این داستان تقدیم به شما
اسمم سیناست متولد ۷۵ اهل ارومیهام و ۲ سالی میشه تو دانشگاه انکارا دانشجوی پزشکیام قدم ۱۸۸ و وزنم ۸۰ میشه گفت خوش هیکلم.
***
یه هم کلاسی داشتیم اهل شیرازه و اسمش مبینا هست با هم خیلی صمیمی بودیمو زیاد به خونه همدیگه میرفتیم یعنی اخر هر هفته باهمیم.امسال که واسه ثبت نام دانشگاه سال جدید اومدم انکارا هیچ کس از بچهها نیومده بود و تو دانشگاه از هم کلاسیا فقط مبینا رو دیدم بعد سلام علیک و روبوسی باهم رفتیم دنبال کارامون بعد اینکه تموم شدیم دعوتش کردم واسه شام و رفتیم یه شام خوشمزه خوردیم رسوندمش خونهاش منم برگشتم خونهام تا اینکه شنبه شد و بهم پیام داد که حوصلهام سر رفته بیا خونه من تا باهم فیلم ببینیم منم قبول کردمو رفتم اما واسه رفتنم هزار بار پشیمونم چون نامزد دارمو حس خیانت بهم دست داده.سر راهم یکم پفک اینا گرفتم و رفتم خونهاش بعد سلام و احوال پرسی نشستیم فیلم نگاه کردیم هرچقدر فیلم عاشقانه تر میشد بیشتر خودشو بهم نزدیک میکرد اخرش هم کاملا خودشو چسبوند بهم منم یه ۱۰ روزی بود که اومده بودم انکارا با نامزدم سکس نداشتم منم یکم راست کردم مبینا برگشت گفت تو پفک بزار دهنم منم اولین پفک رو گذاشتم دهنش وقتی دومی رو میزاشتم حواسم نبودو انگشتم خورد به لبش اونم انگشتمو گرفت دهنشو یکم میک زد کیره منم کلا راست شد اولش نمیخواستم باهاش سکس کنم اما دستشو گذاشت رو کیرم و یکم از رو شلوار مالید من هم کنترلمو از دست دادم گرفتم محکم کشیدم تو بغلم و لبامو گذاشتم رو لباش حسابی خوردمشون بعد یکم اومدم پایین تر گردنشو خوردم و تاپ پوشیده بودو روی سینههاش بیرون بود یکمی هم روی سینههاشو خوردم اونم چشماشو بسته بودو محکم سرمو بغل کرده بود اروم تاپشو دراوردم سینههاش ۸۰ بود اما خیلی خوش فرم بود سوتینش رو هم خودش کند من هم سینههاش رو گرفتم تو دستمو نوک سینههاش رو میخوردم اونم دستشو انداخت کمرمو باز کردو دکمه شلوارم رو هم باز کرد کیرم رو گرفت تو دستش و واسم جق میزد حساب که سینههاش رو خوردم دیگه خودم حشری شده بودم شلوار شرتشو باهم کشیدم پایین گفتم مبینا برگرد گفت میخوای چیکار کنی گفتم اگه اجازه بدی میخوام بزارم تو کونت
اونم گفت نه دردش زیاده از جلو بزار گفتم مگه تو دختر نیستی گفت قبل اینکه بیام اینجا از شوهرم جدا شدم اینو که گفت چشام برق زد تی شرت و شلوارمو دراوردم و روش خیمه زدم افتادم به جونه لباش هی خودشو بالا پایین میکردو کسشو میمالید به کیرم لباش رو که ول کردم بهم گفت بریم تو اتاق منم بغلش کردمو بردم اتاقش گذاشتم رو تخت و رفتم سراغ کسش زبونمو میکشیدم لایه کسش بعد انگشتمو کردم تو کسش و چوچولش رو میمالیدم که یهو پاهاشو یکم جمع کردو ارضا شد بلند شدو کیرمو گرفت تو دستش لبه تخت دراز کشیدم اونم برام ساک میزد عین جندهها خیلی حرفهای بود دیدم اگه اینجوری ادامه بده زود ابم میاد بلندش کردم بهش گفتم رو تخت دراز بکش اونم به پشت دراز کشید کیرمو رو سوراخه کسش تنظیم کردمو اروم اروم بردم توش که یه اهی از لذت کشید منم روش خیمه زدم دستامو واسه خودم ستون کردم اونم پاهاشو دوره کمرم حلقه کرد یه ۵ دقیقه اینا تلمبه زدم دیدم میخواد ابم بیاد کشیدم بیرون و یکم ازش لب گرفتم گفتم داگ استایل شو اونم برگشت گفتم میشه بزارم تو کونت گفت نه اصلا دوس ندارم منم التماس نکردم چون هر دو روز یه بار نامزدمو از کون میکردم دیگه از کون خسته شده بودم از پشت کیرمو گذاشتم تو کسش و یه ۵ دقیقه هم اونطوری تلمبه زدم که دوباره ارضا شد اینبار یه بالش گذاشتم زیر شکمش و یکم به سرعتم اضافه کردم گفتم ابم میاد گفت همش رو بریز تو کسم قبل اومدنه تو قرص خوردم منم یکم با سرعت زیاد تلمبه زدمو همه ابمو ریختم تو کسش و روش دراز کشیدم بعد ۱ دقیقه بلند شدمو رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم اومدم دیدم میخواد بره حموم منم باهاش رفتم یه بار دیگه تو حموم زیره دوش سکس کردیم از حموم اومدیم بیرون خودمونو خشک کردیم باهم رو تخت خوابیدیم
پشتش رو کرد به منو منم از پشت بغلش کردم یکم که گذشت بازم کیرم راست شد گفتم مبینا اینبار از کون میکنمت با هزار بد بختی راضیش کردم بلند شدم از روی میز ارایشش کرم رو برداشتم اونم داگی استایل شد در سوراخ کونش کرم مالیدمو یه انگشتم رو بردم تو بعد دو انگشت خوب که جا باز کرد کیرمو کرم مالیدم سرش رو اروم بردم تو کونش دستم رو گذاشتم رو شونههاش که جلو نره بعد کیرمو تا اخر کردم تو کونش که یه جیغ بنفش زدو منم یه دستم رو گذاشتم رو دهنش یکم صبر کردم تا کیرم واسه خودش جا باز کنه اروم شروع کردم به عقب جلو کردن یه ۲۰ دقیقه اینا تو کونش تلمبه میزدم اونم فقط گریه میکرد ابم که اومد تا قطره اخرش ریختم تو کونش و زود بلند شد رفت دستشویی منم دوباره رفتم حموم دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم رو تخت دراز کشیده اروم بغلش کردمو یکم بوسیدمش تا صب لخت تو بغل هم خوابیدیم صب که بیدار شدم موبایلمو نگاه کردم دیدم نامزدم ۲۰ بار از واتساپ زنگ زده بابام و پدر زنم هر کدوم ۱۰ بار زنگ زدن خیلی عذاب وجدان گرفتم اصلا روی حرف زدن با نامزدم رو ندارم هفته دیگه میاد پیشم اصلا نمیدونم چیکار کنم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید