این داستان تقدیم به شما
اوایل بهمن ماه ﺑﻮد كه برای پدر و مادرم یه مسافرت ضروری دو روزه پیش اومد ، چون تو فصل مدارس ﺑﻮد من نمیتونستم باهاشون برم… به خاطر همین مسئله قرار شد عموم و خانمش كه تازه نامزد كرده بودن بیان پیش من كه تنها نباشم…
از همون بچگی دختر شر و شیطونی بودم ولی گل سر سبد فامیل هم بودم، همه دوستم داشتن و به خاطر این علاقه شون شیطونیای منو هم تحمل میكردن و بهم پر و بال هم میدادن …
از روزی كه عموم و زن عموم باهم نامزد كردن هرجا میرفتیم و اونا هم بودن من بچه هارو جمع میكردم دور خودم و شروع میكردم به خیالبافی و تعریف از دوره ی نامزدی دختر و پسرها، و شروع میكردم به تعریف داستانهای مسخره و خنده دار…
خودمم چیز زیادی از رابطه های اینجوری نمیدونستم ولی هرچی به ذهنم میرسید براشون میگفتم، مثلا اینكه همدیگرو میبوسن و كنارِ هم میخوابن و … خیلی كه میخواستم اغراق كنم میگفتم پسرا روی دخترا میخوابن تو دوره ی نامزدی…
و سعی میكردم چیزایی كه تعریف میكنم رو با كمك دوتا از بچه ها به نمایش بذارم…
خلاصه روزی كه مامانم اینا رفتن سفر وقتی از مدرسه اومدم دیدم عموم اینا اومدن خونمون، خیلی خوشحال شدم چون خیلی دوستشون داشتم ، اونا تصمیم گرفتن شب تو اتاقی كه تلویزیون توش هست بخوابن كه فیلم هم ببینن، منم كلی اصرار كردم كه پیششون بخوابم ولی قبول نكردن و گفتن مثل همیشه تو اتاق خودت بخواب كه بدخواب نشی… منم قبول كردم.
اتاق من دوتا در داره كه یه درش با اون اتاق مشتركه كه همیشه قفله و تخت من پشت در قرار داره…
شبا وقتی مامانم اینا میخواستن فیلم ببینن و اجازه نمیدادن كه من اون فیلمو ببینم ، از سوراخ كلید در نگاه میكردم ، البته هیچوقت فیلمای صحنه دار نگاه نمیكردن و اگه دیگه خیلی صحنه داشت بوسیدنه لب ﺑﻮد …
نمیدونم چرا هركاری میكردم كه بخوابم خوابم نمیبرد، و دوست داشتم بیدار بمونم… من همیشه راس ساعت ١٠ شب میخوابیدم و این برنامه ی خواب من تو فامیل زبانزد ﺑﻮد كه كتایون شبا همیشه ساعت ١٠ میخوابه، چون مامانم عادتم داده ﺑﻮد . ساعت ١٠:٣٠ شب ﺑﻮد كه صدای پا شنیدم و احساس كردم در اتاقم باز شد، منم زود چشمامو بستم و خودمو زدم به خواب، بعد از چند ثانیه صدای بسته شدن در اومد، وقتی مطمئن شدم كسی تو اتاق نیست چشمامو باز كردم، و آروم نشستم رو تخت و از سوراخ در تو اتاقو نگاه كردم، چون اون اتاق بزرگتر ﺑﻮد من فضای بیشتری برای دید داشتم، عموم هم جاشونو نزدیك تلویزیون انداخته بود كه مجبور نباشن صدای تلویزیون رو زیاد كنن، نمیدونم چرا حس كنجكاویم زیاد شده ﺑﻮد ، چون مامانم اینا هیچوقت توی این اتاق نمیخوابیدن و تو اتاق خودشون میخوابیدن، ولی عموم اینا رختخواب پهن كرده بودن، كنارِ رختخواب یه جعبه دستمال كاغذی گذاشته بودن ، عموم یه فیلم گذاشت تو دستگاه و اومد كنارِ زن عموم دراز كشید… چشمم به صفحه ی تلویزیون ﺑﻮد، چون خوابمم نمیومد دوست داشتم منم فیلم نگاه كنم، البته از سوراخ كلیدِ در واقعا سخت ﺑﻮد به مدت طولانی بخوام زُل بزنم چون چشمام درد میگرفت ، پیش خودم گفتم یه كمی كه نگاه كردم بعدش میخوابم… فیلم كه شروع شد تعجب كردم اصلا شباهتی به فیلمایی كه مامانم اینا میدیدن نداشت، یه زن و مرد لخت بودن كه رو تخت خوابیدن و دارن از هم لب میگیرن، داشتم شاخ در میوردم كه مگه فیلم اینجوری هم داریم!!!
یه كمی دیگه كه گذشت و زن و مرد باهم عشق بازی كردن نشون داد مرده رفت لای پای زنه و داشت كسشو براش میخورد، همینطوری كه محو تماشای فیلم بودم دیدم عموم نشست و لباساشو در اورد به جز شورتشو، و شلوار زن عمومو از پاش كشید بیرون ، من زیاد تسلط نداشتم بهشون چون رو به تلویزیون دراز كشیده بودن، احساس كردم كارایی كه تو فیلم میكنن عموم اینا دارن انجام میدن، چون سر عموم لای پای زن عموم ﺑﻮد ، از تكونای زن عموم میفهمیدم كه عموم داره كسشو میخوره براش، دهنم خشك شده ﺑﻮد اصلا نمیدونستم چیكار كنم، فیلم و ببینم یا اونارو، یه جوری شده بودم، دوست داشتم یكی هم لای پای منو میخورد، عموم سرشو از لای پای زن عموم بلند كرد و رو زانوهاش نشست دستاشو به كمرش زد، زن عموم نشست تو جاش و لباسشو در اورد، سوتین هم تنش نبود، شورت عمومو در اورد، و سرشو برد نزدیك كیر عموم، فقط میدیدم سرشو هی تكون میده و عقب جلو میكنه، نگام افتاد به تلویزیون ، مرده لای پای زنه ﺑﻮد و كیرشو تا ته میكرد تو كس زنه، جوری فیلمبرداری كرده بودن كه وقتی كیرشو میكرد تو و در میورد لبه های كس زنه كامل معلوم ﺑﻮد، داشتم میمردم، دستمو بردم تو شلوارم و دیدم شورتم لیز و خیس شده، از رو شورت كسمو یه كمی مالیدم… بعد دوباره از سوراخ در نگاه كردم، دیدم زن عموم خوابیده و عموم رفته لای پاهاش و داره خودشو عقب جلو میكنه…
صدای ناله ی زن عموم میومد كه دستشو رو دهنش نگه داشته ولی بازم ناله میكنه، و صدای شالاپ و شولوپ كردنشونم میومد، عموم با یه قدرتی كیرشو تو كس زن عموم فرو میكرد انگار باهاش دشمنی داره، هر از گاهی صدای هیس زن عموم میومد كه میگفت بیدار میشه یواش، ولی عموم همچنان میكوبید تو كس زن عموم، بعد دیدم كامل افتاده رو زن عموم كونش بالا پایین میشه ، منم دستمو بردم زیر شورتم و شروع كردم به مالیدن كسم، بدجوری حالم خراب شده ﺑﻮد، عموم دیگه به فیلم كاری نداشت ، و كار خودشو میكرد… همینطوری كه لبای زن عمومو میخورد كیرشو عقب جلو میكرد، انقدر كرد و كرد تا یوهو دیدم بیحركت شد ، بعد از چند ثانیه دوباره یه كمی عقب جلو كرد و از جعبه دستمال كاغذی یه مشت دستمال كشید بیرون و از رو زن عموم بلند شد و آروم از لای پاش رفت عقب و دستمالو رو كیرش مالید و بعدش لای پای زن عمومو باهاش تمیز كرد، فیلمه هنوز داشت نشون میداد كه زن رو مرده نشسته و داره رو كیر مرده بالا پایین میشه… عموم دراز كشید كنارِ زن عموم و دستشو برد لای پای زن عموم و دیدم داره براش میماله كسشو، و بقیه ی فیلمو نگاه میكنه، بعد از ٥ ٦ دقیقه عموم دوباره افتاد به جون زن عموم ، منم دراز كشیدم تو جام و فقط صدای ناله های زن عمومو میشنیدم و خودمو میمالیدم، انقدر با دستم كسمو مالیدم تا تو دلم خالی شد، دستم خیس خیس ﺑﻮد ، نشستم تو جام و از سوراخ در نگاه كردم دیدم عموم دوباره داره تند تند عقب جلو میكنه و پاهای زن عموم دور كمرشه، همون موقع دوباره عموم أرضا شد و آبشو تو كس زن عموم خالی كرد…
الان ١٠ سال از این ماجرا میگذره و من وقتی بهش فكر میكنم واقعا حالم خراب میشه . دیگه هیچوقت برام پیش نیومد كه یه سكس واقعی ببینم .
نوشته: كتايون
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید