مسعود اومد بیرون گفت دهنت سرویس میمردی رو به من بکنیش که منم ببینم
من خندیدم و رفتیم داخل اونم لباساشو پوشیده بود و تا نیشابور حرف زدیم و شماره رد و بدل کردیم
من نیشابور پیاده شدم.‌‌‌…
مسعود میگه تا سمنان برام ساک میزده و از تو سوال میکرده…
پایان
ببخشید طولانی شد اولین داستانی بود که نوشتم
نوشته: الیاس

نوشته های مرتبط:
دُر گرانبها یادگار شبی لذیذ
تقریبا بهم تجاوز شد
سکس با پسر خجالتی در قطار
فانتزی سکس در قطار
سکس در قطار (1)
سکس دانشجویی تو قطار
سکس در دستشویی قطار
سکس در قطار اهواز تهران
سکس در قطار
سکس اول و آخر در قطار
سکس زوری با مرد چهل ساله
سکس زوری با شوهرخالم
سکس گروهی زوری
سکس زوری با رئیسم
سکس زوری با استاد خشن
سکس زوری ساسان
سکس زوری در نوجوانیم
دوست پسر شیاد و سکس زوری
پسرخاله و سکس زوری
ارضای سرباز با جوراب خانومم در قطار
گاییده شدن زنم تو قطار
قطار شهوت
قطار و هتل
ماجرای قطار
کردن پسر تو قطار
سكس با همسرم تو قطار
گاییدن کون دختر عمو تو کوپه قطار
بهار و مهماندار قطار
رویای قطار (۲)
رویای قطار (۱)
آشنا شدن در قطار (۱)
کون گنده مامانم و دو پسر حشری در قطار
شب رویایی سهیل در قطار (2)
شب رویایی سهیل در قطار
کونی بازیم تو قطار گل کرد
جشن تکلیف توی قطار
کون دادن اتفاقی در قطار
همه چی از قطار مشهد شروع شد
دختر حشری در قطار
امر به معروف در قطار
گی در قطار
آشنایی در قطار
دنیا پیادم کرد ، قطار سرنوشت سوارم کرد
کون دادن در قطار
لز زوری مینا با یه دختر دبیرستانی (۲)
کون دادن زوری به پسردایی
کون دادن زوری
ملیکا زوری دوست داشت
زنپوشی زوری تو ۱۴ سالگی
توی مدرسه زوری منو گاییدن
عاشقانه‌ی زوری
اولین بار که زوری کونم گذاشت
گی زوری
زوری گاییدنم
دوتایی زوری گاییدنم!
کون دادن زوری به 5 نفر
کس دادن زوری به شوهرم
گی زوری من
ساک زدن زوری من برای پسر چاق
کون دادن زوری من
کون دادن زوری در بچگی
دادن زوری
لز زوری با خانم خلافکار تو زندان
اولین کون دادن زوری مهلا تو راه مدرسه
کون دادن زوری به پسر همسایه
کون دادن زوری به همخونه ای
لز زوری نینا و تانیا
کردن زوری من
گایده شدن زوری کونم و دهنم توسط 3نفر
کون دادن زوری میلاد
کون دادن من: زوری یا اختیاری
سکس و سکس و سکس
سکس اینجا سکس اونجا سکس همه جا
سکس تِرِس (سکس و استرس)
اولین سکس بدون سکس…
ُسکس پولی یا بدون سکس زندگی کردن ؟
اولین سکس و بهترین سکس (۱)
از سکس چت تا سکس حضوری
سکس با مشتری خوش سکس
عشق با سکس،سکس با نفرت (۱)
سکس اجباری _ سکس یا زندگی
از آشنایی با سکس تا سکس با خواهرم
سکس رویایی من، سکس جاودانه من
سکس عالی، سکس ناب
سکس فقط سکس فیسبوکی
اولین سکس من ، یک سکس مسافرتی

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *