این داستان تقدیم به شما
روز پرکار و خسته کننده ای رو پشت سر گذاشتم شل و پت و خسته و کوفته به دوتا از همکارام گفتم من امشب تنهام اگه طالبین مشروب بگیریم دورهم حال کنیم . اولش قبول کردن منم دوبطر ودکا گرفتم و هله هوله رفتم به سمت خونه . ساعت 12 شب شد تماس گرفتن که ما نمیتونیم بیایم!
تنهایی نشستم و دو گیلاس جاتون خالی زدم ، هوا خیلی گرم بود از باد کولر خوشم نمیومد واسه همین پنجره رو باز کردم . گاهی یه نسیم خنک میومد رو صورتم و اونم پاتیل میشد میرفت تا نسیم بعدی…
نشستم پای ماهواره کانال کشی و کوس چرخ زدن تو شبکه های مختلف که یهو تلفن خونه زنگ زد. اولش فکر کردم زنمه که با پدر و مادرش و خواهراش راهی شمال شده بودن تماس گرفتن ولی وقتی گوشی رو برداشتم دیدم حرف نمیزنه !! هرچی صحبت کردم جوابی نیومد. قطع کردم…
دوباره ؛ سه باره … آخرش گفتم : ببین عزیزم خیلی اشتباه گرفتی تو این خونه نه پسر هست نه دختر منم متاهلم و حال و حوصله ی اینجور تلفن بازیها رو ندارم . منتظر تماس هم هستم لطف کن شانستو یه جای دیگه امتحان کن… یهو فوت کرد
گفتم : چای دستته داری فوت میکنی؟ خندید…
گفتم : خوب تا اینجا که خوب پیشرفت کردی . پس لال نیستی ؛ کرم نیستی ؛ فوت میکنی و میخندی
_ : اوهوم
+ : باریکلا اوهومم بلدی… خلاصه که دردسرتون ندم سر حرف باز شد دیدم زنه.
صحبت میکردیم ولی آشنائیت نمیداد و میگفت حالا بعد آشنا میشیم. واسه همین ترسیدم نکنه از قوم و خویشای عیال باشه داره تست میگیره . واسه همین مودبانه صحبت کردیم هرچی دقت کردم دیدم صداش آشنا نیست… ولی متوجه شدم که اون قشنگ از تمام زندگیم خبر داره.
کوس گیجه گرفته بودم که این کیه ؟ مستم بودم و تنها جدای از اینکه خودم خیلی هاتم وقتی هم که مشروب میخورم حشریتر میشم!!
آخر سر بعد از 4 ساعت صحبت تلفنی واسه فردا شب قرار گذاشت که برم خونه اشون. میترسیدم ولی دلو زدم به دریا . آدرسی که داد نزدیک حرم بود و یه حسینیه تو کوچه اشون . گفتم کجا رو باید بپام؟!!! بازم رفتم کوچه شون بن بست بود. کوچه رو انداز برانداز کردم خونه رو پیدا کردم با موبایل تماس گرفتم گفت اوضاع ردیفه.
اومد در رو باز کرد به محض اینکه در باز شد عطر خوشبوی زنونه اش تمام کوچه رو پر کرد ، لباس تنش با آرایش ملیحی که کرده بود همون دم در کیرمو راست کرد. ناگفته نمونه که چون از شب قبل مشروب داشتم قبل از اومدن خوردم که اگه گیر افتادم و بزن بزنی هم شد کتک خورم خوب باشه. باور کنین همون دم در میخواستم بکنمش … رفتیم تو خونه اونم تنها بود. میخواستم زودتر شروع کنم اما فکر اینکه این کیه و آمار منو زندگیمو از کجا داره مخمو داشت رنده میکرد.
گفتم خوب حالا نمیخوای خودتو معرفی کنی؟ وقتی که خودشو معرفی کرد دیدم زن داداش باجناقمه.
من اونا رو نمیشناختم راستش تو مهمونیهای بزرگ فامیلی که اکثرا سالی یکی دوبار انجام میشد من فقط با بستگان نزدیک دم خور بودم و زنها و دختراشونو نمیشناختم. خودشو سارینا معرفی کرد . جا خوردم گفتم شما که شوهر داری بعدشم فامیلی نمیشه که !! این چه کاریه کردی دختر جان الان کسی بیاد که کونمونو با قیف آش داغ میدن!! میخواستم برم اما گفت من جدا شدم . خوب چون باهم ارتباط نداشتیم خبرم نداشتم …
گفت مادرمم رفته خونه داییم اینا امشب نمیاد من امشب تنهای تنهام تا صبح… اومد جلو و دستشو دور کمرم حلقه کرد و گفت:
اولین باری که دیدمت عاشقت شدم ؛ عاشق لبات شدم . بعد که حرف زدی عاشق صدات شدم ؛ صدات خیلی گرم و آرامبخشه! وقتی حرف میزدی من بی اختیار خیس میشدم!!
گفتم : جل الخالق !!! مگه میشه؟
از خودم بگم نه قد بلندی دارم نه هیکل میزون با یک و 67 قد و 60 کیلو وزن فقط صورتا خوشگل با ابروهای کلفت (اسمی که دخترای محل رو من گذاشته بودن ؛ ابرو کلفته) صدای باس … همین… دیگه بقیه زیباییهامو رو خدا جایی گذاشته که همیشه پنهانه. کیر19 سانتی و کلفت…
یه تاپ مشکی طرح دار آستین حلقه ای تنش بود با یه دامن مشکی خیلی کوتاه که بدن سفید و برفیش بدجور خودنمایی میکرد. منم بغل گرفتمش یک کمی نگاهش کردم چشماشو بست و سرشو کج کرد و لباشو آورد جلو گفت : هوووووووووووووووووووووووم تا لب ازش گرفتم یک آهی کشید کثافت که موهای تنم که تا اون موقع به احترام کیرم خوابیده بودن همه سیخ شدن… بلندش کردم رو شکمش انداختمش رو مبل دامنو دادم بالا وایییییییییییییییییی خدا یه شورت توری صورتی خوشرنگ که دلم نیومد از پاش دربیارم از بغل شورت گفتم یک کمی رو کوسش سر بدم دیدم بچه خیس کرده حسابی. یهو خودشو جابجا کرد کیرم سر خورد و رفت تو کوسش چنان ناله ای کرد که میخواستم جرش بدم شروع کردم تلمبه زدن خرگوشی ، ضربه ای ، اسبی ، سگی … دیگه آب کوسش از رونش سر میخورد میرفت پایین. کونش خیلی خیلی ناز بود گرد وکوچولو … از این کونایی که خط لپ داره گفتم کون میخوام گفت نه الان نه من امشب فقط میخوام تا صبح کیرت تو کوسم وول بزنه…
تا صبج؟!!! کیر مصنوعی نیست که بابا موجود زنده است تایم داره وقت استراحت داره مگه آبمیوه گیریه که تا صبح برات کار کنه و زرت و زرت آب بپاشه؟!!
شاید باورتون نشه من سکسهام طولانیه ؛ حدود 45 دقیقه تا یکساعت هم ثبت کردم ولی اون شب از ترس اینکه کسی نیاد و ضد حال بخورم 20 دقیقه ای تمومش کردم . هرچی اصرار کرد که شب رو بمون کسی نمیاد قبول نکردم . دستپاچه خداحافظی کردم و رفتم ولی قول کونشو شب دیگه ای بهم داد. از در اومدم بیرون رسیدم سرخیابون سوار تاکسی شدم گوشیم زنگ زد دیدم ساریناست گفتم چیه تازه زدم بیرون که عزیزم. گفت : خواستم بگم خیلی شانس آوردیم تو که رفتی داییم اومد بالا که اصرار کنه منم برم خونه اشون قبول نکردم اونم رفت…
خلاصه که یه روز دیگه بردمش خونه یکی از دوستان ی کون تاریخی بهم داد که هیچوقت یادم نمیره. کون کم کاری داشت خیلی گریه کرد ازش عذرخواهی کردم ولی گفت : من در تمام عمرم فقط یک بار به شوهرم کون دادم که دیگه ترسیدم و نزاشتم ولی تو انقدر خاطرت برام عزیز بود که گذاشتم اینکارو بامن بکنی… بعد از اون فتح اون کون قشنگ دیگه همو ندیدیم و اونم ازبس خوشگل و خوشتراش بود که مجدد با یکی دیگه ازدواج کرد و رفت…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید