این داستان تقدیم به شما

سلام. این خاطره برمیگرده به پاییز سال ۹۲…

***

داستان از اونجا شروع میشه که یه روز پسر عموم اومد خونمون و گفت احسان یه شماره خیلی اذیتم میکنه و مدام تک میزنه و امون نمیده و حسابی کلافم کرده؛ گفتم دختره؟ گفت آره، گفتم چرا باش دوس نمیشی؟ گفت که دردسر داره و میترسمو… خواست سیمکارتو بشکنه نذاشتم و یه سیمکارت ایرانسلی که تازه خریده بودم و هنوز آک مونده رو بش دادم و سیمکارتشو ازش گرفتم. سیم کارتو که وارد کردم دیدم پیام اومد انقد تماس از دست رفته داشتید چند دقیقه از گذاشتن سیمکارت تو گوشی نگذشته بود که گوشیم زنگ خورد جواب ندادم ولی همینطور زنگ میخورد گوشیم. واقعاً پسر عموم راست میگفت دختره مهلت نمیداد و زنگ پشت سر زنگ. منم که میدونستم چطور باش کنار بیام جواب دادم و دلیل تماساشو پرسیدم که گفت شمارتو از دوستم گرفتم و میخوام بات آشنا بشم منم واقعیتو بش گفتم که اونی که تو میخوای پسر عمومه ولی اون باور نمیکرد و تماساش که کمتر نشد هیچ بیشتر هم شد. یاد این ضرب المثل افتادم که میگه گریزونی آویزونه، آویزونی گریزونه که در مورد رابطه دختر پسری خیلی صدق میکنه میتونید امتحانش کنید.

من هم سر صحبتو باش باز کردم و رابطمون شروع شد وهر شب اس بازی میکردیم و بعد از چند روز قرار گذاشتیم همدیگه رو دیدیم و هردومون از هم خوشمون اومد. سپیده یه دختر سبزه بانمک و اندامی کشیده وروفرم و کمر باریک و قیافه ناز و جذابی داشت مثل هنرپیشه های هندی با چشمای بزرگ وخمار.
از اون قرار به بعد حجم تماسا و پیامهامون چند برابر شد و کم کم رنگ سکسی بخودش گرفت طوریکه اگه من حرف از سکس نزنم اون شروع میکرد و این نشون میداد که چقد حشریه و تو کف.
بعد از یه مدت که قرارهای عاشقیمون بیشتر شده بود و کلی باهم لب میگرفتیم و سینشو میمالیدم و ممه هاشو میخوردم یه قرار گذاشتیم که یه سکس درستو حسابی انجام بدیم. روز قرار که رسید صبح زود پاشدم و صبحونه خوردم و رفتم حموم بخودم رسیدم و دوبار خودمو خالی کردم که موقه سکس کم نیارم و زود ارضا نشم.
 
 
ساعت موعود فرا رسید و سر ساعت زنگ زد و گفت من منتظرتم. منم بدون هیچ معطلی با برنامه ای که از قبل ریخته بودم ماشین دوستمو گرفتمو بردمش جایی که جور کرده بودم. همینکه رفتیم داخل همدیگرو بغل کردیمو شروع کردیم به لب گرفتن من با دستام با سینه هاش ور میرفتم. مقنعشو کشیدم و از رو سرش انداختم پایین خواستم دکمه های مانتوشو باز کنم نذاشت و گفت هردو با هم لخت بشیم. منم قبول کردم و شروع به باز کردن دکمه های پیرهنم کردم اونم همزمان بامن دکمه های مانتوشو باز میکرد و شلوارامونو در اوردیم و من با شورت موندم و اونم فقط با شورتو کورست حتی زیر مانتوش تاپ هم نپوشیده بود.
نشستم رو زمین و از دستش گرفتم و کشیدمش نشوندم تو بغلم و دوباره شروع کردیم به لب بازی. من یه دستم رو سینه هاش بود و داشتم میمالوندم براش و یه دستم هم رو کسش بودو باش بازی میکردم که از شدت شهوت خیس شده بود. کورستشو باز کردمو خوابوندمش رو کمرش و خوابیدم روش و شروع به خوردن لبا و سینه هاش کردم. تو همون حالت که خوابیده بود شورت خودمو دراوردم و خودشم شورتش از پاش کشید و انداخت یه گوشه که این کارش نشون میداد بد جور آمپر چسبونده و واسه سکس لحظه شماری میکرد. منم با روغنی که خودش آورده بود کیرمو چرب کردم و پاهاشو بردم بالا و یکم به سوراخ کونش روغن مالیدم، پاهاشو گذاشتم روی شونه هام و سرکیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و فشارش دادم. هنوز کله کیرم نرفته داخل جیغ کشید و بلند شد یکم آرومش کردم و گفتم اینبار قمبل کن همینکارو کرد ولی باز هر چی فشار میدادم نمیرفت داخل.
 
 
نه اون ول کن بود نه من و هردوتامون دلمون میخواست سکس کنیم. بش گفتم کامل رو شکم بخواب و بعد از کمی ماساژ دادن کمرش و آروم کردنش ازش خواستم که نترسه و بدنشو سفت نگیره و خودشو کامل شل کنه که کیرم راحت بره داخل. اونم همینکارو کرد منم کیرمو بیشتر چرب کردم و یه تف انداختم رو کیرم و یه تف هم رو سوراخ کونش و کمی با دوتا انگشتم با سوراخش ور رفتم که بازتر بشه سر کیرمو گذاشتم رو سوراخشو یه فشار دادم کیرم تا ته رفت داخل که حتی آخ هم نگفت. نگو که خودشو سفت میگرفته و کیرم نمیرفت داخل اونایی که تجربه آنال سکسو دارن میدونن من چی میگم.
خوابیدم روش و ازش خواستم همزمان که دارم تلمبه میزنم صورتشو یجوری بذاره که بتونم گونه هاشو ببوسم. انقد خوشش اومده بود که همش میگفت تندتر بزن منم ازش میپرسیدم چطوره؟ خوبه؟ اونم میگفت عالیه بهتر از این نمیشه و دیگه نمیذارم بلند بشی از روم، منم همش از کونش تعریف میکردم و بهش بیشتر حال میدادم. خواستم حالتو عوض کنم و یجور دیگه حالت بگیریم که نذاشت و گفت نه همین خیلی خوبه و تا میتونی تلمبه بزن. منم که صبح دوبار خودمو خالی کرده بودم اینجا جواب داده بود و نزدیک چهل دقیقه همینطور روش خوابیده بودمو میزدم و دیگه به نفس نفس افتاده بودم تا اینکه آبم اومد و خالی کردم داخل کونش. بلند که شدم برگشت و یه لبخند ناز روی لبش داشت که نشون از رضایتش میداد.
این خاطره مال پاییز ۹۲ بود،به این امید که خوشتون اومده باشه.

 
 
نوشته: احسان

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *