این داستان تقدیم به شما

سلام. من به علت کارم مدت 2 سال تهران بودم و بعدش به استان لرستان منتقل شدم دراینجا ازدواج کردم. خیلی با خواهر های زنم راحت بودم تاجایی که حرفهای خصوصی زیاد می زدیم…

***

چهارشنبه غروب بود که هستی خواهر زنم تماس گرفت و گفت گه می خواد بیاد خونمون من هم اوردمش خونه صبح روز بعد رفتم سرکار که هستی ساعت10تماس گرفت وگفت که یکی داره درمیزنه و من جرئت ندارم درباز کنم می تونی زود بیای خونه می ترسم . من زود یه شهری گرفتم و رفتم خونه وقتی رسیدم خبری نبود لباسامودر اوردم و رفتم سراغ لب تابم که کم کار انجام بدم .تااینه هستی اومد اومد وشروع کرد به حرف زدن عادت داشت زیاد حرف بزنه تااینکه گفت دیشب سرما گزاشته و سروگردنم درد می کنه شونه هام گرفته نمی دونم چه کار کنم .من هم گفتم برو حمحم خوب میشی به خودم گفتم من که همیشه زنمو ماساژمیدم بزار این هم ماساژبدم البته فقط گردن و دستاش .به هستی پیشنهاد دادم که بیا ماساژت بدم اول خیال حال کردن نداشتم اما وقتی اومد ونشست کنار لبه تخت خواب ومن شروع کردم به ماساژ گردن خودبخود هوایی شدم که ناخونکی بزنم من گه در ماساژ استعداد پیدا کرده بودم طوری گردنشو ماساژمی دادم که هستی شهوتی بشه اروم اروم شروع کردم به بازوهاش و بعد به خنده گفتم بیا تا کمرتم که گودی داره ماساژبدم او ل ناراضی بود بعد که هولش دادم روی تخت اوم ایستاد تا ماساژش بدم

 
لباس قرمزی ک تنش بود درش اوردم با روسریش. کمی روغن مالشی داشتم اوردم اول لباسشو از کمر بالا اوردم شروع کردم به مالش راستش منم راست شده بود اما روم نمی شود کاری بکنم فقط میچسبیدم بهش شاید خودش چراغ سبزو نشون بده .وقتی مالش می دادم دیدم خوشش میاد لباسشو اوردم بالاتر تاجای که دیگه درش اوردم و به شوخی وباخنده گفت هواست باشه خیالات برت نداره من دیگه کون اونو می دیدم نه چیزی دیگه پیشنهاد داردم تا پاهاش هم ماساژ بدم با کمی اصرار قبول کرد من از خدا خواسته شلوارشو در اوردم خیلی حال کردم ملحفه رو زد روی کونش گفت زانو به پایین رو ماساژ بده من شروع کردم دیدم داره لذت میبره دستم یواش یواش اوردم بالاتر تا جای که دستم به نوک کسش می خورد متوجه شدم که خوشش میاد دستمو برداشتم و زبانمو انداختم درکونش مقداری خوردمش بعد گفت میشه جلو هم بخوری منم از خدا خواسته خوردمش لذت میبرد که بهش حال میدم بهش گفتم کونت دوست دارم بکنم هستی گفت مال خودت ولی باید رازیم کنی بعد ارضا بشی قبول کردم 20 دقیقه کردمش تا ابش اومد
 
اونوقت ازم خواست تا ابمو بریزم داخل منم تا ته بردمش و خالیش کردم توش هیچ وقت این سکس یادم نمیره. یه خواهر زن دیگه دارم اسمش نگینه هیکل ردیفی داره کیر راست کن خوبیه مدت 2ساله توکفشم اما بعد سکس با هستی که چند بار طول کشید زن متوجه رفتار مشکوک منو هستی شد و منوهستی قرار گذاشتیم تا مدتی راوابطون عادی بشه نگیه تازه دانشگاه دزفول قبول شده بود می دونستم دوست پسر داره به قول معروف تک پره یه روز گفتم دوست داری بیا خونه ما برای خودت استراحت کن منو زنم که سرکاریم توهم با خیال راحت بگیر درساتوبخون .نگین قبول گرد که بیاد خونمون من در صدد بودم یه طوری ترتیبشو بدم اما راهش و نمی دونستم روز بعد مرخصی شهری گرفتم و اومد خونه لباسامودر اورئم نگین خیلی تیز بود شک کرده بود که من نظری دارم ولی خودش هم سکسی خرابی بود از چشماش مشخص بود من منتظر یه حرکت ازاون ونگین هم منتظر بود تا من با یه حالتی بهش بفهمونم که شهوت دارم رفتم نشستیم به حرف زدن نگین از وابط اجتماعی گفت ومن از تربیت قدیم مردم که اره تربیت قدیم خوب بوده ….
 
 
تااینکه حرفامون بوی سکس به خودش گرفت تا جایی که من متوجه رضایت کامل نگین دراین خصوص شدم .وقتی حالت بی قراری نگین و دیدم بهش گفتم تا حالا سکس داشتی کمی مکث کرد گفت نه به اون صوررتی که دلم بخواد چون همش با استرس بوده و خوب ارضاع نشدم .گفتم د وست داری ارضات کنم . نگین با خجالتی گفت چطوری گفتم هرطوری که دوست داری بدون استرس خونه خالی تا غروب هم زنم نمیاد منو تو تنها راحت می تونم چند بار ارضات کنم ادل کمی ناز کرد من هم از فرصت استفاده کردم شروع کردم به دست کشیدن به رانهاش گفتم بگو چه کارت کنم . اونم خجالتی کنار گذاشت گفت کمی بقل هم باشیم و لب بگیریم اروم اروم لب می گرفتیم تا اینکه دستش کذاشت روی کیرم گفت اخ خوب بزرگه ببینم مثل هیکلش دوم میاره من به خنده گفتم این کیر من کون تو خونه خالی .

 
 
خندید گفت خودت ببینم چه کار می کنی . گفتم کم نیاری فقط چون من دیر ارضاعهستم .خندید گفت ببینیم و تعریف کنیم دیگه صبرم سر اومد روفتن سریع دامنشو با شرت دراوردم شروع کردم به خوردن کوسش نوکشو می گرفتم زبون می زدم حال می کرد توی این دنیا نبود حدود نیم ساعت براش ساک زدم بعد گفت می تونی ببری تو .گفتم اره . برام جغش کرد گفت حالا بزن ببینم چقدر زور داری منم تا گذاشتم در کونش اخ مجردبود تا ته رفت شاید 15دقیقه کردمش تا ارضاع شد منم ابو ریختم روی کونش خیلی لذت برد تاجای که تا 1ساعت بعدش بغلم بود لب می گرفتیم تا حالا 5 مرتبه باهم حال کردیم قراره  بیاد دو باره باهم حال کنیم اگه اجازه بده عکس میگیرم و می زارم براتون.
 
 
نوشته: امید

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *