این داستان تقدیم به شما
من الهامم 37 سالمه این داستان واسه تابستون سال قبله …
فوق لیسانس دارم و کارمند هستم مجردم از بابام یه باغ بزرگ بهم ارث رسیده و من واسه رسیدگی به باغم همیشه کارگر میگیرم یه سرایدار ثابت داشتیم از قبل که بعد بابام هم اون به باغ میرسید که یه مدت مریض شد بعد بیمارستان یه یه ماهی مرخصی دادمش رفت روستاشون واسه استراحت و کارگر روزمزد میگرفتم واسه باغ معمولا از دفاتر خدمات منزل کارگر میگرفتم که بعد چند تا عوض کردن کارگر یه اقایی حدودا 45 ساله به کارش وارد بود گفتم هر روز بیاد باغ واسه هرس چون خیلی بزرگ هست 8 میومد ناهارش هم میاورد 5 میرفت 60 تومن میگرفت با مقداری میوه از باغ و میرفت منم.تا 2 اداره تا بیام خونه میشد 3 بهش گاهی سر میزدم و پولش رو میدادم میرفت
بگزریم تا چند روزی میگذشت که متوجه شدم تو باغ گاهی میخاد رد بشه خودش رو میزنه به من اوایل فکر کردم اتفاقیه ولی تکرار شد فهمیدم از عمد هست گفتم کمتر میرم سر باغ تا سرایدار بیاد دیگه حال دنبال کارگر گشتن رو نداشتم گاهی حامد همین کارگر از زندگیم میپرسید و گفت چرا ازدواج نکردی با این شرایط خوب و تو خونه به این بزرگی نمیترسی که جواب دادم کیس مورد نظر پیدا نکردم و نمیترسم چون چند تا سگ دارم و سرایه دار و باغ دوربین هم داره کم کم حرفامون بیشتر شدو گاهی هم از سر شوخی یه حرفایی میزد دوست پسر داری یا نداری منم محکم گفتم به کارت برس یه روزی وسط تابستون بود روز تعطیل بود که من تعطیل بودم اون میومد و مزدش رو میگرفت مشغول کار بود ساعت 2.5 واسش چای بردم خودم رفتم الاچیق با لب تاپ و گوشی و کتابام مشغول بودم که چرتم گرفت گفتم یه لحظه سرم بزارم رو میز بعد پاشم که خوابم برد یه بلوز دکمه دار چین چین دار لیمویی با یه شلوار مشکی طرح جیب دار کشی تنم بود تو خواب متوجه گرمی دست کسی رو ستون فقراتم شدم.منگ.خواب بودم یادم رفته بود که تو باغم فکر میکردم تو اتاقمم چشام باز نکردم دستش رو رو سینم احساس کردم که اروم ماساژ میده و نوکش و گاهی میماله یهو سرم رو بلند کردم فهمیدم یکی از پشت بقلم کرده با بلند شدنم محکم منو از پشت گرفت سینم تو دوتا دستش بود حامد بود گفتم چه غلطی میکنی چیزی نگفت صورتش رو چسبوند به صورتم و با زبونش صورتم و میلیسد و گاهی میبوسید خواستم پاشم ولی زورم نرسید
اروم سینه هام رو میمالوند و حالا زبونش رو رسوند به گوشم و لاله گوشم و میلیسد تقلام بیشتر شد واسه پاشدن ولی فایده نداشت یه دستش رفت تو شلوارم وشیار کسم رو میمالید فشارش رو زباد شد منم خواستم جدا شم ولی نمیشد چند دقیقه گذشت که با مالش سینم و کسم و خوردن گوشم چشام بسته شد و خسته شدم اروم گرفتم دکمه پیرهنم باز شده بود کرستم رو داد بالا و حالا میخورد سینم رو من دیگه شل شدم کاری نمیکردم منو بلندم کرد برد تو چمن خوابوند رو زمین بعد خورون سبنم شلوارم که کشی بود رو کشید پایین همراه اون شورتم در اومد شروع کرد به خوردن ناف شکم بعد رونم بعد کسم که دیگه از حال رفتم با حرص میخورد منم خیس شدم کم کم احساس کردم چیزی داخل رونم هست فهمیدم کیرشه کرد لاپام خودم روسفت کردم پرده دارم ترسیدم پردم رو بزنه به زحمت گفتم کثافط گم شو دخترم ولم کن خندید گفت نترس کون به این خوشگلی رو پس واسه چی داری گذاشتی مورچه ها بخورن خوابوندم به پشت با دستش لای کونم باز کرد چند تا تف گنده انداخت روش با انگشت کرد داخلش بعد کیرش گذاشت رو سوراخ فشار داد تو نمرفت خودم رو سفت کردم چند تا زد دم کونم گفت شل کن میترسیدم.شل و سفت میکردم ولی انقدر زد کونم که شل کردم خلاصه با فشار زیاد داد داخل کونم دادم رفت اسمون چمن رو گاز گرفتم اشکم در اومد از زیرش خواستم در برم ولی نشد روم.سوار بود یه چند لحظه داخل نگه داشت بعد اروم.عقب جلو کرد کونم دیگه بیحس شده بود اون دیگه ریتمش رو تند کرد و تند تند تو کونم تلمبه میزد بدنم رو چمن بود چشام به سبزه ها خیره پر تشک نوک سینم به ضبری چمن میخورد با هر حرکت تلمبش به عقب جلو میرفتم صورتم.و نوک سبنم و شکمم به سبزه کشیده میشد صدای شکمش که به کونم میخورد زیاد شده بود و کونم موچ میگرفت کم کم چشم بسته شد بدنم رو شل کردم موچ.کونم.بهم یه لذتی میداد گاهی محکم.میزد دم کونم مبگفت بالاخره کردمت خانم خانم ها موهام رو به عقب میکشید و تلمبه میزد میزد دم کونم
دیگه کامل در اختیارش بودم کم کم لذت میبردم بعد چند دقیقه احساس چیز داغ تو کونم کردم ابش رو خالی کرد تو کونم افتاد روم چند دقیقه تپش قلبش رو پشت شونم حس میکردم بعد چند دقیقه منو داگی گذاشت رو زمین دوباره کرد تو کونم.انقدر تلمبه زد که پام خسته شد خوابیدم رو زمین خودم قمبل کردم.دیگه باز شدم کونم از تلمبه زدنش میگوزید صدای شکم به کونم زیاد شد موچ.کونم.منو دیوونه کرد داشتم ارضا میشدم و چند لحضه بدش شدم با لرزشم فهمید که شدم یکم.صبر کرد دوباره شروع کرد به گاییدن تا ابش باز اومد خالی کرد تو کونم بیحال افتاد روم بعد چند دقیقه کنارش زدم پاشدم کونم میسوخت نمیتونستم خوب راه برم فقط گفتم شکایت میکنم حالا ببین اون فقط گفت هر گوهی میخای بخور ابروی خودت تو محل و محیط کارت میره گیچ بودم بدون اینکه لباس بردام رفتم تو خونه باز باز راه میرفتم در روقفل کردم رفتم حموم.ساعت ها زیر دوش موندم گریه کردم و فکر کردم دیدم نمیتونم شکایت کنم اومدم بیرون شب بود پرژکتور باغ روشن کردم نبود رفته بود خودم خشک کردم کونم میسوخت دست کشیدم دیدم دستم خونیه کونم یکم خون میومد نه شدید دست میزدم خونی میشد روش دستمال گذاشتم تا صبح خوابم نبرد صبح زنگ زدم اداره گفتم حالم بده 10 روز مرخصی گرفتم عصری زنگ زد بلاک کردم از شماره دیگه زنگ زد گرفتمش به فحش گفت چته این خر زیرم کیف میکردی خواستم بترسونمش شکایت میکنم گفت بکن اگه بتونی ثابت کنی که ابروت میره منم فرقی به حالم نداره اینجا هم.برام.زندانه فوقش برم زندان چند باری زنگ.زد باز بلاک کردم باز فرداش از شماره دیگه زنگ.زد تهدید کرد خلاصه چند باری اومد منو باز از کون گایید و پول گرفت و رفت چهار پنچ تومنی بهش پول دادم دست بردار نبود تا یه روز تعقیبش کردم خونش رو پیدا کردم.
زن و دوتا بچه داشت سر فرصت با زنش حرف زدم خلاصه اونم شوهرش رو میشناخت باور کرد یکم.پول بهش دادم که جلوی شوهرش رو بگیره گفت مهلت ما تموم شده پول پیش نداریم به صاحبخونه بدیم گفتم چقدره پول پیش گفت 3 تومن چون روستا بود گفتم بهت میدم.ولی از اینجا برین قبول کرد مخ شوهر رو زد و یه شهر دیگه خونه گیر اورد زنه تو این مدتم چند بار دیگه اومد من رو گایید از کون بعدشم رفتن بعدا فهمیدم که جای جدید به جرم مواد انداختنش زندان 7 سال بریدن مثل اینکه واسه کس دیگه بود گردن این افتاد این جابه جا میکرد شانس اوردم و گرنه حالا حالاها بکنم بود
نوشته: الهام چرخنده
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید