این داستان تقدیم به شما
سلام عرشام هستم استاد زبانهای فارسی و دری در دانشگاد آزاد عسلامی
تابستان امسال زنداداش دو ماه بود از ازدواجش میگذشت
سر ظهر بود رفتم اتاقش باهاش خوش و بش کنمون عاشقش بودم دیدم رو تختش خوابه شلوار تنش نبود یه پیرن سفید لَخت تنش بود همه باسن بزرگ و گرد هوسناکش بیرون بود رون و پاهاش از شفافیت و سفیدی برق میزد مایوی مشکی تنش بود لبهای کصش از زیر آن نقشش معلوم بود هوا هم کمی تا قسمتی ابری بود با احتمال رگبار و تیربار لخت شدم خوابیدم پیشش کیرم حسابی سفت بود بزرگم هست بیش از بیست سانته اندازه یک وجب تا بیخشه طوری که میتونم کیرم را در کون خود فرو کنم باسنشو نوازش کردم دستمو بردم رو ممه هاش خواب و بیداری گفت رضا خوابم میاد نکووون منم گفتم آبم میاد بکووون
مایو را کشیدم پایی خودش م کمک کرد کصش خیس بود منم گفتم آبم میاد بکووون کیرمو گذاشتم سوراخ کوصش تا فشار داد نصف بیشترش رفت توش محکم گفت آخخخخخ رضا پارم کردی!! ثانه نشده کیرم تا خایه هام تو کصش بود بقدری هیجان داشتم و تشنه کوص زنداداشم بودم همونجا ابم اومد همشو ریختم تو کصش تازه انگار فهمیده بود رضا نیستم بلکه ناصرم شاید هم یاسرم نمیدانم چرا از وسفش قاسرم. برین گمشین مزاحم نشین مزاحم چیه مراهمیم
خواستم کیرمو دربیارم چشاشو باز نکرد دستمو رو سینه هاش فشار داد گفت رضا جون در نیارش بازم میخوام چند دقیقه ای نشد دلم باز خواست این دفعه اونقدر گاییدمش تا به نفس نفس افتاد چرخید دمروم خوابید کونشو آورد بالا گفت بکوون تو کوصم دارم منم میشم خدای من چقدر مزه داشت وقتی خوابیدم رو پشتش کیرمو کردم تو کصش اونقدر شهوت داشت منو که ۷۳ کیلو وزنمه بلند میکرد تا کیرم بیشتر بره تو کصش
منم همه وزنم روش ننداخته بودم تا ارضا که شد لریزید افتاد رو تشک با حالت خمار خواب گفت بمون روم تا خوابم ببره میدونست ممن رضا شوهرش نیستم اما وانمود میکرد رضا داره میکنتش. همینجر که به خواب میرفت از من پرسید چطو به تو گیر ندادن منهم گفتم فیلمی خواهم ساخت و پاسخت را خواهم بداد
بعد این سکسم الان چندین ماهه همه جورو میوکنمش از کص و کون و ساک و چمدان و بقچه و نی لبک
اونقدری که من کیکنمش داداشم یک پمجمشک نمیکنه
اینم داستان من و فرشتر
نویسنده: عرشام پمجمشک کیکنمش نژاد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید