این داستان تقدیم به شما
تازه لیسانسم رو گرفته بودم. چند ماهی دنبال کار بودم و خسته از بیکاری و بی پولی اون هم تو این سن. به پیشنهاد رضا هم دانشگاهیم برای کار به یکی از شهرهای کوچیک جنوب رفتم. سه روز بعد رسیدم اونجا و فرداش با رضا به شرکتشون رفتم و همون روز هم مشغول به کار شدم. گرمی هوا، غربت، مشکل خوابگاه و هر چیزی رو تحمل کردم و به کارم چسبیدم. البته در عوض درامد خوبی هم داشتم و خیلی زود تونستم یه خونه کوچیک رهن کنم و دیگه مستقل زندگی کنم و از خوابگاه و مشکلاتش رها بشم.
شهری که بودیم حدود نیمی از جمعیتش عرب بودن و رضا از همون روز اول مدام بهم توصیه اکید! میکرد که به هیچ وجه به دختر و زن عرب نگاه چپ هم نکنم چه برسه به دوستی و کار دیگه. کم کم خودم با اشنا شدن به جو اونجا تعصب شدید عربها به زنهاشون و دخترهاشون رو میدیدم و هر روز خبر دعواهای شدید ناموسی رو میشنیدم و با اینکه خیلی وقتها عجیب امار میدادن ولی با هیچکدوم حتی حرفم نمیزدم. ولی ازونجایی که ادمو از هرچیز منع کنن بیشتر بهش حریص میشه تو دلم خیلی دوست داشتم یه بار هم که شده با یکیشون سکس داشته باشم ولی رک و راست خایه اینکارو نداشتم!
یکسالی گذشت و به پیشنهاد رضا پراید تمیز دوستشو که قصد فروش داشتو خریدم و چون پارکینگ نداشتم جلوی در خونه پارکش میکردم. یه روز صبح زود موقع سوار شدن واسه رفتن به شرکت متوجه شیشه شکسته پنجره ماشین و سرقت ضبط ماشین شدم. رفتم کلانتری و گزارش دادم. یه فرم هم پر کردم و ادرس و تلفن و… نوشتم. برگشتم و با دزدی های زیادی که اونجا میشد قید ضبطو کلن زدم و میدونستم اینجا در و پیکر نداره. دو روز بعد با کمال تعجب دیدم از کلانتری زنگ زدن و خواستن برم اونجا. وقتی رفتم بهم گفتن یه پسر 19 ساله ای رو دیشب موقع سرقت ضبط تو دو تا کوچه پایین تر از ما گرفتن و اون هم تو بازجویی اعتراف کرده ضبط شما را هم خودش دزدیده. (البته بعدن فهمیدم همسایه ها بودن که طرفو گرفتن نه دوستان مامور) گفت ضبط رو به مال خر فروخته و فردا صبح باید برم دادگاه به عنوان شاکی. حوصله دادگاه نداشتم و قید ضبط رو هم که زده بودم گفتم جناب! من رضایت میدم و مشکلی ندارم!! با ناراحتی نگام کرد و گفت رضایت هم بخوای بدی باید فردا تو دادگاه و درحضور قاضی بدی. دیدم چاره ای نیست خداحافظی کردم و خواستم بیرون بیام که با صدای کلفت و نخراشیده صدا کرد اهای آقا! برگشتم گفتم بله؟ گفت فقط بدون این پسر بار اولش نیست و رضایت بدی دوباره میاد بیرون و راحت دزدیش رو میکنه! گفتم مگه قاضی ازادش میکنه؟ گفت: قاضی اشناشونه و بار اول هم فقط یه تعهد از مادرش گرفت و ولش کرد. گفتم مگه پدرش چیکارست؟؟؟ گفت پدر نداره. با مادرش زندگی میکنه. حواستم باشه فردا خام حرفا و زبون مادرش نشی! همه اداهاش و حتی گریه هاش فیلمه! مادره ازون هفت خطهاست! حالا خود دانی! تشکر کردم و اومدم. خودم تو دلم میخواستم رضایت بدم و بیخود واسه خودم دشمن درست نکنم تو این شهر غریب.
فردا ساعت 9 به دادگاه و شعبه مورد نظر رفتم. توی اتاق پر از ادم و شلوغ بود به سمت اقایی که دفتردار بود رفتم و خودمو معرفی کردم. گفت هنوز قاضی نیومده و وقتی اومد شما اولین پرونده هستین. اومدم بیرون و دورتر از اتاق توی راهرو روی نیمکت خالی نشستم. خیلی زود متوجه شدم که یه خانم داره از جلوی اتاق قاضی به سمتم میاد. یه زن حدود 40 ساله با چادر عربی که بالای چادر دور سرش محکم شده بود و پایینش کامل از هم باز بود و لرزش و حرکت سینه های درشتش از همون دورمشخص بود. یه دامن مشکی بلند و صورت معمولی با چشم و ابروی مشکی و لبای گرد که با رژ سرخ کامل توجه ادمو جلب میکرد. هرچی نزدیکتر میشد من بی اختیار بیشتر شهوتی میشدم و بیشتر به سینه ها و لای پاهاش که از روی دامن هم تپل و گوشتی بودن کسش مشخص بود خیره میشدم. شاید واسه خیلی ها جذاب نبود و بهتر ازون زیاد بود ولی این زن دقیقن شبیه همون چیزی بود که یکسال تمام تو خیال خودم سکس باهاشو تجربه میکردم و تمام ذهن و شهوتم درگیرش شده بود.اومد کنارم ایستاد و خودشو معرفی کرد. یه کم بچشو اول نفرین کرد و گفت که از دستش زندگی نداره و بعد هم گفت که جوونه و بالاخره اشتباه کرده و جز این پسر کسی رو نداره و…. دیگه به حرفاش توجه نکردم و خیلی تابلو به سینه هاش و لای پاهاش خیره شده بودم. چشمام پر شهوت شده بود و منتظر بودم هرلحظه یا به نگاهم اعتراض کنه و یا چادرشو با دستاش ببنده ولی فقط حرف میزد و من هم با جسارت بیشتر هربار دستمو روی کیرم میمالیدم و بدنشو دید میزدم. اومد روبروم ایستاد و بلند گفت: اقااااا گوش میدین چی میگم؟؟؟ یه کم خودمو جمع و جور کردم. با خونسردی با نگاه پراز شهوت بهش گفتم: یا ضبط من یا پولشو بدین منم رضایت میدم. حرفم خوشحالش کرد و گفت شما الان رضایت بدین من خودم قول میدم دوروزه نه اصلن همین فردا پولشو بیارم در خونتون. یه پوزخندی زدم و گفتم اول پول ضبط بعد رضایت. با منم بحث نکن فایده نداره این حداقل چیزیه که دارم میخوام ازت. گفت اخه الان دادگاهشه. گفتم میدونم مگه شما با قاضی اشنا نیستی؟؟ برو بندازش واسه فردا. اینجوری پسرتم یه روز میمونه بازداشتگاه و یه کم ادب میشه. واسه خودش خوبه یه کم بترسه. دید من کوتاه بیا نیستم. نشست کنارم رو نیمکت و تا اومدن قاضی از خودش و مشکلاتش گفت و منم سعی میکردم همش از خوشکلیش و دلیل ازدواج نکردنش و اینا بگم و با حرفام بهش نزدیک بشم. اگه خر هم بود نیت و منظورمو از حرفها و رفتارام فهمیده بود چه برسه به این که خودش تهش بود. قاضی اومد و اون هم خیلی زود موافقت قاضی رو گرفت. با هم از دادگاه بیرون اومدیم. توی پارکینگ دادگاه رو صندلی جلو ماشین کنارم نشست. حوصله زدن تو خاکی و مخ زنی نداشتم. نگاش کردم دستمو گذاشتم رو پاهاش و گفتم بریم خونه ؟؟ از صراحت و شایدم پرویی من تعجب کرد و گفت نه باید بره خونه و اول خودشو اماده کنه.
ماشینو روشن کردم و خواستم برسونمش ولی شهوت اون لحظه نمیزاشت بیخیالش بشم. گفتم من الان خیلی داغم خودتم حتمن فهمیدی! با یه خنده ریز گفت کور نیستم و از چشمات حالت معلومه. گفتم الان یه کم ارومم کن بعد برو خونه و خودتو اماده کن واسه اصل کار!! گفت چجوری ارومت کنم الان؟؟ گفتم بزار بریم خونه بهت میگم. اوردمش سریع خونه. یه کم از پشت بهش چسبیدم و سینه هاشو محکم مالیدم. گفت الان بیخیال شو و بزار اینکارها را واسه بعد. میدونست که با مالیدن سینه هاش خودشم زود تحریک میشه و هوس دادن میکنه. نشست لب تخت و ایستادم جلوش. شلوارمو کشیدم پایین و نگاهش کردم. خودش شروع به لیس زدن و خوردن کرد. ازینکه بدون خواهش و قربون صدقه های الکی، خودش بی ناز و منت و حرف اضافه کاری که بایدو انجام میداد لذت میبردم. اینقدر حشری بودم که حتی چادرش هم در نیاوردم و یه لب هم ازش نگرفتم و مستقیم فرستادمش واسه ساک زدن. ساک زدنشو که دیدم فهمیدم بیخود نمیگن که زنهای عرب خیلی داغن و تو سکس کم نمیزارن. یه کم که خورد سرشو گرفتم و خودم تو دهنش تلمبه میزدم. هر بار که کیرمو تو دهنش جا میداد و با زبونش کیرمو میخورد تو دلم از پسرش واسه دزدیدن ضبط تشکر میکردم! بعد چند دقیقه بالاخره ابمو رو صورت و لباش خالی کردم. واسم جالب بود که ابمو از رو لب و صورتش جمع کرد و از بالای پیرهنش روی سینه هاش مالید و گفت دوست داره اینکارو. رسوندمش نزدیک خونشون. با گوشیش خواستم بهم تک بزنه و خداحافظی کردم و برگشتم. ساعت 1 بود. یه غذایی خوردم و دوش گرفتم دراز شدم رو تخت. ساعت 4 خواب بودم که از صدای زنگ گوشیم بیدار شدم. دیدم میگه امادست و میخواد بیاد. گفتم بیا منتظرتم. در خونه رو خواست نیمه باز بزارم تا خودش هروقت کوچه خلوت بود سریع بیاد داخل. به خاطر کوچیکی شهر و مسافت کم خیلی زود رسید خونه و منم تو این فاصله ژل تاخیری به کیرم زدم و دوتا قرص هم بالا انداختم تا با خیال راحت ترتیبشو بدم. احساس راحتی عجیبی باهاش داشتم. اولین باری بود که خیلی راحت و بدون استرس هر خواسته ای که داشتم به طرفم میگفتم و اونم انگار کارش فقط راضی کردن کیرم و لذت دادن به منه. چیزی که بعدن فهمیدم اکثرشون اینجوری بهشون یاد دادن و کلن وظیفه اصلیشون براورده کردن تمام نیازهای جنسی مردهای عربه و حق اعتراض و سرپیچی هم ندارن و باید بی کم و کسر مثل یه برده همیشه در اختیار مردهاشون باشن. و مردها هم در ازای لذت و حالی که با زنهاشون میکنن و البته درادشون واسه اونها طلا میخرن و به خاطر همین اکثر زنهای عرب دستاشون پر النگو و انگشتره. و هرکی دستاش پربارتر باشه یعنی کیره مردش ازش راضی تر!
اینها حرفهایی بود که از اون شنیدم و راست و دروغش گردن خودش. گفتم کامل لخت شو. لباساشو در اورد و اومد رو تخت کنارم. بدن سفید و تمیزش با سینه های بزرگ و نوک قهوه ای و کسی که تپل و گوشتی لای پاهاش برق میزد. لباشو شروع به خوردن کردم و کم کم با دست کسشو میمالیدم. به سینه هاش رسیدم محکم تو دست گرفتمشون. سرمو بهشون فشار میدادم و نوک سینه هاشو به ترتیب با ولع میخوردم و لیس میزدم. چشماش پر از شهوت بود ولی هیچ حرفی نمیزد. گفتم برو لای پاهام و سیخش کن. اروم اروم باسن بزرگشو به طرف پایین تخت کشوند و سرشو به کیرم رسوند. سینه هاشو به پاهام چسبونده بود و با شهوت تمام کیرمو میخورد. چند بار از سر کیرم کمی اب بیرون اومد و خواستم با دستمال تمیزش کنم که نمیزاشت و میگفت واسش مهم نیست و تا ته تو دهنش فرو میکرد. ساک زدنش سبک خاص خودشو داشت! مثل چایی داغی که با هورت کشیدن و مکش زیاد تو دهن سر میکشی!! مدام با شدت مک میزد. بعضی وقتها از پایین تا بالای کیرمو اروم فوت میکرد! و وقتی سرد میشد دوباره تو دهن داغش فرو میکرد. دوست داشتم فقط به حرکات صورت و لب و زبونش روی کیرم نگاه کنم. بعد از ساک زدن دلچسبش چهار دست و پا گذاشتمش لب تخت و خودم ایستاده شروع به کردن کسش کردم. کسش یکی دو دقیقه ای وحشتناک تنگ و باحال بود ولی کم کم خیس و گشاد شده بود و منم محکم میکردمش تا ارضا بشه ولی اون هم به این راحتی ها کارش نمیشد! خوابوندمش و افتادم روش. پاهاشو با دستام کمی دادم بالا. اینجوری معلوم بود بیشتر حال میکنه و مدام منو به خودش فشار میداد و با شهوت میرفت سمت یکی از گوشهامو زبونشو داخل و روی گوشم میچرخوند. لذت زیاد همراه با کمی قلقلک و مورمور شدن بدنم باعث میشد زود سرمو ازش جدا کنم ولی دوباره و دوباره و… اینکارو انجام داد. از همین کارهاش و ریزه کاریهای متفاوتش لذت میبردم. نوک سینه هامو اروم گاز میگرفت و منم با تحریک شدن بیشتر به کسش فشار می اوردم. یه کم هردو عرق کردیم و گرم شده بود. از روش پاشدم و رفتم پنجره اتاق رو کمی باز کردم و با لباس زیرم هر دومونو باد میزدم. با تعجب گفت سکس با همین عرق کردنهاش حال میده خوب! نمیدونم شایدم راست میگفت ولی من دوست داشتم خنک بشم. دراز کشیدم کنارش خودش شروع به خوردن کرد. شهوتش از من با اون همه ادعای هات بودن بیشتر بود. دیگه اینقدر کیرمو تو دهنش فرو کرده بود که کیرم حسی به ساک زدنش نداشت و حال نمیکرد. گفتم چجوری دوست داری بکنمت؟؟ میخوای بشینی روش؟؟ به پهلو خوابید و گفت بیا پشتم. از پشت بهش چسبیدم و از لای پاهاش کیرمو به کمک خودش تو کسش کردم. با دست روی باسن نرمش اروم سیلی میزدم و محکمتر میکردمش دیگه تو اوج بودم و نمیتونستم بیشتر ادامه بدم و نگران ارضا نشدنش بودم. بلند گفتم من دارم میپاشم تو کست! و اونم انگار منتظر این لحظه بود و همزمان با من ارضا شد. واقعن هنر خاصی تو سکس داشت خودش طبق عادت با ارضا شدن مردش ارضا میشد. شاید از نظر خیلی ها کسشر باشه ولی اونایی که با زنهای عرب بودن یا حتی شنیدن میدونند که تو ذهن و شخصیتشون اینو قبل ازدواج حک کردن که باید فقط مطیع و دراختیار شهوت و کیر مردشون باشن و به قول خودش من یه سکس خیلی معمولی باهاش داشتم و خیلی کارهای عجیب و حتی کثیف رو وادار به انجامش هستند. وقتی پرسیدم مثلن چی؟ گفت بستگی به مرد داره ولی چیزی که خودش مثلن همیشه باید انجام میداده و البته بدش هم نمیومد این بود که بعد از سکس خواست دو تایی برای شستن هم بریم دستشویی و اونجا زانو زد و خواست لای سینه هاش ادرار کنم! با یه کم تعجب و مکث اینکارو کردم و تجربه جالبی بود. بعد هم خودشو کامل شست و اماده شد و رفت.
شب بهش پیام دادم نمیای اینجا شب پیشم؟
گفت: نه مادرم پیشمه و نمیتونم. فردا دادگاه میبینمت.
آخه هنوز پول ضبط رو کامل ندادی!!!
__¬ بجه پررو ابتو پاشیدی، شاشت هم کردی! دیگه بهونه نیار. سر حرفت باش. نزار مجبور بشم جور دیگه رفتار کنم!
کپ کردم و نوشتم: شوخی میکنم بابا. اصل بدهی رو امروز دادی میدونم. فقط گفتم اگه بشه یه کار دیگه برام بکنی. نه واسه رضایت. واسه خودم. منم جبران میکنم برات.
_برای من بیخود حاشیه نرو. اصل حرفتو راحت بگو.
تو یه کلمه براش نوشتم: ” کون”
دیگه جوابی نداد و منم از ترس گیر ندادم. فرداش رفتم دادگاه و بعد از دو ساعت معطلی رضایت دادم و قاضی هم دوباره با تعهد دستور آزادیشو داد. ( شهر بی در و پیکر و بی قانون تر ازونجا وجود نداره) موقع برگشتن ازم تشکر کرد و معذرت خواهی بابت پسرش و…. منم با کمی شوخی و خنده جدا شدم. حدود یه هفته بعد بود که پیام داد: فردا میخوام بیام کاری که خواستی رو برات بکنم. خلاصه اومد و کونش هم با کیرم اشنا شد و واقعن حیف بود اگه نمیکردم این کونو.
موقع رفتن گفت این بار رو مهمان بودی ولی از دفعه بعد چیزی خواستی باهات حساب میکنم!
نوشته: مهران
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید