این داستان تقدیم به شما

سلام خدمت تمام دوستان عزیز
داستانی رو که میخوام تعریف کنم مربوط به امسال عید 95 هستش…
***
من اسمم وحید هستش و بچه غرب کشور متاهلم و 29 سالمه و ساکن سنندج ما تو یه خانواده 5 نفره زندگی میکنیم خونواده خودم همدانن دو تا برادریم و یک خواهر این داستان که میگم شاید برا شما یا حداقل توفکرتون خطور کرده باشه خواهرم دانشجوس تو اصفهان امسال قبل عید خانمم ازم خواست دو هفته زودتر بره همدان منم فرستادمش رفت اینم بگم خواهرم 22 سالشه و روانشناسی میخونه دختر بسیار خوشتیپ و خوشگلیه با قد 168 ووزن حدود 67 و بدن هیکلی و چشمان سبز و صورت سبز و با کون خوش فرم و برجسته و پهن خلاصه خواهرمم زنگ زد میخواد بیاد سنندج و یه فته اونجا باشه و با من و خانمم بیاد همدان و قبل عید تفریحی کرده باش منم بهش نگفتم زنم نیستش.

 
شب ساعت 11.30 از تهران راه افتاد اومد صبح رسید رفتم ترمینال دنبالش حدود شش ماه بود ندیدمش خدا چی میدیدم محدثه چه خوشگل شده بود زمانی از اتوبوس پیاده شده دیدم شاگرد اتوبوسه دستی به کیرش کشید و حی نگاهش میکرد اره محدثه بود با یه مانتو سفید و ساپورت مشکی و یه شال تعجب کردم بله درست میدیدمش باهاش احوال پرسی کردم ولی اعصابم خراب شده این چه وضع لباسشه خوب شد زنم نبودش ولی موقعی سوار شد چیزی نگفتم رفتیم سمت خونه اصلا یادم نبود بگم زنم نیستش دم در پیاده شد درحیاط باز کرد فهمیدم چر شاگرد اتوبوسه کیرشو مالید عجب کونی… کونش تو ساپورت پیدا بوود منم ناخوداگاه کیرمو مالیدم وارد خونه شدیم گفت خانمت خوابیده من گفتم رفتن همدان گفت حالا چی من مزاحم شدم گفتم تو جای زنم  خندید گفت شیطون
 
رفت منم رفتم اداره ظهر اومدم دیدم خوابیده درب باز کردم دیدم دمر افتاده روتخت منم حسابی از لای درب با خودم وررفتم تا ابم اومد بیدارش نکردم رفتم غذا خوردم دیدم برا گوشیش پیام اومد نگاه کردم دیدم ناشناسه و نوشته باشه حله مابقی پیامارو خوندم دیدم محدثه گفته فرد صبح بیا ادرسی که برات فرستادم منم با گوشیم زنگ زدم دیم طرف اقاست کنجکاو شدم دیدم ادرس خونمونه منم تصمیم گرفتم سرکار نرم ولی اجیم نفهمه خلاصه روزبعد صبح خودم از خونه زدم بیرون ولی اون اطراف پرسه زدم حدود ساعت 9دیدم اقای دم خونمونه بله شاگرد اتوبوسس رفت تو بیس دقیقه بعدش من رفتم تو درب باز کردم دیدم کسی توو حال نبود از لای درب اتاق دیدم محدثه لخت و داره کیرشو میخوره وای خدا عجعب هیکلی داشت محدثه چه کونی کیرم شق ق

 
خلاصه من نگاه میکردم پسره هم حدود 35 سالش بود کیرش حدود 18 سانت بمود کرمو دراور محدثه زد دم کونش و یواش نشست رو کیرش و بالا و پایین کرد تا ته رفت تو یهو محدثه منو دید اشاره کردم هیچی نگو ولی پسره هم دید اومدم سسمتم و خواهش گفتم کارتونو بکنید زود برو ولی ابجیم قبول نکرد و پسره رفت منم گفتم احمق تو که میدی چرا به خودم نه اول تعجب کرد ولی بعد یا ترسید یا هرچی قبول کر خدا کیرم گذاشتم لای کونش اهم بالا نمیومد نیم ساعتی فقط کیرم جر دادم ازش پرسیدم گفت بابا این شاگرده تو اتوبوس تو خوابگاهش با راننده شب قبل ترتیبمو دادن به خاطر این گفتم بیاد گفتم عزیزم با این هیکل و کون تو من که دادشتم تحمل ندارم تا نکنمت تا برسه به راننده اونم گفت داداش به خدا پسره خوب میکنه برا این گفتم بیاد گفتم پس من چی گفت توهم خوبی  ولی..گفتم بهش بگو بیاد ولی نگو دادشتم  بگو دوستتم.

 
خلاصه زنگ زد اومد اره واقعا خوب کونشو می گایید  منم کیرم دهن محدثه بود وقتی آبش اومد و ریخت تو کون محدثه کیرشو بیرون کشید و من شروع کردم به کردن محدثه .اون روز چند با آبم اومد و با شاگرد راننده هم رفیق شدم یه جورایی…موقع رفتن ۳۰۰ تومان به محدثه داد و اونوقت فهمیدم که‌ای داد … چقدر تو زندگیم پول و حال از دستم رفته. فکرشو بکنین اگه با خواهرم از ۱۸ سالگیش اینجوری رفیق بودمو  با کمک همدیگه سکس می‌کردیم و اون به کیر کلفتای دیگه هم کس میداد اونوقت هم اون حال میکرد هم من کلی‌ هم پول در میوردیم…
 
شاید هنوزم دیر نشده باشه!
 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *