این داستان تقدیم به شما
با سلام من اسمم وحیده نوزده سالمه ما من تو روستا زندگی میکنم ما یه همسایه داریم که یه دختر داره که اسمش نرگسه راستش من مغازه دارم هستم از اون دختر بگم هر وقت میاد دم در مغازه لباسهای تنگ میپوشه سینه هاش خود نمایی میکنه تقریبا قدشم بلنده یه هفتاد کیلویی هست پدر بزرگ من دوتا زن داشت که زن دومی بچه هاش تقریبا هم سن من بودن
…
روز پدر بزرگم فوت کرد و بعد از چله رفتم خونشون پیش عموم که یه سال ازم کوچیکتره دیدم نرگس اونجاست گوشیش شارژ پولی نداشت و اونم دلش میخواست شارژ بگیره من بهش گفتم این کدو بفرست به فلان شماره ده تومان برام میاد بعد تو سرویسشو لغو میکنی و من پنج تومان برات انتقال میدم شارژ اومدو گفتم شمارتو بده تا بزات انتقال بدم داد و براش انتقال دادم…شمارشو گرفتم اونم شمارمو گرفتم گرفت خلاصه شب ها به هم اس ام اس میدادیم و سلام علیکو خوبی و چطوریو تا یکی از دوستام بهم گفت نرگس به فلان پسره داده منم فکری به سرم زد یه شب داشتم اس میدادم یه چشمک براش فرستادم بعد شروع شد قلب و ….اوتم میفرستاد تا بردمش جایی که اس ام اس عاشقانه میداد…
یه روز گفتم بزار باهات رابطه جنسی داشته باشم گفت یعنی چی گفتم بهم میدی گفت زهر مار اگه چنین چیزی دوباره بگی به بابات میگم البته یادم رفت بگم نرگس دختر عموی پدرم بود وقتی گفت به بابات میگم منم گفتم پس چرا به فلانی دادی اون بعد چند دقیقه گفت کی گفته دروغ گفته گفتم بیام به بابات بگم گفت باشه هر چی تو بگی گفتم فردا مامان و بابام میرن جایی کار دارن به بهانه رفتن پیش دوستا بیا مغازه من ظهر بود اومد دم در مغازه بردمش داخل مغازه کسی نبود شروع کردم لباشو خوردن خوب بلد نبود بعدش شلوار و شرتمو کشیدم پایین مال اونم کشید کیرمو گذاشتم لا پاهاش و پستوناشو گرفتم و شروع کردم تلمبه زدن وقتی ابم خواست بیاد چون میترسیدم تا بلو باشه وقتی میخواد بیرون دستمال اوردم ابمو ریختم رو دستمال و اونم رفت…
امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: نام نامه فرقی نداره
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید