این داستان تقدیم به شما
پنجشنبه بود و یکمی زود تر از کلاس تعطیل شدم اومدم خونه تو راه دائم به حرفهای سعیده فکر میکردم آخه مگه میشه ؟؟؟ من و اون دوستای قدیمی بودیم و تقریبا هیچ سری با هم نداشتیم . سکس با داداشش ؟ یعنی چه جوری تونستن ؟ چه جوری روشون شده ؟ و چیا اون موقعی به هم میگفتن ؟ تو همین فکرا بودم که دیدم جلو در ساختمان وایسادم . طبق معمول کلید نداشتم زنگ زدم خواهرم درو باز کرد و رفتم داخل . مهسا (خواهرم ) نشسته بود پای ماهواره . این کره خر از اون چشم و گوش بازهای تیر بود طبق معمول نشسته بود پای کانالهای سکسی چشمم افتاد بهش گفتم خواهرم سیر نمیشی این دریوری ها رو میبینی ؟ حالا خداییش اگه کسی نبود خودم هم همین کارو میکردمااا . گفتش اخه خیلی باحالن این میشینن یک ساعت کس و کون خودشون رو میمالند که چی بشه ؟ مثل ادم برید یکی رو تور کنید باهاش حال کنید نه اینکه دهن پسر دخترهای تو کف رو سرویس کنید حالا خوبه اینا تا اراده کنن یه کیر جلوشونه اما ما فقیر بیچاره ها باید تو کفش بمونیم . اینا رو میگفت دیدم دستش رو گذاشته رو کس کوچولوش و هم با من حرف میزنه و هم کسش رو میماله . یه لحظه نگاش افتاد به من که داشتم لباسام رو عوض میکردم و بهت زده هم نگاش میکردم . درسته که باهاش از این حرف نداشتم اما اونم از رو نمیرفت . بهم گفت ابجی خوش بحال شوهرت . گفتم چرا گفت اخه هیکل مرد پسندی داری همه دوست دارن خانومشون مثل تو باشن اما یکمی لاغری ها به خودت برسی دیگه میشی یه تیکه گوشت راسته درست حسابی که ملت واسش سر و دست میشکونن . همونجوری چوب رختی رو پرت کردم طرفش گفتم اولا اونجا رو ول کن معلوم نیست داری با اونجات حرف میزنی یا با من دوما خفه میشی یا یام خفت کنم اصلا انگار نه انگار من هیچی نمیگم توام همش از کس و کون و دادن و کردن حرف بزن گفتش نه تو بدت میاد . گفتم میزنمتااا که با خنده گفت قربونت برم تو منو اصلا بکش کی میخواد چی بگه .
گفتم خوب ادم و خر میکنی که چیزیت نگه ها اونم یه خنده ملیح کردو هیچی نگفت . هوا گرم بود کولرم خراب منم ترجیح دادم با یه سوتین و یه شلوارک گشاده کوتاه باشم . اومدم اشپزخونه و گفتم چیزی میخوری گفت اره کیر . گفتم مهسا خفه شو دیگه همچین کیر کیر میکنه امگار ناحالا طعمشو چشیده . گفت مگه تو چشیدی . گفت نه البته یه نه گفتم که خودم گوشم کر شد . گفت خدا قسمتت کنه که ناکام از دنیا نری منم دیدم نه نه مثل اینکه نمیخواد از رو بره گفتم تو پررویی من پررو تر . گفتم بنده خدا . خدا زودتر نصیب من میکنه تا تو تو برو فکر خودت باش که حالا حالا ها تو کف میمونی باید بشی جلو همین کانالا به خودت ور بری و کیر هم تو خوابت باهاش حال کنی . گفت اره تو اینجوری فکر کن . خلاصه اومدم پیشش و نشستیم با هم یکمی از پیزایی که از دیشب مونده بود رو خوردیم و همچنان کانال سکسی هم جلومون . یه مدت گذشت و دیدم مهسا داره لباس در میاره گفتم چیکار میکنی گفت گرمه بابا نترس منم کیر ندارم که با دیدن هیکل جنابعالی راست کنم بخوام لخت شم بکنمت . گفتم حیف شد ولی و خندیدیم . اونم لخت شد و فقط با یکدونه شرت دراز کشیده بود جلو کاناپه روبروی تلویزیون . منم همونجا رو زمین دراز کشیدم و همینجوری تو کانالهای سکسی سیر میکردیم البته کانال سکسی که چه عرض کنم همون کانالهای سکس تلفنی که یه گوشی میگیرن دستشون و الکی به خودشون ور میرن . به مهسا گفتم اه اینا چیه اصلا حال نمیده یا کلی شماره وشه که نمیشه تصویر رو دید یا اینقد بی کیفیتن که ادم حالش بهم میخوره کانال و عوض کن . مهسا گفت مونا میخوای سوپرایزت کنم ؟ گفتم میشناسمت یا یه کانال پیدا کردی که قفل نیست یا اینکه دوست پسرت رو قایم کردی یه جا که بیاد بکنتمون . خندید گفت نه بابا این خبرا نیست . اگه هم باشه دوست پسرمو بیارم بدم دمه دهن گربه که تو رو ببینه و بیخیاله من بشه ؟؟؟ نه اما بیا اینم کد کانالهای قفل شده . گفتم خاک توسرت الان اینا که بدرد نمیخورن بزارشون دره کوزه ابشوه بخور تا ساعت یک و نیم شب که برنامه قشنگا شرو میشن . گفت مولتی ویژن یک همیشه لز ها و منفی 16 رو شبانه روزی نشون میده بزن بریم اونو حداقل ببینیم . زدی و باز شد بهش گفتم کد رو از کجا اوردی گفت بابا اون دفعه ای که میخواست کد رو بزنه منم دیدم اما به روم نیاوردم . خلاصه نشستیم پای لز دیدن و کم کم هم دستمون رفت تو شلوارک و داشتم به کسم ور میرفتم و باز رفتم تو خیال که آخه سعیده چه جوری سکس کرده با داداشش و همینجوری داشتم تو فکر و خیال خودم سعیده و داداشش رو لخت تو بغل هم دیگه تصور میکردم که دیدیم مهسا داره بدجوری نگام میکنه گفتم چته ؟ گفت ببین با خودت چیکار کردی ؟
تازه سر افتادم که به به همچین کسه رو مالیدم که ابش زده بیرون و قشنگ جلو شلوارم رو خیش کرده بود ( راستی من چون تازه پریود شده بودم و دورش تموم شده بود شرت نپوشیدم که راحت تر باشم ) . مهسا گفت خواهری بزار کست رو ببینم گفتم نچ . گفت ترو خدا بزار ببینم . گفتم شیطون شدی گفت چیکار کنیم دیگه . گفتم باشه اما الاناس که بابا سرو کلش پیدا بشه ها گفت نه بابا اون همیشه دیر میاد راستی یادم رفت بگم من مامانم با چند تا از دوستاش رفته بودن کیش و یه یک هفته ای قرار بود اونجا باشن و من و خواهرم و بابام فقط مونده بودیم خونه . خلاصه شلوارم رو در اوردم و مهسا اومد چسبید کنارم و رفت جلوی پام جوری که دوتا پاهام اطرفاش بودن نشست و دستش رو امود بیاره سمت کسم که زدم رو دستش گفتم هوی چیکارش داری ؟
گفت کاریش ندارم میخوام کس کوچولوت رو نازش کنم . قبل اینکه من حرفی بزنم دستش رو کشید لای کسم وااااای چه حالی داد اصلا یه لحظه هرچی حسه خوب بود بهم وارد شد . یه اهی کشیدم که مهسا گفت اوووه چته ندید بدید بزار کار دارم باهاش حالا حالا ها . سرش و که اورد سمت کسم که به قول خودش یه بوسی از کسم بگیره در باز شد و چشممون افتاد تو چشم بابایی که از راه رسیده بود اینقدر صدای تلویزیون بلند بوده که ما نشنیدیم کی اومده بالا . یه لحظه نفهمیدیم چه جوری خودمون رو جمع و جور کردیم و ماهواره رو خاموش کردیو لباسمون رو تنمون کردیم البته جلو بابا اکثرا راحت میگشتیم و زیاد به پوشش خونه توجه نمیکردیم. بابا هم بدون اینکه حرفی بزنه رفت سمت اتاقش و لباساش رو در اورد و من و مهسا از فرط خجالت سرخه سرخ شدیم و نمیدونستیم چی بگیم . سرم پاین بود و تو دلم داشتم به مهسا فحش میدادم که دیدی چه ابرویی ازمون رفت . که دیدیم بابا بدون اینکه اصلا احساس کنه اتفاقی افتاده باشه گفت بچه ها چیزی هست من بخورم که منم رفتم سریع سم پیزای بابا رو براش اوردم و گذاشتم رو میز با نوشابه و سس و مخلفات . یه جورایی تریپ گه خوردیم و اینا .
بابا با یه رکابی و شلوارک اومد منم که همچنان برق سکس از کلم کاملا نپریده بود یه لحظه نگاه هیکل سکسی بابام انداختم و دیدم واقعا هیکل نازی داره از اون مدلهایی که خیلی دخترا دوست دارن موقع سکس دوست پسرشون یا شوهرشون اونجوری باشن و بابام همه اون مشخصات رو داشت. تو این فکرا بودم که دیدم بابام میگه کجایی دختر به چی نگاه میکنی ؟ به خودم اومدم دیدم عجب امروز روزه بدیه همش دارم سوتی میدم . خلاصه بابا اومد نشست ناهارو خورد و جمع و جور کردیم و من رفتم بخوابم . مهسا هم عادت داشت رو تخت مامان اینا بخوابه . راستی مهسا سیزده سال بیشتر نداره و حتما با این تعریفای من یه چیزی بزرگتر تو ذهنتون اومده بود منم که هفده سالمه . سات حدود 2 بعذ از ظهر بود که رفتیم بخوابیم بابام گفت از مامانتون چه خبر که گفتم همون دیشب که باهاش حرف زدم حالشم خوب بود . بابا گفت امشب میاد ؟ گفتم ا بابا اون تازه پیریرو رفته تا اخره هفته دیگه هم شاید نیاد . اخه بلیط رفت و برگشت گیرشون نیومده بود و قرار بود از اونجا بلیط بگیرن که تاریخش دقیق معلوم نبود . بابام گفت بد شد گفتم چرا گفت امشب باید با دست حساب کنم . من نفهمیدم که منظورش چی بود . اما گفتم من خوابیدم . فعلا.
یه لحظه خوابم برد و بعد یه مدتی بیدار شدم هوا خیلی گرم بود خیلی خیلی تشنم شده بود رفتم سمت اشپزخونه که دیدم دره ماهواره روشن شبکه مولتی ویژن و داره یه فیلم لز منهای شونزده نشون میده و هیچ کسم نبود گفتم باز این دختره اومده زده اینجا و داشتم فحش میدادم بهش که بس نبود ابرومن جلو بابا رفت که رفتم سمت اتاق مامان این اما چیزی که دیدم باورم نمیشد .یه لحظه فکر کردم باز توهم سکس زده به کلم اما نه واقعیت بود مهسا نشسته بود بین پای بابام و داشت با یه کیره نسبتا کلفت بازی میکرد . میخکوب شدم همونجا . اروم رفتم سمتشون که ببینم جریان چیه . که دیدم بابایی کاملا لخت شده و لباسای مهسا هم یه طرف افتاده و دارن حسابی با هم حال میکنن . اصلا قابل باور نبود . صحنه سکس سعیده و داداشش اومد جلو چشام و اصلا حس میکردم توی یه دنیای دیگم . دقت کردم ببینم چیکار میکن . دیدم بابام گفت نه مثله اینکه مامان جونتونم که نباشه شماها از پسه باباتون بر میاین اره ؟ که مهسا با یه دست کیر بابا رو براش جق میزد و گفت هرچند که به پای مامانی نمیرسیم اما جاشو سعی مینیم پر کنیم. که بابام گفت برا بابایی ساک میزنی دختر خوشگلم که دیدم مهسا هم انگار منتظزه همین بود کیر بابایی رو که به نظره من خیلی خوش فرم و البته یکمی هم زیادی بزرگ بود کرد تو دهنش و شرو کرد ساک زدن . خیلی تعجب کردم این مهساس اونم بابای منه ؟
بابا هم گفت پدر سوخته این کارا رو از تو اون ماهواره یادگرفتی یا کسی یادت داده ؟ گفت بابا هر دوش
بابا گفت از کی مثلا ؟ مهسا گفت خودتون ! بابا گفت پدر سوخته حالا من ساکی واسه کی زدم که از من یاد گرفتی ؟ که گفت نه قربونتون برم اون موقعی که شما فکر میکردین من خوابم و میخواستین ترتیب مامان رو بدین من همش رو مو به مو نگا میکردم. پیش خودم گفتم الحق که خیلی پدر سوخته ای .
تو همین حالا بودیم که من یه لحظه چشمام رو بستم و خودم رو جای مهسا فرض کردم . دستمو بردم توی شلوارکمو شرو کردم با کسم بازی کردن . نمیدونم چرا اینقدر ترشحم زیاد بود . همینطور که چشمام بسته بود به صدای حال کردن بابام گوش میکردم که کماکان مهسا داشت براش ساک میزد یه لحظه حس کردم صدا قطع شد چشمام رو باز کردم که ببینم چیکار میکنن دیدم جفتشون دارن به من نگاه میکنن منم اینقدره تو حال خودم نبودم که متوجه نشدم جلوی در مقابل اونا وایسادم . بابام گفت به به دختره گلم بیا پیش ما خوش میگذره ها که من گفتم نه و سریع رفتم توی اتاقم .
چند لحظه بعد دیدم بابایی لخت اومد توی اتاق و پشت سرشم مهسا با اون سینه های کوچولوش اما هیکل خوشگلش.
بابا اومد کنارم روی تخت دراز کشید و گفت که مهسا واسم گفته تو کفه کیر بودین حالا نمیخوای دلی از عزا دربیاری ؟
هیچی نگفتم و نگاو رو دوختم به کیر بلند شده و دراز و کلفت بابایی که بدجوری چشمک میزد . بابا گفت چیه ؟ نمیخوایش بدمش خواهرت ؟ گفتم نه دوباره از اون نه های معروف خودم که بابام گفت باشه بابا چته اصلا مال جفتتونه . گفتم پس مامانی چی ؟ گفت سهم اون جداست اما تا نیومده میتونم از سهم اون بدم شما دوتا .
منم سرم رو بردم سمت کیر بابام و اونم اومد قشنگ جلوم وایساد. اول میترسیدم . یه حسی داشتم جزو اولین کیرایی بود که زنده میدیدم . قبلا یه دیده کوچولو رو کیر بچه کوچولوهای فامیل زده بود اما این یکی خیلی فرق داشت بزرگ رسیده و حتما هم خوشمزه
اروم با دستم میمالیدمش و بوسش میکردم خیلی حس خوبی بود بابام گفت بخورش دیگه گفتم باشه . و لبام رو باز کردم و بابا هم دستش رو دور سرو گرفت و سعی کرد با حرکت خودش براش ساک بزنم . منم سرم رو با حرکت دست اون هماهنگ کردم واقعا خوشمزه بود بابا رو نگاه کردم دیدم چشماشو بسته و داره خفیف ناله میکنه منم دیدم خوشش اومده یواش یواش از نوک کیرس لیس میزدم تا اونجایی که کامل توی دهنم رو پر میکرد و دیگه جایی نداشت بره پایین تر. سرعتمو بیشتر کردم و سریع و اسش ساک میزدم اونم هی میگفت اره بخور این کیره که تو کس مامانتون میرفته حالا دختراش دارن جورش رو میکشن بخورش دختره خوشگلم یه چند دقیقه ای براش ساک زدم یادم افتاد به مهسا سرم رو اوردم بالا که ببینم اون کجاس دیدم رفته رو میز توالت وایساده و بابا هو سرش رو برده لای پاش و داره کسش رو براش میخوره . خیلی داشتم لذت میبردم و همینطورم داشتم تو ذهنم این جریان رو برای سعیده دوستم تعریف میکردم و چهرش رو تصور میکردم که وقتی بهش بگن چه جوری میشه .
دیدم بابا با دستاش داره سرعت ساک زدنمو زیاد میکنه موهامم که ریخته بود روی کیرش و نمیذاشت حرکت ساک زدنم رو ببینه مثل اینکه ناراحتش میکرد گفت موهاتو بزن کنار میخوام ببینم دخترم چه جوری برا باباجونش ساک میزنه
اره بخورش کیر بابات رو بخور و همینطور سرعت میداد به کارش جوری هم من براش ساک میزدم که فکر کنم واقعا داشت لذت میبرد که یهو یه اه بلندی کشید و حس کردم توی دهنم داره پره پر میشه کیر بابا قرمز شده بود و رگاش زده بود بیرون یهو دیدم داره ابش میاد خواست بکشه بیرون که من نذاشتم و اونم فهمید و تمام ابش رو توی دهنم خالی کرد همونجورم حرفای حشری کننده ای میزد
بخور اره همش رو بخور ابه کیر باباجون رو بخور همون ابیه که ریختم تو کس مامان جونتون و شما دوتا خوشگل رو درست کردم اره بخور همش رو بخور . و خودش با دستش همه اب مونده تو کیرش رو ارود و منم تمت دهنم پره اب شده بود ابش رو خوردم وای یه طعم باحالی داشت خیلی خوشم اومده بود مهسا هم همین که دید اب بابا داره میاد اومد نشست کنارم و سعی کرد باقی اب بابا رو اون بخوره اما من زرنگ تر بودم و بیشترش رو خوردم . اونم لباش رو گذاشت روی لبام و زبونش رو کرد توی دهنم و توی دهنم تابش میداد . بابا گفت نترس برای تو هم اب کیر نگه داشتم مهسا سریع برگشت و گفت کو ؟ بابا خندید گفت قربونه دختره حشریم برم برات دوباره میارمش . اونم گفت اخ جون و کیر بابا رو دست گرفت . منم که دوره دهنم اب کیر ریخته بود با انگشتم اونا رو توی دهنم بردم اخه خیلی لذت داشت . بابا گفت نمیخوای سوتینت رو در بایری من سینه های خوشگلت رو ببینم ؟
من اون درش اوردم و شلوارم رو هم همینطور . به بابا گفتم بابا میشه یه خواهش بکنم ؟ گفت بگو عزیزم
گفتم میشه منو بکنی ؟
گفت چی ؟ بکنمت ؟ اخه اذیت میشی ها مامانت هم اون اوایل خیلی زحمت کشید تا تونست کیرم جا بده تو کوس و کونش ها گفتم من میخوام بابا تروخدا . گفت باشه عزیزم کیره من مال شما هاست هرجا بخواین میدمتون.
گفتم اخ جون و دمر خوابیدم اونم فهمید و اومد پشت من و کمرم رو داد پایین به مهسا هم گفت برو از تو کشو میز مامانت یک کرم هست اون بیار مهسا هم رفت اونو اورد . لذت اینکه یه کیر کلفت اونم کیره بابایی میره تو کون داشت دیوونم میکرد . بابا کیرش و سوراخ کون من رو حسابی چرب کرد و اولش با انگشتش حسابی کونم رو باز کرد و ماساژ میداد بعد خواست دو انگشتی این کارو بکنه که حسابی دردم اومد و خودم رو یکم کشیدم جلو بابا گفت چیه درد داره گفت اره گفت تازه دردش مونده میخوای بیخیال بشم گفتم نه بازم از اون نه های بنفش گفت باشه عزیزم و این دفعه سرکیرش رو گذاشت دمه کونم . مهسا گفت بابا پس من چی ؟ که من بهش گفتم ابجی جون بیا پیش خودم که گفت نه منم کیر میخوام . گفتم دیدی من زودتر به مراد رسیدم که خندید گفت نه گفتم یعنی چی نه حالا که میبینی من کیر دارم و تو نداری که گفت من قبلا اونو خوردم چشمام گرد شد گفتم یعنی … ؟ که بابام خندید گفت اره با اینکه از تو کوچیکتره اما چند دفعه ای زودتر کیر بابایی رو تو کونش حس کرده . گفتم بابا میخوام کیرت رو زود بکن تو که دارم میمیرم کهسا هم همون حال اومد جلو من و پاشو باز کرد منو کس رو شرو کردم براش خوردن .
بابا سر کیرش و اروم گذاشت دمه کونم وای بزرگیش رو کاملا حس میکرم . حس اینکه الان کاملا کونم پاره میشه و یه کیر کلفت میره تو کونم منو بیشتر حشری میکرد.
بابا سره کیرو کاملا کرد تو کونم و من یه دادی زدم اما نمیخواست از دستش بدم و از زور درد بیشتر به کس مهسا فشار می اوردم اونم حال میکرد و میگفت بابا بکنش بیشتر بکنش که خیلی کیر میخواد .
بابا هم یه لحظه با فشار کیرش رو کرد تو کونم و تقریبا تا نصف رفت داخل خیلی خیلی درد گرفت اشک تو چشمام حلقه زده بود با دستم کیرش رو از عقب گرفتم و سعی کردم نزارم جلو تر بیاد . اونم فهمید و همونجا نگهش داشت وای داشتم میمردم خیلی درد داشت اما لذت میبردم دلم میخواست تا ته بره تو کونم اما میدونستم که حتما جر میخورم بابا شروع کرد به تلمبه زدن وای چه حسی داشتم خیلی حال میداد اول یواش یواش عقب میاورد و خیلی یواش تر میاورد جلو وای که داشتم جر میخوردم .
چه کیره گنده ای داشت. کم کم درد داشت برام به لذت تبدیل میشد که گفت درش بیارم . گفتم نه گفت پس میخوای کیر بابا رو تو کونت حس کنی گفتم اره بابا تروخدا جر بده دخترت رو دارم حال میکنم جرم بده دخترکوچولوت رو جر بده اونم میگفت دارم جرت میدم کیرم کجاته منم میگفتم توی کونمه اونم حال میکرد مگفت چه کونه تنگی داره جان میکنمت وای چه داغ و تنگه یه چند دقیقه ای داشتم از کون میدادم و با یک دست کیر بابا رو گرفته بودم و با اون دستم کسم رو میمالیدم خیلی دلم میخواست اون کیر الان به جای کون کسم رو جر میداد اما خیلی لذت بخش بود که یه لحظه حس کردم دارم به اوج میرسم داد میزدم و به بابا میگفتم که محکمتر بکنه منو اونم حسابی با تمام توانش کیرش رو میکرد توی کونم به ارگاسم رسیدم خیلی خیلی لذت بخش بود بی حس شد که حس کردم کیربابا داره میترکه که همونجا به مهسا گفت بیا که اب کیر باباییت داره میاد بیا برا بابات ساک بزن و نزار یه قطره از ابش هدر بره اونم سریع از جلو پرید سمت بابا و شروع کرد براش ساک زدن بابا هم صداش بلند تر شد و داشت ارضا میشد مهسا هم همچنان کسش رو میمالید منم که ارضا شده بودم و بدنم میلرزید وداشتم به صحنه ارضا شدن اون دوتا نگاه میکردم مهسا قبل اینکه بابا ابش بیاد ارضا شد اما حالتش با من فرق میکرد همچنان کیر بابا رو محکم میکرد تو دهنش . بابا داشت ابش می اومد که گفت تو اب باباییت رو نمیخوای منم سریع برگشتم و گفتم همش هم میخوام که مهسا سرش رو اورد سمت کیر بابا و اب بابا هم همون لحظه اومد همش رو پاشید توی دهن من و مهسا واقعا از این لحظه اخرش لذت بردم . کیر بابا بی حال شد و ما هم اخرین قطرات ابش رو به نوبت تو دهنمون خالی میکردیم. هر سه بیحال شدیم بابا اومد سرش رو اورد سمت لبامون و یه چند دقیقه هم با لبامون بازی کرد و اونا رو خورد و همونجا پیشمون دراز کشید .
لذت اولین سکس من اون با بابام بهترین سکس من بود کونم حسابی گشاد شده بود و میسوخت اما به لذتش می ارزید و یه نگاه به مهسا کردم و یه بوسش کردم و از هردوشون تشکر کردم
مونجوری خوابم برد نمیدونم چند ساعت اما وقتی چشمام رو باز کردم دیدم رو تخت خوابیدم و مهسا هم روی زمین ولو خوابیده خبری هم از بابا نیستش احساس سوزش عجیبی میکردم نمیتونستم بلند شم همه چی مثل یک خواب بود اما چه خواب لذت بخش و همینطور دردناکی بود . دستم رو گذاشتم رو کونم دیدم سوراخ کونم بد جوری میسوزه یکم باهاش بازی کردم و مالشش دادم تا بتونم حداقل رو کونم بشینم . خلاصه به هزار مکافات بلند شدم و رفتم ببینم بابا کجاست هرچی نگاه کردم نبود گفتم خب رفته بیرون . اومدم تو اشپزخون و یکم شربت درست کردم و خوردم . برگشتم سر وقت مهسا دیدم اونم که لخت ولو شده رو زمین . اومدم نزدیکش نشستم دیدم اونم سوراخ کونش بازه بازه و یکمی هم اب دور سوراخ کونش خشک شده روی . خیلی داشتم لذت میبردم از کاری که کرده بودم اما مهسای کثافت قبل من کونش فتح شده بود اونم توسط بابایی .
رفتم حمام و یکمی به خودم رسیدم حدس میزدم شب باز هوس کیر کنم و اونم چه کیری .
داخل حمام بودم که دیدم یکی میزنه به در . رفتم نگا کردم دیدم مهساس میگه میخواد بیاد حمام . منم درو براش باز کردم اومد تو . لباس که تنش نبود و تلو تلو اومد و منو هل داد کنار گفت میخوام برم تو وان بخوابم خیلی کونم درد میکنه . بهش گفتم تو کی به بابا از کون دادی گفت بعد اینکه تو خوابت برد بابایی هم دراز کشید منم بی نصیب مونده بودم از کیر رفتم سر وقت کیر بابا و باهاش بازی کردم اونم دوباره راست کرد و اومد سروقته من . گفت چه جوری میخوای بکنمت گفتم مثل وقتی تو رو کرد . اونم یه بالش اورد گذاشت زیر شکمم و کونم رو داد بالا و از اونجایی که بنده زودتر طعم کیر بابا رو تو کونم چشیده بودم خیلی با لذت بیشتری کیر بابا رو داخل کونم حس کردم و مثل توی الاغ اینهمه جیغ و داد نکردم . بابا اینقدهر قشنگ تلمبه میزد که من داشتم میمردم . حسابی تلمبه زدنش رو سریع کرد اما چون یه دوباری ابش اومده بود خیلی طول کشید تا ابش بیاد . منم همزمان که داشتم از کون میدادم کسم رو هم با دستم میمالیدم . ارضا شدم و بابا هم فهمید گفت خب تو که ارضا شدی میمونم من منم بر عکس به کمر خوابیدم و جوری که سرم زیر کیر بابا بود بابا هم همون حالتی که نشسته بود و منو از کون میکرد حالتشو تغییر نداد و سر کیرش رو داد پایین و منم از زیر کیرشو میخوردم . تا نزدیک ارضا شدنش شد گفت ابمو چیکار کنم گفتم بریزش تو کونم اونم منو برگردوند و دوباره سره کیرش رو کرد تو کونم وای که چه لذتی داشت واقعا دوست داشتنی بود حسه اینکه بابا داره میکنتت و ابش رو تو کونت خالی میکنه دیدم داره نفس های عمیقی میکشه فهمیدم داره ابش میاد منم حسابی کونم رو سمتش قمبل کردم اونم همچین میزد تو کونم که واقعا داشتم جر میخوردم . تا ابش اومد و همش رو تو کونم خالی کرد و هی میگفت جان کون دخترم رو جر دادم . جان این دختر منه که بهم کون داده . قربون کس و کون دخترام برم که کیر بابایی شون رو به این قشنگی تو کوس و کونشون جا میدن . ای اب باباته که تو کونته . منم که خیلی حال کرده بودم همش میگفتم جون بابایی دخترتو کردی و خوب بود خوب بهت کون دادم …
بعد همونجا تو بغلش خوابم برد و نفهمیدم کی بیدار شدم دیدم تو نیستی و صدای اب میاد گفتم نکنه با بابا اومدین حموم . پس بابا کجاست ؟ گفتم نمیدونم . بعد گفتم مهسا یه چیزی بپرسم ؟ گفت نه خسته ام بیخیال بزار میخوام تو همین وان یکمی دراز بکشم . راستی کون تو نمیسوزه گفتم از دو جهت چرا ! گفت از دوجهت یعنی چی ؟ گفتم هم از اینکه کیر بابا رفت تو کونم عجیب کونم سوزش داره اما خیلی حال میده هم از اینکه تو قبل من کیر خوردی کونم داره میسوزه و رفتم سینه هاش رو که تقریبا داشت سایز 60 میشد رو محکم گرفتم و بهش گفتم کثافت تنها تنها هم کیر میخوری و تنها ابجیت رو بی نصیب میزاری ؟ گفتش حالا که بی نصیب نموندی . همونجور که دستم رو سینه هاش بود اومدم توی وان و روش دراز کشیدم و گفتم میدونستی خیلی دوستت دارم اونم گفت مهم نیست . گفتم خیلی بدجنسی مهسا . خیلی زبون داری هااا . بعد شرو کردم ازش لب گرفتن . سینه و گردنش رو خوردم . مهسا گفت تو بچه کیری که خوردی بس نبود هنوز سیر نشدی . گفتم من هیچوقت از سکس خسته نمیشم . اونم بیکار ننشست و شرو کرد لبامو خوردن و با اون دستش کسم رو که الان قشنگ روی کس خودش بود میمالید خیلی لذت بخش بود توی اب انجام این حرکت . تو همین حسو حال بودیم و داشتیم و کوس و کون همدیگه ور میرفتیم منم چشمام رو بستم و دوباره رفتم تو فکر سکس بابام و داشتم حال میکردم . تو همین حالا بودیم که حس کردم یه صداهایی میاد . اما دقت نکردم و همونجوری اومدم لای پای مهسا و کسش رو دادم بالا که از توی اب بیاد بیرون و راحت بتونم بخورمش . کسش رو دادم بالا و سرم رو بردم لای کش و شرو کردم به خوردنش اونم سرمو فشار میداد سمت کسش و اه و اوه میکرد . یه لحضه یه سایه افتاد رو بدن مهسا ترسیدم سرمو بالا کردم دیدم بابایی لخت وایساده بالا سرمون . پس این صداها مال بابا بووود …
بابایی گفت به به دخترای خوشگل خودم میبینم حسابی اکتیو هستن اما بدون بابایی دارین حال میکنین ؟؟؟
یهو یه جیغی کشیدیم که خوده بابا جا خورد گفت چیه بابا انگار دزد دیدین یا دراکولا . مهسا که تازه به خودش اومده بود گفت دزد که نه اما صاحب دراکولا رو دیدیم . که این حرفش با یه بیشگون من همراه بود . یه جیغ بنفش کشید و گفت تو چیزه دیگه میبینی ؟ من که همون دراکولای بابا رو میبینم و الهی قربونش برم.
بابایی گفت مثل اینکه خواهرت هنوز از دودول باباییش میترسه اره ؟ که گفتم نه اتفاقا تازه باهاشم دوست شدم . میخوام باخودمم ببرمش گردش . که بابایی اومد دم وان واستاد و من و از پشت بغل کرد و شروع کرد گردنم و بوس کردن و سینه هام رو بادستاش گرفته بود و مالش میداد . مهسا گفت هو تا این پدر دختر میرسن به هم اصلا منو یادشون میره اصلا باهاتون قهرم . بابام گفت نه عزیزم قهر نکن این دفعه میخوام هردوتاتون رو با هم بکنم که نگین من بابای بدی هستم.
مهسا گفت اخ جون و همونجوی که تو وان بود اومد سمت بابا و از تو وان کیر بابایی رو کرد تو دهنش . و شرو کرد براش ساک زدن . منم سرم رو برگردوندم و شروع کردم لبای بابا و زبونش رو خوردن . بابا کم کم اومد پایین و سینه هام رو کرد تو دهنش و اونا رو مک میزد . من حسابی حشری شده بودم و حالم دست خودم نبود . مهسا هم داشت به سرعت کیر بابایی رو میکرد تو دهنش و اون لیس میزد . بابا یکی از پاهامو گرفت و گذاشت لب وان و اون یکی پایین . یکمی منو خم کرد و کونم رو داد بالا کمرمم تا اونجا که میشد داد پایین تا حسابی کونم قمبل بشه براش . مهسا هم این حالتو که دید اومد زیرم و از تو همون وان شروع کرد کسم رو بخوره . بابا هم نشست پشت سرم و شروع کرد با دهن و زبونش کونم رو لیس بزنه . وای چه حالی بود یکی از جلو و یکی از عقب داشت کس و کونم رو میخورد .
بابایی انگشتش رو کرد توی دهنم من که چشمام بسته بود تو فکرم یک کیرو در نظر گرفتم و انگشتش رو میخوردم . خیلی لذت بخش بود . بابا وقتی حسابی کونم رو خورد اول با انگشت حسابی کونم رو ماساژ داد بعد دوتا انگشتی کرد تو کونم . چون تازه کون داده بودم درد زیادی نداشت اما با سوزش همراه بود . داشتم خودم رو اماده میکردم که از کون الانه که بدم . مهسا هم داشت حسابی کسم رو میخورد . سینه هام رو هم با دستاش گرفته بود و هر از گاهی یک فشار محکم میداد که خیلی بهم حال میداد . بابا بلند شد و پشت سرم واستاد . فهمیدم الانه که باید دوباره کیر خوش فرم و کلفت بابا رو تو کونم حس کنم . خیلی دلم میخواست اون کیر رو از جلو تو کسم داشتم . اما هیف نمیشد .
مهسا از زیرم بلند شد و اونم اومد روی سنگ حمام که کنار وان بود خوابید . و کونش رو داد بالا خودش شرو کرد با کس و کونش بازی کردن منم با دیدن این صحنه بیشتر حشری شدم . یک نگاه کردم به ایینه قدی که تو حمام داشتیم و از چیی که دیدم حسابی داشتم لذت میبردم خودم بودم که داشتم به مرده خوش هیکل و سکسی کون میدادم و لذت وقتی بیشتر بود که اون مرد غریبه نبود . باباییم بود بابای مهربونم که نذاشته بود دخترش تو حسرت کیر بمونه.
بابا حسابی کیرش رو رو کس و کونم مالش میداد و منو حشری میکرد خیلی لذت داشت کیر بابا که می اومد رو کسم یه لحظه نفسم ت و سینه حبس میشد . یهو دیدم داره کیرشو میکنه تو کونم یکم اومدم جلو بابا دستاش رو گذاشت سره شونم و منو گرفت منم که نمیخواستم یهو کیرش رو بکنه تو کونم با دستم کیرش رو گرفتم که هم هدایتش کنم تو کونم هم اینکه نزارم به سرعت همشو بکنه تو کونم که جر بخورم .
همونجور یکمی کرد تو کونم وای کونم باز شده بود و داشت یواش یواش جر میخورد گفتم بابا خیلی درد داره اونم رفت از تو رختکن کرم اورد و دوباره کونم و کیرش رو ماساژ داد وقتی حسابی چربه چرب شد دوباره به همون حالت کیرش رو گذاشت دم کونم این دفعه خیلی دردش کمتر شده بود . و شروع کرد کیرش رو بکنه تو کونم وای کیرش هنوز تا نصفه نکرده بود تو کونم و هی درش می اورد و دوباره میکردش تو کونم این حرکتش خیلی بهم حال میداد . شروع کرد تلمبه زدن و کیرش هربار بیشتر میرفت تو کونم و تلمبه میزد و من ناله میکردم و ازش میخواستم حسابی کنو بکن . اونم حر دخترش رو گوش میکرد و حسابی تو کونم تلمبه میزد و داشتم از حال میرفتم که دیدم کیرش رو از تو کونم در اورد و رفت سراغ مهسا . مهسا هم دیدم به پشت خوابید و پاهاش رو گرفت بالا مثل ادمی که میخواد از کس بده . من یه لحظه موندم گفتم نکنه دیونه شدن و میخوان از کس بکنن .
مهسا یه هیکل خیلی گوشتی و خوبی داشت سینه هاش همونجور که گفتم حدود شصت شده بود و کون خیلی بزرگی داشت و هرکی که اون نمیشناخت فکر میکرد که از منم بزرگتره .
تو همین وضعیت دیدم بابایی روفت جلوش واستاد وپاهای مهسا رو حسابی داد بالا جوری که کونش معلوم شد وای این حالت و هچ جا ندیده بودم . مهسا هم همونجور با دستاش لای کونش رو باز کرد و با یکی از دستاش کیر بابا رو گرفت و بردش سمت کونش . باباهم چون باید پاهای مهسا رو میگرفت که پایین نیاد مهسا خودش کیره اون گرفت و بردش سمت سوراخ کونش . بابا هم با یک حرکت کیرش رو کرد تو کون مهسا و مهسا گفت جوووووون این کیره باباییه که تو کونمه هاااا جون بابای خوبم دخترت رو بکن جر بده منو جلوی ابجیم میخوام ببینه باباش چه جوری دختر کوچولوشو میکنه. بابا هم با این حرفا بیشتر حشری میشد و کیرش رو محکم کرد تو کونش اونم هی جیغ میزد و از بابا میخواست که بیشتر بکنتش. بابا هم نامردی نمیکرد و حسابی میکرد اونو . تا دیدم مثل اینکه بابا داره ابش میاد کیرش رو از کون مهسا در اورد و گفت بیاید اگه ابه باباتون رو میخواین بخورینش . منو مهسا هم سریع نشستیم جلوی بابا و بابا شروع کرد با دستش جلق زدن و منو مهسا هم هر از گاهی کیرش رو میکردیم تو دهنمون و براش ساک میزدیم . یهو بابا یه اه کشید و شروع کرد ابشو بپاشه تو صورتمون . خیلی جالب بود اب بابا روی صورتامون داشت سر میخورد و دائم اه میکشید و میگفت جون به این دوتا دختره جندم جووون که شماهام مثل مامانتون حشری هستین و باباییتون رو از کمر میندازین . اب بابا که رو صورتامون خالی شد منو مهسا شروع کردیم لب و صورت همدیگه رو لیس بزنیم و همدیگه رو بخوریم بابا هم رفت زیر دوش و خودشو شست اما من و مهسا که ارضا نشده بودیم 69 رو هم خوابیدیم روی سنگ حمام و شروع کردیم با یک انگشت میکردیم تو کونمون و با دهنمون هم کس همیدگه رو میخوردیم . چون هردومون کوچیک بودیم موی خیلی کمی بدنمون داشت و کس مهسا هم خیلی صاف بود . حسابی خوردیم همدیگه رو تا ارضا شدیم . بابا همون لحظه دره حمام رو باز کرد و گفت بچه ها زود بیاین بیرون اماده شین شب بریم بیرون غذا بخوریم که بعدش میایم حسابی شارژ باشیم . ما هم سریع خودمون رو شستیم و از هم یک لب جانانه گرفتیم و همونجور لخت اومدیم بیرون و خودمون رو خشک کردیم . دیگه حیا و خجالت توی خونه ما معنی نداشت . بابا رفت سراغ تلفن و یک زنگ زد به مامان . مامان هم سراغ ما رو گرفت و بابا گفت مگه من میزارم به دوتا دختره گلم بد بگذره ؟؟؟ حسابی این چند روزه بهشون میرسم تا یه موقع دلتنگی نکنن . ما هم از دور برا بابایی بوس فرستادیم و اماده شدیم بریم بیرون ….
ماده شده بودیم و بابا هم اومد سوار ماشینش شدیم و راه افتادیم تو خیابونا . بابا گفت خب کجا بریم دخترای گلم ؟ من که نشسته بودم جلو گفتم بریم سینما . مهسا گفت نه تو خیابون کس چرخ بزنیم . بابا گفت بچه ها یه چیزی بگم بهتون . درسته که ما خیلی الان با هم راحتیم و با هم شیطونی هم کردیم اما باید مواظب باشید که جلو دیگران گاف ندید و یه موقع خودتون رو لو ندید هرچند که ما خانواده ایم و کسی نمیتونه زیاد بهمون شک کنه اما بازم مواظب باشید مخصوصا اینکه سنتون برای این کارا هم یکمی کم هستش هرچندم از لحاظ هیکل و قیافه مثل یک دختره بالغ میمونین اما بازم باید حسابی هوای کار خودتون رو داشته باشید . هر مشکلی هم که خدای نکرده برای هرکدومتون پیش اومد اینو بدونین بابایی دربست در خدمتتونه .
در ضمن مامانتون هم که اومد اصلا انگار نه انگار در ضمن یادتون نره که من اول از همه ماله مامانتونم تا شما . هرچند که شماهام دست کمی از مامان خوشگلتون ندارین اما اینا رو گفتم که حساب کتاب دستتون باشه .
خلاصه اونشب با کس چرخ زدن تو خیابون تا ساعت 2 شب سپری شد . بابا خیلی هم در عین جذابیت و پرستیژش خیلی هم شوخ طبعه و همین اخلاقاشه که همه رو مجذوب خودش میکنه اونشبم تا میتونست ما رو میخندوند . دختر بازی میکرد به اینو اون متلک میگفت و ملت و میذاشت سره کار و چون ماها تو ماشینش بودیم ملت کپ کرده بودن که این کارا از یه پدر و دوتا بچه خیلی بعیده اما به ماها که خیلی حال داد .
خیلی خوش گذشت و دلمون نمیخواست تموم بشه اما بابا گفت دیگه داره دیر میشه بریم خونه که خیلی کار داریم . تو راهه برگشت نزدیکای خونه بابام گفت فکر کنم یکی داره دنبالمون میاد ماها یکم ترسیدیم گفتیم نکنه میخوان اذیت کنن . وقتی رسیدیم دمه ساختمان . یک ماشین مزدا بژ اومد و کنار ماشین توقف کرد من از ترس سرم رو نمی اوردم بالا ببینم کیه . بابا هم که رفته بود درپارکینگ رو باز کنه تا دید یه ماشین توقف کرده سریع برگشت تا ببینه جریان چیه . یکی گفت دختر خانوما این اقا باباتونه ؟ صدای یه خانوم بود . یکم خیالم رحت شد سرم رو اوردم بالا و دیدم یه خانوم 40 ساله با یه ارایش نسبتا کم و سکسی با یک پسر حدود 20 ساله تو ماشین هستن . بابا سریع اومد سمت ماشینشون و گفت بفرمایین امری داشتین ؟
گفت امر که نه اما یه عرضی داشتم . بابا یکمی جا خورده بود که اینا کین که ما رو تعقیب کردن تا دره خونه . خانومه گفت میشه چند لحظه تنها باهاتون صحبت کنم ؟ بابا گفت اینا دخترامن و من چیزی ازشون پنهون ندارم هرچی میخواین بگین جلوشون بگین . گفت خواهش میکنم ! بابا یه نگا به ما کرد و گفت باشه . بفرمایین اینجا . که گفت نه اگه میشه تشریف بیارین تو ماشین . بابا از جانبه ما میترسید که یه موقع قصد اذیت مارو نداشته باشن .
خانومه گفت نترس بابا نمیخوریمت که کارت دارم .
خلاصه بابا ما رو فرستاد بالا تا خیالش از جانب ماراحت باشه بعد گفت بچه ها من زود میام شماهام برین تو خونه .
ما با دلهره از بابا جدا شدیم و رفتیم داخل . من تو راه همش فکرای جور وارجور میکردیم و مهسا هم که خماره خواب بود گفت من میرم بخوابم . گفتم یعنی اصلا واسه تو مهم نیست این خانومه چیکاره بابا داره ؟
گفت بابا که بچه نیست خودش میدونه چیکار کنه و الان پیداش میشه نترس بابا …
نمیتونستم از فکرش بیام بیرون . تو همین فکرا بودم که دیدم بابا یه حالیه و اومد دمه دره خونه و زنگ زد . گفتم بابا مگه کلید نداری ؟
گفت مونا جون یه دقیقه بیا دمه در . من که تازه راحتی پوشیده بودم رفتم دمه در دیدم خانومه تو راه پله ها واستاده و بابا هم قیافش یه حالیه گفتم چیزی شده بابا ؟ گفت میخوام باهات حرف بزنم . گفتم جونم بابایی بگو . اونم یه جوری که خانومه صدامون رو نشنوه گفت میدونم دختره عاقلی هستی و بابایی رو هم دوست داری مگه نه ؟ گفت اره خب چطور ؟ گفت این خانومه میخواد بیاد امشب خونه ما ! گفتم برا چی مگه چی شده ؟ گفت هیچی عزیزم اما مثل اینکه دوست داره امشب پیشه بابایی بخوابه …
گفتم یعنی چی ؟؟؟؟؟ بابا میخوای با یه زنه غریبه بخوابی ؟ گفت از نظر تو عیبی داره ؟ یکمی من من کردم و گفتم نمیدونم . بابا گفت اومدم فقط از شما دوتا اجازه بگیرم اگه راضی نباشین مطمئن باش منم دست از پا خطا نمیکنم و همین الان ردش میکنم بره . نمیدونستم چی بگم گفتم من هیچی مهسا رو هم باید راضی کنین . گفت این کارو میخوام تو واسم بکنی . نمیدونستم چیکار کنم و چی بگم اصلا نمیکشید مخم اما واسم جالب بود و از یه جهت هم دلم میخواست بابام اگه خواسته ای داره بهش برسه چون میدونستم هیچ وقت بیگدار به اب نمیزنه و خیلی هم فکرش بازه و الکی کاری رو نمیکنه . گفتم باشه بابا من دوست دارم شما رو خوشحال ببینم . یه بوسم کرد و گفت ممنون دختر گلم . من رفتم داخل و پیش مهسا دراز کشیدم . صداش کردم دیدم مثل اینکه خوابه چند بار صداش کردم اما اصلا جواب نداد گفتم شاید بهتر باشه اینجوری که چیزی نفهمه از ماجرا ….
چند دقیقه بعد بابا اومد تو و اون خانومه هم همراهش بود . سلام کرد و منم جوابش رو دادم . گفت تو دختره این بابای خوشگلی ؟ گفتم اره مگه چیه ؟ گفت هیچی عزیزم هم خودت خیلی خوشگلی هم بابات . گفت اوهوم .
بابا گفت این دخترم موناست و ایشونم که خانومه خودش گفت منم مونام وای چقدر جالب هم اسمم هستیم . گفتم خوشبختم اونم همینو گفت . و بابام راهنماییش کرد تو اتاقه خودش که گفتم بابا بهتره مونا خانوم برن تو اتاق من اونجا مهسا خوابیده ممکنه بیدار بشه . بابا فهمید که من حرفی به مهسا نزدم و گفت باشه عزیزم و مونا رو برد سمت اتاق من . به بابا گفتم بابا مهسا خواب بود منم چیزی بهش نگفتم آخه اون هنوز سنش کمه واسه درکه بعضی چیزا بابا هم یه بوس به پیشونیم کرد و گفت ممنون دخترم .
خلاصه چند دقیقه بعد خانومه با یه دونه تاپ قرمز تنگ و یه دونه دامن نسبتا بلند اومد تو پذیرایی . تازه داشتم هیکلش رو میدیدم . واقعا خانومه خوش هیکلی بود اندام نسبتا بزرگی داشت . سینه هاش که داشت بند تاپ رو جر میداد و کونش هم که از داخل دامن قشنگ معلوم بود چقدره بزرگه . صورت خوشگلی هم داشت و موهای خیلی بلندی هم داشت جوری که تا رو کونش موهاش کشیده میشد .
بابا هم فت داخل اتاق من و گفت مونا جون لباس راحتی های منو میاری ؟ اون خانومه گفت از کجا ؟ که بابا گفت نه خانوم خانوما با مونای کوچولوی خودم بودم. خانومه خندید و گفت میترسم تشابه اسمی امشب کار دستم بده . با یه نیشخند رفتم یواش تو اتاق بابا اینا و برای یه دونه رکابی هایی که همیشه میپوشید و هیکل سکسی بابا رو قشنگ معلوم میکرد و شلوارکش رو براش اوردم دادم دستش . بابا بهم گفت میخوای سکس بابات رو ببینی ؟ گفتم نمیدونم بابا . گفت اگه دوست داشتی بیا داخل گفتم باشه .
رفتم داخل پذیرایی نشستم و خانومه هم اومد کنار دستم و گفت مونا خانوم چند سالته ؟ گفتم 17 گفت جدی میگی ؟ خیلی خوش اندامی نسبت به سنت . راستی اون یکی دیگه که تو ماشین بود خواهرت بود دیگه اون چند سال داشت ؟ گفتم اون سیزده . گفت دروغ میگی من فکر میکردم تازه از تو هم بزرگتر باشه . گفتم همه اینجوری فکر میکنن .
خلاصه بابا لباس عوض کرد و گفت مونا خانوم یه لحظه میای . خانومه گفت فکر کنم با تو کار داره . من گفتم نه عزیزم اینبار باشما کار داره . گفت اره ه ه ه ؟ ؟ ؟ گفتم اره
و خانوم بلند شد و رفت سمت اتاق من . وای چه کون بزرگی داشت خیلی هیکلش نسبت به مامان بهتر و ناز تر بود . حق میدادم به بابا که چشمش بگیره و بخواد باهاش یه سکس درست حسابی کنه .
رفتند تو و تا خواست در و ببنده بابا گفت لازم نیست . گفت اخه دخترت ؟ گفت مشکلی نیست . منم نشستم رو مبلی که دقیقا روبروی دره اتاق بود و کاملا میشد توی اتقا رو دید زد . بابا رفت و رو تخت دراز کشد . خانومه هم همونجوری با لباس رفت و کنارش جوری که پشتش به من بود رو تخت دراز کشید . بابا هم فکر کنم شروع کرد لباش رو خوردن چون سرشون تکون میخورد و بعد دیدم دستش اومد سمت کون خانومه و شروع کرد بدنش رو مالش دادن و نوازشش میکرد . یواش یواش تاپ خانومه و داد بالا و بدنش رو نوازش میکرد .
بعد خانومه خودش سوتینش رو باز کرد و سره بابا رو فشار داد لای سینه هاش و حسابی داشت حال میکرد بابا هم زمان که داشن سینه های مونا رو میخورد دست کرد تو دامن مونا و کون و کسش رو فشار میداد جوری که مونا خیلی داشت حال میکرد یک اه هایی میکشید که واقعا ادم رو حشری میکرد . بابا بلند شد و با یک حرکت دامن مونا رو دراورد و وقتی دید که شرت نپوشیده افتاد به جون کسش و حسابی داشت میخورد . مونا دائم اه میکشید و هیچی نمی گفت . بابا اومد کارش رو شروع کنه که مونا یه دفعه گفت نه . بابا جا خورد و گفت چیه ؟ مونا گفت دراز بکش رو تخت . بابا هم دراز کشید و مونا هم گفت دستات و پاهات رو از هم باز کن میخوام ببیندمش به تخت و هر جوری که میخوام باهات حال کنم . بابا با تعجب همون کار رو کرد منم که خیلی واسم حرکتشون جالب بود حسابی چشمام رو تیز کردم ببینم چیکار میکنن . که خانومه با جوراب دستها و پاهای بابا رو بست به تخت . در همون حین هم یه نگا به من انداخت و یه چشمک بهم زد که مثلا همه چیز خوبه ؟ منم بهش یه لبخند زدم .
مونا بعد اینکه بابایی رو محکم به تخت بست رفت و اروم لبای بابا رو شروع کرد خوردن . بابا خیلی حشری شده بود اینو از تکونایی که میخورد میشد فهمید . مونا شروع کرد بابا رو لیس زدن و اومد پایین . سینهای بابا رو لیس زد رسید به نافش و بعد با یک حرکت کیر بابا رو کرد تو دهنش و شروع کرد کیر بابا رو لیسیدن . کیر بابا حسابی بزرگ شده بود . اینکه بابا هیچ حرکتی نمیتونست بکنه و همه اختیارش دست اون زن بود خیلی منو مجذوب کرده بود . فکر اینکه هرکاری بخوابی با یه مرد بکنی و اونم نتونه هیچ کاری بکنه و در عین حال لذت هم ببیره . مونا بعده اینکه حسابی کیر بابا رو خورد از تو کیفش یه دونه کاندوم در اورد و سر کیر بابا زد . این صحنه خیلی قشنگ بود چون با دستش گذاشت سر کیره بابا و بعد با دهنش اون دور کیر بابا باز کرد . وقتی این کارو تموم کرد اومد و روی بابا دراز کشید جوری که سینه هاش روی سینه های بابا بود و لباش رو گذاشت رو لبای بابا . کسش رو هم جوری گذاشت رو کیر بابا که کیر بابا رو کسش مالیده میشد . بابا حسابی حشرش زد بالا و گفت زود باش مخوام از کست بکنم که خانومه هم انگار دوست داشت بابا تو کف بمونه . گفت الان وقتش نیست عزیزم. و همونجور شروع کرد رو کیر بابا کسش رو بالا پایین کنه . یه دفعه هم برگشت و پشتش رو کرد به سمته بابا و حالت شصت و نه خوابید روش کونش رو حسابی قمبل کرد تا کسش قشنگ مماس دهن بابایی باشه و خودشم کیر بابا رو کرد تو دهنش . بابا خیلی تقلا میکرد که دستاش رو رها کنه و بتونه راحت مونا رو بکنه اما نمیتوس و همینم مونا رو خیلی حشری میکرد . حسابی بابا کس مونا رو خورد و مونا هم برا بابا ساک میزد . قشنگ از پایینه کیره بابا تا نوکش رو لیس میزد و تخمهای بابا رو هم میکرد تو دهنش و اونا رو هم لیس میزد .
وقتی خوب حالش رو کرد برگش . فکر کنم نوبت این بود که از کس به بابام بخواد بده . درسته . همونجور که کونش سمت صورت بابا بود اومد جلو و رو کیر بابا نشست
چون من از پهلو داشتم نگاه میکردم ندیدم کیر بابا چه جوری کس مونا رو فتح کرد اما دیدم که مونا یه بیست و چهار پنج سانتی از کیر بابا فاصله گرفت تا بتونه سره کیرش رو تو کسش کنه .
بابا هم کمرش رو میداد بالا تا کیرش بالاتر بره . مونا سرکیر رو کرد تو کس و با یه حرکت نشست رو کیر بابا و یک جیغی زد که گفتم مهسا که مهساس فکر کنم همسایه ها هم بیدار شدن .
همونجوری خانومه ارم رو کیر بابا نشست و هیچ حرکتی نکرد . بابا هم خیلی بهش حال داده بود و همش میخواست تلمبه بزنه . میگفت چه کسی داری جان چقده داغه وای میخوام این کس و جر بدم توروخدا دستام رو باز کن میخوام جرت بدم مونا هم از شنیدن اینا حسابی حشری مشد و شرو میکرد به تلمبه زدن برا بابا . با یکی از دستاش خودش رو حمایل کرده بود رو بدن بابا و با اون یکی دستش کس رو میمالید و دائم اه میکشد . تو همین حین منم که دستم تو شرتم بود و داشتم حال کردن بابا رو میدیدم دیدم صدای در میاد . تعجب کردم این موقع کیه گفتم نکه همسایه ها باشن و اومدن ببینن چه خبره !! بابا اینا تو حسو حال بودن منم نمیخواستم حالشون گرفته بشه رفتم و یواش در و بستم و گفتم هرکی باشه خودم دست به سرشون میکنم . رفتم درو باز کردم و دیدم یه پسریه که اصلان نمیشناختمش . ولی به نظرم اومد یه جایی دیدمش . گفتم بفرمایین ؟ گفت ببخشین مامان من هنوز اینجاس ؟ گفتم مامان شما کی باشن ؟ گفت مونا . گفتم شما ؟ گفت میگم مامانم اینجاس و تو میگی شما ؟ گفتم شما پسرشی ؟ گفت عیبی داره ؟ من قرار بود تو ماشین منتظر باشم اما فکر کنم کارشون خیلی طول کشید منم حوصلم سر رفت . نمیدونستم چی بگم . گفتم خب ؟ گفت هیچی میشه اینجا منتظر بمونم تا کارشون تموم بشه آخه یکی دوتا از همسایه هاتون اومدن تو پارکینگ منم به مکافات دست به سرشون کردم . گفتم میل خودته میای تو بیا . اومد تو و گفت با اجازه . یه پسر بود با یک قیافه کاملا معمولی قد نسبتا کوتاه و هیکل ورزشکاری . از اینا که میرن پرورش اندام . …
گفت مامانم کجاست با سر اشاره کردم به سمت اتاق . دوباره پرسید خیلی وقته اون تو رفتن ؟ برام جالب بود که پسره مونا هم میدونست که مامانش برا چی اومده اینجا . گفتم ای یه نیم ساعتی میشه . داشتم فکر میکردم پسره مونا هم همون فکری رو کرده که منم کردم و اجازه دادم بابام سکس داشته باشه ؟ . که گفت میتونم بشینم ؟ و اومد بشینه جایی که من داشتم سکس بابا و مونا رو نگا میکردم که گفتم اونجا جای منه . گفت اختصاصیه یا نماش خوبه ؟ گفتم حالا . و رفتم دره اتاق رو دوباره باز کردم و نشستم سر جای قبلیم . پسره گفت اسم من مسعوده . گفتم منم مامانتم . گفت جان یعنی چی ؟ گفتم منم اسم مثل مامانت موناست . گفت ا چه جالب خوشبختم . گفتم باشه . که جا خورد ولی چیزی نگفت .تو اتاق رو که دید زدم دیدم بابا دستاش باز شده و لی پاهاش هنوز بسته است . و مونا هم برگشته روش سمت بابا و داره اینبار از روبرو به بابا کس میده . بابا هم سینه های مونا رو گرفته بود تو دستش و با اونا بازی میکرد . مونا هم دستاش رو گذاشته بود اطراف بابا و حسابی پایین بالا میرفت و کسش رو تا ته دور کیر بابا پایین بالا میکرد . هراز گاهی هم از بابا لب میگرفت و با زبونش صورت و گردن بابا رو لیس میزد .
مسعود گفت لذت بخشه ؟ گفتم چی ؟ گفت سکس بابات و یک خانوم رو ببینی ؟ گفتم زورت میاد تو هم بیا دادن مامانت رو ببین . اومد و کناره من نشست و اونم شروع کرد به دید زدن . بابا یه لحظه برگشت ببینه من در چه حالیم که مسود رو دید و اشاره کرد که این کیه ؟ منم اشاره کردم به مونا که بابا فهمید و یه لبخند زد و دوباره رفت تو حسه کردن مونا . یه لحظه سنگینی یه دست رو رو رونام حس کردم و خیسی گردنم رو .
دیدم مسعود با یه کیر راست کرده دست رو گذاشته روی رونام و با زبونشم گردنم رو داره لیس میزنه ….
نمیخواستم با کسی سکس داشته باشم اونم یه غریبه . اما صحنه های سکس بابام با مون واقعا منو دیوونه کرده بود . تو حال خودم نبودم یک چشمم به بابا بود و مونا که داشتن تو اتاق من روی تختم با هم حال میکردن و یک چشمم به مسعود که داشت خودشو برا سکس با من اماده میکرد . اختیارم دست خودم نبود صداهای تحریک کننده بابام که دائم داشت به مونا میگفت و اه کشیدن های مدام مونا که داشت حال میکرد و از کس دادنش لذت میبرد و کس خیس اب خودم همگی بهم میگفتند تو هم لذت ببر . سرم رو برگردوندم و لبام رو گذاشتم روی لبای مسعود شروع کردم به خوردن لباش اونم دستش رو گذاشت رو سینه هام و اونا رو میمالید . از چشماش شهوت میبارید و من زبونم تو دهنش اونم زبونم رو میمکید و هربار جای زبونام رو تو دهن عوض میکردیم . زبونش رو کرد تو دهنم و من به فکر کیر اونا میخوردم . زبونم رو توی دهنش میچرخوندم و اونم حسابی سینه هام رو میمالید .
دستش رو برد سمت شلوارکم و کرد داخل شرتم . کسم خیسه خیس بود و اونم دستش رو دور کسم مالش میداد . بلند شدم ایستادم و اونم ایستاد . همچنان لبامون رو هم بود و دست اونم توی شرت من و داشت کسم رو میمالید . من که دستام ازاد بود رفتم سمت لوارش و اونو باز کردم و اروم نشستم جلوش و کیرش رو از رو شرتش با صورتم لمس کردم . شرتش رو کشید پایین و کیرش رو که کاملا شق شده بود با دستش گرفت و اورد سمت صورتم . منم با یه دست کیرش رو گرفتم و بردمش توی دهنم . یکم خودشو عقب کشید اما دوباره سریع اومد جلو .
شروع کردم کیرش رو خوردن از سر کیرش میلیسیدم تا پایین کیرش . چه کیر باحالی داشت خیلی کوچیکتر از کیر بابا بود اما واقعا لذت بخش بود . کیرش رو کردم تو دهنم و حسابی براش ساک میزدم اونم دستش رو گرفته بود به کمرش و بیشتر کیرش رو میداد جلو تا کاملا تو دهنم بره . منم دستام رو گرفتم به پشتش جوری که هر دستم یکی از لمبرهای کونش رو گرفته بودم و خودم سرم رو فشار میدادم سمت کیرش تا حسابی بتونم طعم کیرش رو تو دهنم حس کنم .
تو همون حال یه نگاه به بابا اینا انداختم دیدم بابا کاملا خودش رو ازاذ کرده و اینبار اون به طور وحشیانه ای داره مونا رو میکنه . اونو خوابونده بود رو تخت و خودش پایین واستاده بود . پاهای مونا رو باز کرده بود و رفته بود بین پاهاش واستاده بود و کیرش رو میزد رو کس مونا و بعد محکم میزد تو کسش . دوباره در می اورد و همین حرکت رو چند بار تکرار کرد .
مسعود کاملا لباساش رو در اورد و منو بلند کرد تا منم لباسام رو در بیارم . شرت و شلوارکم رو خوده مسعود از پام در اورد و همونجا نشست جلوم منو تاپم رو دراوردم و سره مسعود رو دادم جلوی کسم تا اونم برام کسم رو بخوره . مسعود خیلی قشنگ رفت لای پاهام جوری که بدنش با من زاویه نود درجه داشت و یکی از دستاش رو برد پشتم و با انگشت با کونم ور میرفت وبا اون یکی رون پامو گرفته بود .
شروع کرد کسم رو بخور خیلی باحال این کارو میکرد . زبونش رو دوره کسم میچرخوند و بعد از پایینه کسم تا بالای کسم زبونش رو فرو میکرد داشتم از حال میرفتم . چه لذتی داشت وقتی با انگشت میکرد تو کونم و زبونش رو میرسوند لای کسم لذتش چند برابر میشد . مسعود دیونه شده بود و منم دائم اه میکشید و هی میگفتم بخور کسم رو بخور تروخا کسم رو بخور و اون دیوونه وار تر زبونش رو میکشید لای کسم و از اونطرف هم انگشتش رو میکرد توی کونم . از جلوم بلند شد و ایستاد . منم دستام رو حلقه کرم دوره گردنش و دوباره لبامون روی هم قفل شد . اونم کیرش رو گذاشت لای پام . بهم گفت اوپنی ؟ گفتم نه . گفت حیف شد .و همونجوری کیرش رو هل داد لای پاهام منم پاهام رو به هم چسبوندم تا حسابی حسش کنم . مسعود هم دستاش رو دور کمرم قفل کرد و با کونم ور میرفت . سینه هام روی سینه هاش جفت شده بود و اونم کیرش رو با سرعت بین پاهام عقب و جلو میکرد . کیرش روی کسم بود و چوچوله هام زده بود بیرون تا الان اینقدر ندیده بودم که بیرون بزنن . کیرش دقیقا از لای کسم رد میشد و حسابی اونو تحریک میکرد . یه لحظه بی حس شدم و حس کردم خالی شدم . مسعود هم فهمید که من ارضا شدم . ایستاد و شروع کرد گردنم رو لیس بزنه تا من حالم بهتر بشه . من که نمیتونستم رو پام واستم نشستم رو مبل و مسعود هم اومد دو زانو رو مبل نشست جوری که میرش روبروی دهنم بود . کیرش رو چند مرتبه زد به صورتم منم دهنم رو باز کردم تا براش ساک بزنم تا اونم ابش بیاد . کیرش قرمز قرمز شده بود و خودشم خیلی عرق کرده بود . گفت ابم رو کجات بریزم گفت توی دهنم خالیش کن . اونم سرم رو محکم گرفت و میزد روی کیرش چند باری اینکارو کرد تا الش اومد . وای چقدره از این لحظه خوشم می اومد اون همش میگفت اه بخور همه ابم رو بخور جووون ابم داره میاد دارم میریزم توی دهنت . جاااان .
منم همه ابش رو بعد اینکه اومد بیرون دادم و ریختمش رو کیرش و دوباره کیرش رو میخوردم تا ابش برگرده تو دهنم . اونم نشت و دوباره لبام رو خورد و از اب خودش هم میکرد تو دهنش و میخورد . بعد بیحال افتاد کنارم و سرش رو گذاشت رو پاهام . منم سرم رو اوردم پایین و اون ده گوشم گفت ممنون . تو همین حالا بودم که یاد بابا اینا افتادم . دیدم اونا هم کارشون تموم شده و انگار بابا تازه ابش اومده بود اخه دراز کشیده بود و مونا هم نشسته بود جلوی کیرش و داشت براش ساک میزد . و اب ریخته شده دوره کیره بابا رو میخوره . بابا هم مثل اینکه تازه یادش به ماها افتاده بود یه نگا به من کرد و دید موضو از چه قراره یه خنده تحویلم داد . ساعت حدود 4 صبح شده بود . بابام گفت مونا جون بیا بریم حمام خودتو تمیز کن . گفتم باشه . اون مونا هم گفت مسعود تو هم بیا باهاشون بریم حمام . اونم بلند شد و رفتیم حمام .
توی حمام مسعود به مامانش گفت خوش گذشت مونا گفت به شما که بیشتر خوش گذشته مثل اینکه . من خندیدم بابام گفت مونا بابایی بیا پیشه من ببینم . رفتم کناره بابا روی سنگ حمام نشستم و بابا یه بوس به لبام کرد . مونا خانم هم رفت داخل وان نشست و اب رو روخودش باز کرد و به مسعود گفت مسعودم بیا تو هم پیشه مامانیت . مسعود رفت داخل وان نشست و جوری که کیرش روی کس مامانش می افتاد رفت سمتش و مامانش رو بوسید . بابا گفت مونا جون از دست بابایی که ناراحت نیستی ؟ گفتم شما چی ؟ بابا گفت میدونی اگه فردا مهسا اینا رو بشنوه چه بلایی سرمون میاره ؟ گفتم قرار نیست چیزی بفهمه هاا . بابا خندید و گفت باشه دختره گلم . مسعودم که اینا رو شنید گفت اما مامان من به بابا میگم تو به این اقاهه کس دادی . مامانش گفت منم بهش میگم که توهم یواشکیش میای و کس مامانیت رو میکنی . اونم گفت قربون کس مامان جونم برم . شروع کرد سینه های مونا رو بخوره . مونا گفت چیه سیر نشدی مگه ؟ گفتش نه کس بهم نداد . مونا خندید گفت خودم مگه مردم . کسش رو داد بالا . مسعود هم کیرش دوباره راست شده بود جوری که پاهاش میرفت زیر مونا و کیرش دقیقا جولی کس مامانش میرسید نشست توی وان . مامانش هم صورتش رو اورد جلو و شروع کردند لبای هم رو بخورن . مسعود سینه های مامانش رو میمالید و ازش لب میگرفت . بعد سره کیرش رو گرفت و کرد داخل کس مامانیش مامانش هم که تازه از کس داده بود کسش کاملا بازه باز شده بود و راحت کیره مسعود رو داخلش جا داد . مسعود دستاش رو حمایل خودش گذاشت پشت سرش و کیرش رو تو کس مامانیش عقب و جلو میکرد . من یه نگاه به بابا انداختم و کیرش رو گرفتم توی دستم و باهاش بازی میکردم اونم که از دیدن دوباره صحنه های سکس مسعود و مامانش داشت راست میرد خودش رو کاملا در اختیار من قرار داد .
منم دولا شدم و کیر بابا رو کردم تو دهنم و حسابی براش ساک زدم . مسعود بلند شد و به مامانش گفت برگرد و دولا شو میخوام از عقب بکنم تو کست . بابا هم که حسابی کیرش راست شده بود منو برگردوند و کمرم رو داد پایین و پشت سرم خم شد و از عقی کسم رو میلیسید و سوراخ کونم رو هم زبون میزد . مسعود کیرش رو گرفت و از پشت سر داخل کس مامانش کرد و کونه مامانش رو گرفت و هرباری یک چک میزد تو لمبر های کون مامانیش . بابا هم سره کیرش رو گرفت و برد سمت کونه من . من حسابی حشری شده بود و هی کونم رو میدادم عقب تا زودتر به کیر بابا برخورد کنه . بابا گفت بکنم ؟ گفت بابا تروخدا زود باش دارم میمیرم . زودباش منو بکن من کیرت رو میخوام . مسعود یه نگاه به من کرد و دید دارم از شهوت میمیرم اونم حشری تر شد و کیرش را محکم میزد تو کس مامانش . کون مونا در اثر تلمبه زدنای مسعود حسابی موج بر میداشت و بابا هم که نگاش به اونا بود کیرش رو اروم کرد تو کونم . دوباره همون سوزش اومد سراغم اما اینبار خیلی کمتر بود منم برا اینکه دردش کمتر بشه با دستام کونم رو برا بابا باز کردم تا راحت تر بتونه منو بکنه . بابا سره کیرش رو کرد تو کونم و یواش یواش شرو کرد تلمبه زدن . میرش تا نصفه رفته بود تو کونم و من داشتم با کم ور میرفتم و اونو میمالیدم . بابا گفت بسه ؟ گفتم نه بابا جرم بده مبخوام باباییم جرم بده . انگار بابا حشری تر میشد با این حرفا چون دوباره شروع کرد سریع تلمبه زدن . مسعود کیرش رو از کس مامانش دراورد و چند تا ضربه به کس مامانش زد مونا هم تو خودش میپیچید و هی عقب جلو میرفت . مسعود هم گفت مامانی میخوام بکنم تو کونت اجازه هست . مونا هم گفت اره عزیزم کونه مامانیتم جر بده . مامانت رو هم از کون بکنش . جون این کیره پسرمه که میخواد بره تو مونه من جووون . بابا حسابی کیرش رو کرده بود تو کون من و داشت تلمبه میزد . گفت مونا جونم میخوای ابم رو برات بیارم گفتم اره بابا برام ابه کیت رو بیار بریز تو کونم . ابت رو میخوام . جون برا دخترت ابت رو بیار دارم میمیرم. میخوام جر بخورم . مسعود کیرش تو کون مونا بود و داشت تلمبه میزد . حرکتش رو خیلی سریع کرده بود و کیرش رو محکم میزد تو کون مونا . جوری که تخم هاش میخورد دمه کس مامانش . بابا ابش اومد و کون منو محکم کشید سمت کیرش تا ابش رو توش خالی کنه . با حرکت اخرش حسابی کون من جر خورده بود . داشتم لذت داغی ابه کیره بابا رو تو کونم حس میردم . بابا با یه حالت خیلی سکسی اه میکشید و ابش رو تو کونم خالی میکرد . با ارضا شدن بابایی مسعود هم ارضا شده بود و کبرش رو از کون مامانیش دراورد و ریخت رو کونه مونا . و با دست از ته کیرش تمام الش رو خارج میکرد. مونا هم با دستش اب مسعود رو رو بدنش میمالید . بابا بلند شد از روم و اومد بوشم کرد و گفت تو بهترین دختر دنیایی با هیچی عوضت نمیکنم دوستت دارم . مسعود هم بلند شد و از مامانش چند تا بوش گرفت و خودمون رو شستیم و من اومدم بیرون و رفتم لباس پوشیدم . مسعود و مونا هم بعد اومند و بابایی هم پشت سرشون .
من گفتم خسته ام میرم بخوابم . به همشون شب بخیر گفتم و اومد تو اتاقم . بوی سکس و شهوت از اتاقم می بارید و همین خوابم رو برام لذت بخش تر کرد . خوابم برد . نمیدونم چند ساعت خوابیده بودم اما وقتی بیدار شدم دیدم هیچ خبری نیست و همه چی خیلی عادی شده بود خبری از مسعود و مامانش هم نبود . بابا هم رو تختش دراز کشیده بود و مهسا هم توی پذیرایی جلوی ماهواره و طبق معمول کانال سکس .
بعداز اون روزی که نزاشتیم مهسا بویی از جریان ببره . تا قیل از اینکه مامان بیاد چند مرتبه ای با بابایی میخوابیدیم و واقعا جزو روزای قشنگ زندگیم بودند . لذت بردن از سکس اونم با پدرم و خواهرم . پنجشنبه شد و قرار بود بریم مامان رو از فرودگاه بیاریم . سه نفری راه افتادیم سمت فرودگاه و توی راه هم طی کردیم که رفتارها کاملا طبیعی باشه تا یه موقه مامان بویی از ماجرا نبره و توی فرصت مناسب تر بتونیم نقشه های بعدی رو اجرا کنیم یعنی مامان رو بفرستیم به مسافرتهای اجباری تا بتونیم راحت توی خونه با هم باشیم .
بهاستقبال مامان با یه دسته گل رفتیم و حسابی ماچ و روبوسی کردیم و اومدیم خونه . مامان خیلی تغییر کرده بود هم ارایشی که کرده بود هم طرز لباس پوشیدنش . بهش گفتم مامان چی شده نو نوار کردی رفتی اونجا چشم ما رو دور دیدی هرچیزی که خواستی خربد کردی و حسابی هم فکر کنم خوش گذشته باشه بهت ؟ گفت اره عزیزم اونجا همچین یکمکی راحت بودیم نه کسی مارو میشناخت نه کسی مزاحم ادم میشد هرجوری میگشت ماهم دلی از عزا دراوردیم اما دوباره اینجا روز از نو روزی از نو . خلاصه کلی با ذوق و شوق از اونجا و دوستاش که کجاها رفتن و چیا خرید کردن و کلی حرف دیگه واسمون تعریف کرد . بابا هم که اصلا انگار نه انگار مثل روزای قبل با ما رفتار میکرد جوری که خوده ما هم باورمون شده بود توی خونه هیچ خبری نبوده .
خلاصه جریان گذشت و شب شد و همه میخواستن استراحت کنن . رفتم پیش بابا تو اشپزخونه و گفتم بابا میشه من شما رو با مامانی ببینم ؟ گفت چی ؟؟؟ یعنی چی ؟ گفتم همونجوری که مهسا با هم خوابیدن شما رو دیده منم میخوام از نزدیک ببینم خواهش میکنم !!! بابا گفت اخه . گفتم بابا … گفتش باشه چیکار کنیم دیگه همین دوتا دخترو داریم و هرچی هم داریم ماله شماهاست دیگه باشه امشب میخوام بعد از چند وقت یه دلی از مامانتون سیر کنم . حسابی بهش حال بدم بنده خدا نمیدونه که من اینجا با کوچولوهاش هر شب تو رختخواب بودیم و اونم اونجا تو کفه شوهرجونش . شب … همین که اومد حرفشو بزنه مامان که رفته بود حمام اومد و گفت شب چی ؟ بابا گفت هیچی شب به بچه ها گفتم زود بخوابن مامانشون از راه اومده خسته است مزاحممون نشین . مامان گفت مزاحممون نه مزاحمم نشن . بابا گفت اخه منم خسته ام میخوام زود استراحت کنم و این و یه جوره بدی گفت منم خودم و زدم به کوچه علی چپ و گفتم اره مامان این چند وقته خیلی اذیت بابا کردیم امشب زود میخوابیم شما هم راحت باشین . و گفتم من رفتم بخوابیم . از اشپزخونه اومدم بیرون اما نرفتم تو اتاقم و موندم پشت دیواره اشپزخونه ببینم چی بهم میگن . مامان گفت عزیزم چیه چند وقت از خانوم جونت دور بودی هوسش رو کردی ؟ دوست داری امشب با هم بخوابیم ؟ بابا گفت اره قربونت برم و صدای ماچ و لب و ایناشون بلند شد منم حسابی خوشحال شدم که امشب میتونم سکس مامانم رو با بابایی ببینم . رفتم توی اتاقم و مثلا خوابیدم . مهسا اومد بالای سرم و گفت چته چرا خوابیدی زوده که گفتم توهم بیا همینجا بخواب اونور امشب خبراییه نمیخوام اونجا باشی و فضولی کنی . مهسا گفت نمیخوام میخوام ببینم اخه خیلی باحاله . گفتم غلط میکنی میخوابی پیش خودم و خلاصه به هزار مکافات خوابودندمش پیش خودم . روی تخت بودیم و لامپها همه خاموش شد . مامان و بابا اومدن پیشمون و شب بخیر گفت بابا هم یه چشمکی زد و گفت ما هم رفتیم بخوابیییییییم . خیلی باحال کشش میداد حرفاشو . یه جوری که شهوت رو میشد از تو صداش خوند . مامان هم هلش داد گفت برو اذیتشون نکن بزار بخوابن . شب بخیر . شب بخیر
توی تخت مهسا خودش رو رسوند بهم و گفت مونا خیلی خوب بود این چند روزی برا من برا تو چی ؟ گفتم ای بدک نبود گفت تو غلط کردی خیلی هم حال کردی . دیدی چیزی رو که نچشیده بودی بهت چشوندم . گفتم تو خیلی بدجنسی اما خب منم زیاد ضرر نکردم اما تو شاید ضرر کرده باشی . هرچی بهم گفت بهش نگفتم جریان از چه قراره . خلاصه با همین حرفها و یاداوری بعضی لحظه های سکس با بابا میخندیدیم و کم کم مهسا خوابش برد خیلی طول کشید اما مگه میخوابید . وقتی خیالم راحت شد بلند شدم رفتم سمت دستشویی که مثلا به بهانه دستشویی برم ببینم چه خبره . دیدم لامپ اتاقشون روشن شد منم سربع رفتم دمه دره دسشتویی واستادم که اگه کسی اومد بیرون فکر کنه تو دستشویی بودم.
#سکس پدر و دختر
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید