این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان .اسم من امین ،اسم مامانم حوریه هستش،مامانم درسن پانزده سالگی با پدرم که اونموقع بیست وهشت سالش بود در یکی از شهرهای شمالی ایران ازدواج کرد یعنی سیزده سال فاصله سنی،خب اونموقع بابام جونتر بود ومیتونست خارش کوس مامانمو ازبین ببره ولی الان مادرم حدود ۴۵سال و بابامم ۵۸سال سن داره،بابام بازنشسته شده و کار کشاورزی میکنه دیگه طاقت کوس کردن نداره و فقط موقع سکس بامامانم میزنه آب خودش بیادبعدشم میخوابه…

بدبخت مادرم تازه اوج جوونیشه تازه شده یه زن جا افتاده ،قدش ۱۷۵،وزنش۸۵،یکم شکم داره،بدنش سفید وموهای بور،خلاصه خیلی خوشکل ونازه،داستان از اینجا شروع شد چون من متاهلم وتویه شهرستان دیگه زندگی میکنم وقتی برمیگردمم خونه ی ما مامان بابام خیلی تحویل میگیرن وخیلی براشون عزیزم،یه روز بخاطر یکار اداری تنها بدون زنو بچه برگشتم شهرستانمون ساعت ۲شب رسیدم و چون کلید داشتم گفتم بابا مامانم که خوابند بزار برم اتاقم بخوابم تاصبح میبینمشون البته میدنستند دارم میرم شهرستان پیششون،خلاصه من که خسته بودم سریع جا پهن کردم خوابیدم صبح یهو دیدم یکی منو بقل کرده برگشتم دیدم مامان حوریه گفتم سلام مامان خوبی،مامانمم گفت سلام پسر گلم قربونت برم کی اومدی وپاش وگذاشت رو کمرمو منو محکم بوسید گفت دلم برات تنگ شده بود پسرم…

منم بقلش کردم خودمو بهش چسبوندم گفتم قربونه مامان گلم برم وبوسیدمش هواسم نبود کیرم رفت لای پاش یکی دو قیقه همینجوری توبقل هم بودیم داشتیم صحبت میکردیم که از گرمای کس مامانم کیرم راست شدکه احساس کردم کیرم چسبید به کسش که مامانمم خودشو بیشتر به من فشار داد وگفت بمیرم برات پسرم یه بوس از لبام گرفت ومنم یکم خودمو عقب جلو کردم دیدم مامان خوشش اومده ومیخواد بمن حال بده،دیدم مامان کیرمو گرفت گفتم مامان چیه گفت پسرم دیگه طاقت ندارم کیرمیخام پسرم کیییییر،بابات که دیگه طاقت نداره نمیتونه ارضام کنه حداقل تو بدادم برس،منم که قبلا دوس داشتم مامانمو بکنم وهمیشه بیادش با شرت وکرستاش جق میزدم شروع کردم اول گفتم پس بابا چی مامان نیاد ببینه مارو،که گفت صبح رفت سر زمین تا ساعت ۲نمیاد،با این حرفش من شروع کردم به دراوردن لباس مامان که پیرهن یسره شو درآوردم ،بعد سینه های سفید بلوریشو در آوردم شروع کردم به خوردن مامان حوریه ام چشاشو بسته بود میگفت بخور پسرم، جووووون کوسمم بماااال وااااای بخوووورر،دارررم میمیییرم از بی کیر بودن جآااان بخووورمنم بایه دست کسشو میمالیدم بادست دیگه سینشو گرفته بودم سینشو گاز گاز میکردم،یهو دیدم صداش رفت بالا همش میگفت واااای اووووووخ بماااال دارم میمییییرررم که یک دفعه محکم لرزیدو تمام آب کسش ریخت تودستم،یخورده بیحال شده ومن شرتشو کامل در اوردموبا کیرم دوباره باچوچولش بازی کردم که گفت آخی پسرم خدا حفظت کنه بابات که فقط میزنه دو قیقه ای ابش میاد برمیگرده اونور میخابه،گفتم ازاین به بعد خودم ارضات میکنم مامان جونم که همون لحظه محکم کردم توکسش که یه آه بلندی کشید گفت اوووف سوختم چه کیری داری پسرم که من گفتم برا خودته مامانم بعد شروکردم به تلمبه زدن تو کس مامان که کیرم داشت داخلش خفه میشد،کس مامان خیلی داغو تنگ بود انگار بابا کیرش کوچک بود که اینقدر تنگ مونده بود،خلاصه داشتم تلمبه میزدم که مامان حوریه همش میگفت وااااای اوووووف چه کیری داری پسرم جااااان جرم بده اووووووخ …

منم سینه هاشو میمالیدمو وداشتم تندتند میکردم که مامان با یه جیغ بلند گفت وااااااااای ترکیددددم وبرای دومین بار ارضا شد گفت بمیرم برات امین جووون قربونه کیرت برم ۱۰سال جوونم کردی پسرم،بعد بمن گفت از عقب بزار تو کسم ابتو بیارم پسرم که برگشت وحالت سگی گرفت وکمرشو داد پایین دیدم به یه کس صاااف گوشتی بایه سوراااخ کون قهوه ای وتمیز جلو کیرمه خلاصه کیرمو دادم توکسش که یه اووووف گفتو گفت بزن پسرم جاااااان بزن جرم بده که منم تند تند داشتم تلمبه میزدم که یهو دیدم کیرم داره منفجر میشه که مامانمم همش داشت جیغ میزد ااااخ واااای اووووف بزن که گفتم آبمو کجا بریزم ماماااان گف بریز توش ومنم دیگه طاقت نیاوردمو بایه ضربه محکم تمام ابمو ریختم تو کسشو افتادم روش بعد کنارش بیحال افتادم بعد ۵دقیقه بلند شدم دیدم مامانم رفته حموم منم بلند شدم رفتم حموم یخورده تو اب باهم بازی کردیم گفه مرسی پسرم از این به بعد تو باید منو بکنی منم گفتم چشم مامان حوری واقعا تو یک حوری هستی،بعد زود اومدیم بیرون تابابام نیاد مارو ببینه.

این داستان ادامه دارد…

نوشته: امین کیرمو ببین

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *