این داستان تقدیم به شما

باسلام من نارگل هستم 20ساله..ازحدود دوسال پیش تویه فضای مجازی بایکی ازپسرایه همشهری دوست شدم که ازخودم 6 سال بزرگتربود..من قدم 165 و وزنم 55 چشم وابرومشکی هستم یه دخترمعمولی نه اون طور که بقیه توی داستان ها خودشونو معرفی میکنن خیلیییییی زیبا و باربی نیستم اما چهره ی دوست داشتنی ازنظربقیه دارم..وقتی که اولین قرارمو بادوست پسرم کیان گذاشتم خیلی استرس داشتم اخه قبل ازاون خیلی جلوپدرم ومادرم که مذهبی بودن سوتی داده بودم وبا چت و پیام باچند تایی رفیق شده بودم اگه این دفعه میفهمیدن باکسی دوست شدم سرمو میبریدن…
 
چون نمیتونم زیادازخونه تنهابرم بیرون توی خونمون بااون پسرقرارگذاشتم این روهم بگم که سه ماه ازاشناییمون گذشته بود و عاشق هم بودیم…وقتی اومد خونمون پشت سرش درو بست اون یکی درخونمون که ب اون طرف کوچه بازمیشد بستم تا پدرومادرم اگه ازراه رسیدن کیان ازاون در بره کیان بایه تیپ اسپرت ومحشر اومد بوی عطرمیداد اما این بوی عطر بوی عرقی که خورده بود روازبین نمیبرد بایه تیپ عادی جلوش ظاهرشدم شلوارلی و یه سارافون و روسری شالی ..همینکه منودید خیلی عاشقونه بغلم کرد ومنوبوسید ولب گرفت من باراولم بود ازترس داشتم میمردم اما بهش اعتمادکردم بهم گفت بیابریم اتاقت وارداتاق که شدیم گفت بهتره یکم حال کنیم منم که دخترهرزه ای نبودم وتاحالاباکسی رابطه جنسی نداشتم گفتم نه .ازاونجاکه کیان ازمن بزرگتربود وباشگاه میرفت ومشالا هیکلی بهم زده بود بهم گفت یاخودت لخت میشی یادخودم لختت میکنم…من سرش دادزدم گفتم بروبیرون من جنده نیسم همین کافی بودکه بهم حمله کنه واونجوری وحشیانه منوبخوابونه روتخت دوتادستامو بالای سرم با یه دستش گرفته بود با اون دستش لباسامو دراورد روی جفت پام نشست و همه لباساشو جز زیرپوشش دراورد
 
نمیدونسم بایدچیکارکنم خودم اونواوردم توی خونه ولی من که عاشقش بودم!!! کیان افتادروم وشروع کرد لب گرفتن و باسینه هام بازی کردن سایزسینه هام اون موقع 70بود اما الان بعدازدوسال به کمکه کیان شده 80..کیان گردنمو میخورد لیس میزد طوری که گردنم تا چندروزکبود بود ومامان بابامم شک کرده بودن نوک سینه هامو کیان میخورد ووحشیانه فشارمیداد …دلم نمیخاس دادبزنم میترسیدم همسایه ای کسی بفهمه فقط میتونسم چشامو ببندم ….یه لحظه دیدم کیان دستشو برده روکسم داره باهاش بازی میکنه از روم پاشد پاهامو بازکرد شروع کرد به خوردن کسم لیس میزد میک میزد وحشیانه میخورد خیس شده بودم اونقدردرد داشت که یهو ب خودم اومدم موهاشو بادستم گرفتم سرشو اوردم بالا گفتم توروخدا به حرمت عشقمون نکن…توروخدا مامانموایناالان میان توروخدا…بهم گفت فقط یکم حال میکنیم بعدمیرم. میخاس پردموبزنه اما نمیدونم چرامنصرف شد منوبرگردوند یکم تف زد به سوراخ کونم و کیرشو گذاشت دمش یکم که هل داد سرش رفت تو خیلی دردم اومد که یهو جیغم رفت هوا ازپشت بغلم کرد بایک دستش سینه ها مو میمالید بااون دستشم دستمو گرفته بود اشک توچشام بود که یهودیدم دست ازتلمبه زدن برداشت ..قطره قطره ابشو که ریخت توی کونم روحس کردم…یه بوسم کردو پاشد شلوارشو کشید بالا بهم گفت برودستشویی خودتو تمیز کن خیلی درد میکرد اون قدرکه نمیتونسم بشینم خودموتمیزکردم لباسامو پوشیدم دروبراش بازکردم که گورشو گم کنه بره اما بغلم کرد ازم یه لب گرفت گفت این کارش ازروعشق بوده ودیگه به زورقول میده اینکارونکنه..نمیدونم چراب حرفش اعتمادکردم همون موقع مامانم زنگ زد گفت مارفتیم خونه مادرجونت تادوساعت دیگه نمیایم نگران نشوی چیزی درست کن بخور..کیان که کنارم بغل تلفن وایساده بود همینکه فهمیدمامانمو اینا نمیان تادوساعت فرصتومناسب دید تایه دست دیگه هم ارضا شه..روی مبل نشست بهش گفتم برودیگه بسه منوروی پاهاش نشوند و گفت اگه براکردن میخاسمت میرفتم جنده پولی میگرفتم من دوستت دارم فقط خاسم بهت حال بدم منم خرشدم و قبولش کردم دوباره رفیتم توی اتاق و روز ازنو روزی از نو…

 
لباسامونو دراوردیم دوباره زیرپوشش رو درنیاورد منم که خودم کرم داشتم زیرپوششو پاره کردم بااینکه محکم بود رفت سرکسم یکم بازی کرد وشروع کرد خوردن این دفعه پاهامو دورسرش حلقه زدم محکم فشارش دادم به کسم اون قدرکه میدونم خودش پشیمون شد…اون قدرخورد که ابم اومد امااون قدرپاهامو محکم دورسرش گره زده بودم ابمم مجبورشد بخوره پاشد گفت نوبته توئ که بخوری کیرمو منم چون ازساک زدن متنفرم گفتم نه برای دفعه بعد و خرش کردم …بعدازون شب معذرت خواهی کرد وگفت چون مست بودم زوری کردمت وشرمنده بعدازدوسال که هنوزباهمیم هرهفته باهم حال میکنیم یالاپایی یا ازعقب دست ب پردم نذاشته تاروزی که خداخاس عروسی کنیم توی باغش توی ماشینش هم کردیم دوتامون بهم وفادارموندیم چون هم من روی کیانم غیرت دارم هم اون روی من واگه عشقی هس سکس وحال کردنی هس بین خودمون تقسیم میکنیم حتی روزی بوده که اومده خونمون و 6 دست ارضاش کردم که ازکمردرد نمیتونسه بره خونه…
 
خواهشا  از همه ی دخترا می‌خوام به پسرا حسابی‌ حال بدن پسر هم لطفا ادم باشن تا این همه کونی‌ و لزبین تو جامعه زیاد نشه. حالا که شانس گوهی ما تو یه مملکت گوهی اسلامی دنیا اومدیم دست کمش خودمون به زندگیمون گوه نزنیم. جوونی فقط چند ساله بیاین حسابی‌ خوش بگذرونیم.

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *