این داستان تقدیم به شما
با سلام به دوستان
من عماد هستم 32 ساله از آبادان تقریبا 5 ساله ازدواج کردم و ی پسر 4 ساله هم دارم اهل تعریف از خودم نیستم ولی بد نیستم معمولی قد 180 مغازه دارم وضع زندگیمم خداروشکر بد نیست داستانی که میخام براتون تعریف کنم مربوط میشه به یکماه پیش 8/95
ی روز چهارشنبه بود که تو مغازه نشسته بودم بازارم که طبق معمول کساد ماهم با گوشی ور میرفتیم که موبایلم زنگ خورد دیدم خانممه…
الو سلام
سلام جانم ارباب امر بفرمایید
خانمم:عماد ،حمید(برادر زنم) با زن و بچش داره میاد خونه اومدی سر ردهت دوغ و نوشابه بگیر واسه ناهار با بی میلی گفتم باشه و قطع کردم با خودم گفتم از بس ما حال و حوصله داریم ایناهم بلند شدن اومدن اینجا با اون دخترش که اعصاب فولادی میخاد میخواد تحملش کنی خلاصه ساعت 1و نیم تعطیل کردم سر راه چیزایی هم که الهه (زنم)گفت خریدم و رفتم خونه دم در نرسیده سر و صدای دختر حمید و فرزاد(پسرم)محله رو برداشته بود خلاصه رفتم تو یا الله و بفرما و نفرما
سلام علیک کردیم و با حمید روبوسی و فلان نشستمو ی کم حال و احوال و خوش و بش پاشدم اومدم تو اتاق لباس عوض کنم الهه رو صدا کردم اومد تو گفت جانم چیه چی شده گفتم چطور شده اینا ی دفه بلند شدن اومدن اینجا?گفت حالا بعد بهت میگم حالا بیا ناهارخلاصه رفتیم ناهار کلا متفاوت بودن با همیشه
سمیه خانم(زن حمید)شما چطورید خوبید اونم ی جوابایی داد که متوجه نشدم خلاصه ناهار خوردیم و گذشت شبم که تا 12 در مغازه بودم وقتی رسیدم که همه خوابن بجز الهه خلاصه شام و غیره وقت خواب گفتم خب بگو الهه چیه جریان اینا
گفت ی مدته حمید و سمیه با هم اختلاف پیدا کردن و میخان جدا بشن من خواستم ی چند روز بیان اینجا شاید تونستم سر عقل بیاریمشون گفتم من که حوصله خودمم ندارم خودت میدونی خلاصه گذشت تا شب جمعه الهه گفت عماد فردا میخایم بریم تالاب شادگان پاشو بریم گفتم من نیستم خودتون برید ی روز جمعه تعطیلم میخام سیر بخوابم اونم ی مشت اخم و تخم کرد گفت پس ما صبح میریم تا بعد از ظهر میایم ناهار واست میزارم بلند شدی بخور،بسیار خب
صبح جمعه ما خواب بودیم که با صدای روشن و خاموش شدن پمپ آب بیدار شدم رفتم پمپ رو خاموش کردم و ی مشت فحشم ب زنم دادم و باز رفتم تو رختخواب که احساس کردم یکی صدا میزنه دیدم صدای سمیه است گویا اون باهاشون نرفته و تو حموم بوده ک من پمپ رو خاموش کردم و اون متوجه شده من خودمو زدم به خواب که دیدم صدای اومدنش داره میاد از جلو اتاقم که رد شد ی لحظه دیدمش حوله پیچیده بود به خودش ولی پاهای سفیدش تا زانو مشخص بود که با دیدنش کلا داغ کردم و کیرم بلند شد تا حالا به سمیه توجه نکرده بودم ی زن 26 ساله قد تقریبا 160 و بدن گوشتی و توپر ،باز موقع برگشت دیدش زدم که تو برگشت اون متوجه من شد ی لحظه جا خوردم که اون کاملا مودبانه پشت در وایساد طوری که پیدا نباشه صدام زد گفتم جانم گفت آقا عماد من تو حمومم لطفا پمپ رو خاموش نکنید ی پنج دقیقه دیگه کارم تمومه گفتم چشم و اون رفت منم که خواب از کلم پریده بود بلند شدم رفتم دسشویی و فلان و چایی میخوردم که سمیه اومد بیرون سلام و احوال پرسی و اینکه شمارو بی خواب کردم و معذرت خواهی گفتم ن بابا این چ حرفیه خلاصه اون رفت تو اتاق موهاشو خشک کنه باز کرمم گرفت که دیدش بزنم از حموم که اومد حوله دور سرش بود چادر هم ب خودش پیچیده بود خلاصه صدای سشوار رو که شنیدم بلند شدم رفتم در اتاق قلبم تند تند میزد ی سرک کشیدم وااااای چی میدیدم …
ی تاپ با ی دامن بلند تنش بود و داشت موهاشو خشک میکرد کیرم باز تکون خورد و داغ کرده بودم دلم میخواست همونجا بپرم روش و بکنمش تو همین افکار بودم که ی دفه تو آینه منو دید سشوار انداخت سریع چادرو پیچید به خودش برگشت گفت آقا عماد چیزی شده?من که تازه به خودم اومده بودم و دیدم چه گندی زدم زبونم بند اومد من من کنان گفتم گوشیمو میخواستم گوشیمو از رو میز دراور بهم داد رفتم تو آشپزخونه نشستم ی چایی خوردم و ی سیگاری کشیدم که دیدم اومد همون دامن پاش بود ی پیرهن استین بلند و ی شال قرمز سرش بود اومد و بازم تعارف و معذرت خواهی و از این حرفا گفتم تو چرا نرفتی باهاشون?ی اهی کشید و در حالی که واسه صبونه می اورد گفت شما که مشکل مارو میدونی گفتم اره
حین صبونه خوردن گفتم خب سمیه خانوم مشکلتون چیه?چرا میخواین جدا بشین که گفت باهم نمیسازیم دیر میاد خونه واسمون وقت نمیزاره همش سرش تو گوشیه یا پای تلویزیونه یا خوابه
گفتم اینا که بهونس دلیل اصلی رو بگو ی مکثی کرد و گفت …بهم نمیرسه
با این حرفش ی جوری شدم درونم گفتم خب چجوری بهت نمیرسه?گفت خودتون بهتر میدونین چی میگم
گفتم یعنی ….
بلند شدم ی لیوان اب بهش دادم همونجا کنارش نشستم گفتم اشکالی نداره خدابزرگه درست میشه خب شاید اونم مشکل داره
گفت من همه جوره باهاش ساختم ولی انگار از من زده شده هرکاری بلد بودم کردم ولی در چند ماهی ی بار میاد پیشم اونم خودش زود خالی میشه بلند میشه میره
همونجور که اشک میریخت دستمو اروم گذاشتم رو شونش که اونم سرشو گذاشت رو سینم و اشک میریخت که من اروم لپشو بوسیدم و با دست شونشو میمالیدم پررو تر شدم و چنتا بوس دیگه کردم یواش یواش بوسیدمش تا کنار لبش ی دفه لبمو چسپوندم رو لبش که انگار اونم همینو میخواست و شروع کردیم لب گرفتن و لب خوردن لبامون مث مار تو هم گره خورده بود که همزمان روسریشو درآوردم و از زیر پیرهنش و تاپ دستمو بردم رو شکمش و سوتینش نفساش تند شده بود که اونم از رو زیر شلواریم دستشو گذاشت رو کیرم داغ داغ بودیم و مست همدیگه که گفتم سمیه ی زنگ بزن به الهه نیاد ی دفه گفت باشه شماره زنمو گرفت پرسید کجایید گفت ما تالابیم میخوایم سوار قایق بشیم الهه پرسید عماد کجاست که سمیه ی چشمک به من زد و گفت خوابه هیچی قطع کرد و گفتم خب وقت هست که باز لب تو لب شدیم
همونجوری بغلش کردم بردمش تو اتاق خواب رو تخت دو نفره انداختمش سریع پیرهنشو در اوردم و تاپشموند با ی سوتین و دامن واقعا بدن نازی داشت توپر و گوشتی بدون گوشت اضافه شلوار و تی شرتمو در اوردم شدم با ی شرت که کیرم اونو بلند کرده بود سوتینشو باز کردم افتادم روش و شروع کردم به خوردن سینش واقعا سینه توپی داشت سایز 80 با نوک صورتی خوشرنگ ،همزمان اونم کیرمو گرفته بود و داشت ناله میکرداومدم پایین پاش دامنشو دراوردم شورتشم در اوردم دیدم ی کوس تپل خوشرنگ وسط پاشه گوشتی و خوشکل به قول ما ابادانیا کلوچه ای،ی کم مو داشت ولی چون حموم بود شروع کردم به خوردنش مثل شیر اب اب کوسش سرازیر شده بود سمیه داشت از خوشی دیگه جیغ میزد و اه و اون میکرد که بلند شدم شورتمو در اوردم و کیرمو گذاشتم جلو دهنش و اونم سریع کیرمو گرفت و شروع کرد ساک زدنافتادم رو کوسش ی دو دقیقه کوسشو خوردم که با چنتا جیغ ریز لرزید و اروم شد اومد وسط پاش ی لب طولانی ازش گرفتم رفتم رو سینه هاش ی دو دقیقه که سینشو خوردم باز جون گرفت و شروع کرد ناله کردن دیگه الان موقع اصل کاری بود بلند شدم تو چشاش نگاه کردم داشت التماس میکرد منو بکن کیرمو ی دو بار تو چاک کوسش بالا پایین کردم آروم سر کیرمو هل دادم تو کوسش که ی دفه ی آهی کشید که نزدیک بود من ارضا بشم از بس شهوتی بود کوسش تنگ مث ماسوره تفنگ بادی یواش یواش کیرمو تا آخر کردم تو کوسش کیرم داشت میترکید از بس کوسش تنگ بود اونم که چشاشو بسته بود و ناله میکرد
من که با دومین حرکت از بس تنگ بود آبم اومد سریع کشیدم بیرون خودمو رو شکمش خالی کردم بلند شدم رفتم دسشویی خودمو شستم و برگشتم کیرمو گرفت و شروع کرد ساک زدن تا کیرم باز قد علم کرد منو خوابوند رو تخت خودش اومد روم نشست و کیرمو با کوسش تنظیم کرد تا ته کردش تو کوسش همینجوری ی دو دقیقه بالا پایین میکرد دیدم خسته شده که اونو کشیدم رو خودم و لب تو لب شدیم و تند تند تو کوسش عقب جلو میکردم ی پنج دقیقه این حالتی کردمش بلندش کردم حالت سگی نشوندمش رفتم پشتش و از پشت گذاشتمش تو کوسش داشت از خوشی میمرد همزمان متوجه سوراخ کونش شدم که داشت بهم چشمک میزد انگشتمو خیس کردم و همزمان اروم کردم تو کونش از بس داغ بود اصلا نمیفهمید من چیکار میکنم همزمان دوتا انگشتمو کردم تو کونش و از کوس تند تند میکردمکه دیدم جیغ زد و لرزید و اروم شد منم کیرمو دراوردم رو شکم خوابوندمش و از پشت روش دراز کشیدم و کیرمو کردم تو کوسش تو این حالت کوسش هنوز تنگ تر شد و دیدم الانه که باز خالی بشم از کوسش دراوردم کونشو ی کم انگشت کردم و تف مالی کردم کیرمو گذاشتم در کونش فشار دادم احساس کردم درد داره ولی داره تحمل میکنه یواش یواش تا ته کیرمو کردم تو کونش و شروع کردم عقب جلو کردن دیدم انگار دردش کمتر شده و داره لذت میبره چون یواش یواش داشت ناله های شهوتناک میکرد ی پنج دقیقه از کون میکردمش که حس کردم داره آبم میاد سرعتمو بیشتر کردم و یدفه تا ته چپوندم تو کون که همزمان با جیغ اون آبم اومد و همشو تو کونش خالی کردم ی چند دقیقه روش خوابیدم تا کیرم کوچیک شد و یواش یواش از کونش سر خورد افتاد بیرون ما عاشق این لحظه ام خیلی حال میده .
بلند شدم چنتا لب ابدار ازش گرفتم لباسمو برداشتم رفتم تو حموم که اونم اومد ولی چون ترس داشتم ی وقت بچه ها برسن زیاد باهاش ور نرفتم تو حموم وزود اومدم بیرون که اونم پشت سرم باز همون لباس قبلی رو پوشید اومد بیرون
اومد پیشم و ازم تشکر کرد گفت یکساله ارزو ی همچین سکسی رو داشتم در ضمن گفت که امروز اولین بار بوده که کون داده چون دلش نیومد حالم منو بهم بزنه منم ازش تشکر کردم و لب تو لب شدیم که باز کیرمو گرفت همون جا دامنشو دادم بالا حالت سگی ی ربع کردمش که ارضا شد و منم
باز خودمو تو کونش خالی کردم و رفتم گرفتم خوابیدم نفهمیدم بچه ها هم کی اومدن
یکی دو روز دیگه خونمون بودن و بعد رفتن اهواز خونشون که دیگه فرصت نشد سکس کنیم ولی کماکان با هم در تلگرام در ارتباطیم اونم از طلاق منصرف شده فعلا…
***
قراره هفته آینده با آبجیش و چنتا دوتاش واسه خرید بیاد آبادان که در فکر برنامه سکس هستیم …
عماد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید