این داستان تقدیم به شما

برای مهر ماه تصمیم گرفتم که به ترکیه برم هم برای خرید لباس هم گردش و هم یکم تحقیق جهت مهاجرت،من متولد ۶۶ هستم اسمم وحید،قدم ۱۷۸،متاهل هستم و یک دختر دو ساله دارم،وقتی تصمیم سفر رو به دوست صمیمیم رضا هم گفتم اون تمایل به امدن نشون داد، این اواخر مشکلات زیادی داشت و نیاز به تنوع داشت،رضا مجرده با اینکه سه سال از من بزرگتره،یک تور شش روزه گرفتیم برای تاریخ ۱۵ مهر،هتل سه ستاره حوالی میدان تکسیم استانبول،هدفم کمی خوش گذرانی بود نه رابطه اونم با…بگذریم.
 
شب اول ساعت ۱۱ رسیدیم هتل،لوکس نبود ولی بدم نبود اولین بار بود ترکیه میرفتم، از فرودگاه آتاتورک دیدن اون همه داف برام جالب بود، لیدر ما رو رسوند هتل،وقتی اتاق تحویل گرفتیم سریعا لباس عوض کردیم و امدیم پایین از مغازه ای نزدیک هتل دوتا ابجو گرفتیم و قدم زنان رفتیم به سمت صدا های کلاب های اطراف، اسم خیابون ما شیشانه بود و پر کلاب دیسکو،من زبانم خوبه ولی رضا هیچی بلد نبود، با اعتماد به نفس خواستیم وارد یه کلاب بشیم اما بادیگارد جلو در ممانعت کرد،انگلیسی بلد نبود ولی بهم رسوند که مجرد راه نمیدن،خورد تو پرمون،فرداش بعد از خوردن صبحونه رفتیم سمت خیابون استقلال، تا ظهر گشتیم اما خرید نکردیم،عصر رفتیم آکسارای و من از برند کتون چند تیکه لباس برای دخترم گرفتم بعد دوباره رفتیم سمت استقلال،مدام تو ذهنم گفتم چه حیف یه دیسکو هم نشد بریم برای شب بعدش تور کشتی گرفته بودیم اما من تو نخ دیسکو بودم،تو میدون استقلال رضا دوتا دختر نشون داد گفت برو مخ بزن،من اون روز زیاد سعی کرده بودم اما ترک ها زیاد زبانشون خوب نبود، گفتم باشه میرم، رفتم جلو یک دختر چشم ابی موی لخت بلند که یک کلاه رپری سرش بود با کت چرم و یک جین تنگ و کلا بدون آرایش،اون یکی موی فر کمی اندام پر تر، کلاه داره اسمش پری بود و اون یکی دنیس.
 
پری خدایی خیلی خوشگل تر بود، بعد اینکه پرسیدم که زبان بلده و تایید کرد آدرس دیسکو پرسیدم اونم چندتایی معرفی کرد بهش گفتم مارو دیشب راه ندادن گفت خب اکثرا مجرد راه نمیدن چندتا سوال ساده پرسید که دفعه اول امدین؟علت سفر؟ کلا ادم زبان بازیم کمی حرف زدیم و ازش دعوت کردم مارو همراهی کنه تا راه بدن،همین که گفتم دنیس سریعا به ترکی چیزی گفت بهش بعد پری گفت متاسفم من نمیشناسمت،لباس های بچمو نشون دادم گفتم ببین من ادم بدی نیستم بچه دارم زن دارم،جوابی نداد، همین طور قدم زنان خیابان استقلال رو به سمت بالا میرفتیم ،رضا هم با فاصله بیست متر پشت سرمون بود، چون ریشش بلند بود خواستم خودشو اول نشون نده یه نگن داعشه،با زبون بازی داشت نرم میشد، جلو یک فروشگاه گفت وایسا میایم، رفتن تو، رضا گفت وحید اینا نمیان،گفتم صبر کن،نیم ساعت علاف شدیم که امدن، پری گفت اکی یک بار جاز اینجا هست بریم،دقیقا ۲۰۰ لیر همرامون بود،رفتیم به بار که وحشتناک شلوغ بود نشستیم،مشکل اینجا بود که من باید حرفای دنیس و‌رضا رو هم ترجمه میکردم، خیلی باحال بود یک گروه جاز زنده میزدن و میخوندن. زیاد با پری حرف زدم، اهل دنیزلی بود و دانشجو استانبول،نوزده سالش بود و تک فرزند، خوابگاهشون اونور استانبول بود،با نمک بود و با محبت،پر و پاچه پری داشت،کمر باریک کون نسبتا بزرگ ولی سینه نه چندان بزرگ، اما دنیس همه چیش خوب بود ولی قیافش معمولی،ابجو خوردیم داغ شدیم کمی نشسته رقصیدیم،بعدش کمی احساس امنیت کردن و پری گفت بریم دیسکو و رفتیم،۱۱۸ لیر تو بار پول دادیم و فقط ۸۰ لیر همراهمون بود، رفتیم یک دیسکو شلوغ، از منو دوتا ابجو و دوشات ویسکی گرفتیم به اندازه پولمون، من و رضا دست به رقصمون خوبه، من با پری،رضا یا دنیس  برقص.

 
کم کم کمرشو میگرفتم میچسبیدم بهش داغ شده بودم ویسکی رو من و پری خوردیم تازه نصف ابجو ها رو هم ما خوردیم، دنیس و رضا هم کم کم بهم میچسبیدن، انگار شهوت زبان نیاز نداشت،به پری گفتم امشب بیخیال همه چیز، گفت من میتونم اما تو زن و بچه داری،تازه گرفتم تکنیک اول الان به ضررم شد، گفتم نپرس، دیگه از زن بدبختم یه هیولا ساختم،نیم ساعت رقصیده بودیم من راست کرده بودم، در گوش پری گفتم یه اجازه ای ازت میخوام،گفت چی،گفتم میخوام ببوسمت، کمی چشاش درشت شد، سری تکون داد که مشکلی نداره،رفتم جلو و لباشو سه ثانیه بوسیدم، کم کم هر چند دقیقه لب میگرفتیم و هربار طولانی تر، رضا و دنیس هم راه افتادن، رفتار بادیگارد ها خیلی بد بود، به خودمون امدیم دیدیم ساعت یک شب شده، پری گفت خستم بریم دیگه، رفتیم بریم،جلو در اون دوتا شروع کردن ترکی حرف زدن،کمی نگرانی تو صداشون بود، پری گفت بدبخت شدیم خوابگاه ده و نیم بسته ما هم به کل یادمون رفت، گفتم مشکی نیست هتل ما یک ایستگاه فاصلس، شب با ما باشید،پری سکوت کرد ولی دنیس گفت دیگه نه، چقدر مگه میشناسیمتون که اعتماد کنیم، منم گفتم ببین ما حیوون نیستیم،بعدشم اینجا مملکت شماست یه جیغ بزنی صدتا پلیس میریزن اینجا،دنیس با امتناع قبول کرد، راه افتادیم سمت هتل.

 
جلو هتل به رضا گفتم اگر مسئول هتل گیر داد یه اتاق دیگه میگیریم یه شبه دیگه، اما خوشبختانه چیزی نگفت، رفتیم بالا,رضا برگشت پایین شام بگیره،شام خوردیم، یه نصف شیشه شراب هم از ظهر بود خوردیم،پری گفت چقدر بدنم درد میکنه،گفت دراز بکش ماساژت بدم، من کسی رو تا اون موقع ماساژ نداده بودم ولی تازه فهمیدم چه ماساژوری بودم خودم خبر نداشتم،از کف پا شروع کردم ساق پا و روناش تو اون جین تنگ داشت میترکید،تا نزدیکای کسشو امدم بالا، بعد رفتم سمت بالاتنه، چشاشو بسته بود و به پشت خوابیده بود،اتاق ما دوتا تخت یه نفره داشت،رضا و دنیس تو اون تخت داشتن لب بازی میکردن،ولی ملافه رو خودشون کشیده بودن،کون گنده پری جلو چشمم بود،برای منی که زنم لاغر بود این اندام رویایی بود، دستمو بردم زیر تی شرتش و ماساژ ادامه دادم به بند سوتین که رسیدم یا یک حرکت یه دست بازش کردم حالا تو سکس بازنم دو دستی چند ثانیه طول میکشید همیشه، چراغ خاموش کردیم من و پری اینور اون دوتا اونور، کنارش خوابیدم گونشو نوازش کردم و لب چسبوندم لباشو میخوردم،زبونشو،لاله گوششو بعد رفتم سمت گردنش، ازش خواستم تی شرتشو در اورد،سینشو یکم مالوندم و رفتم روش خوابیدم، دوباره لب بازی ، گردن، میک زدن نوک سینش،شکمشو بوسیدم، از رو شلوار یکم کسشو بوس کردم،دکمه شلوارشو باز کردم و دراوردم، برگشتم بالا یه وریش کردم و خودمو چسبوندم بهش دستمو کردم تو شرتش یکم خیس شده بود،برای حس دادن ازش خواستم کمک کنه شلوارمو دربیارم، با شورت کمی کیرمو میمالوندم لای پاش، بزرگی کونش حس عالی میداد، شرتشو دراوردم و رفتم لای پاش شروع کردم به خوردن،با زبونم مدام با چوچولش ور میرفتم از استرس اینکه رضا اینا نشنون ناله هاش خیلی ملو بود، کمی مو داشت اما تمیز بود،خب انتظار این اتفاقات نداشت، بالاخره ارضا شد،امدم بالا کمی نوازشش کردم، شورتمو دراوردم و از پشت اروم کردم تو کسس کمی صداش بلندتر شد،کیرم نه بزرگه نه کوچیک نه کلفته نه لاغر کاملا عادی اونم نه تنگ بود نه گشاد چند دقیقه به اون شکل کیرمو تو کسش عقب جلو کردم بعد امدم روش پاهاشو دادم بالا و با سرعت و تسلطی بیشتر میکردمش انقدر بالا بودم که به رضا و دنیس دقت نمیکردم تو چه مرحله ای هستن.
 
با اینکه مست بودم کردنم به ده دقیقه نکشید که با یکی از بهترین ارضا های زندگیم رو به رو شدم،کشیدم بیرون و پاشیدم رو شکمش، مجددا کمی کنارش دراز کشیدم نوازشش کردم،حرف زدیم و بعد گفت میخواد بره حموم، کمکش کردم ملافه بپیچه دورش گرچه تو اون تاریکی چیز زیادی مشخص نبود، رفتیم حموم، زیر دوش همدیگه رو شستیم کمی حرف زدیم تازه زیر نور اندام سکسی و قشنگشو دیدم،من امدم بیرون رضا نشسته بود و دنیس زیر ملافه،رضا گفت وحید کوفتت بشه گفتم وا چرا، گفت این حالیم کرد باکرس،رفتم در حموم از پری پرسیدم و اونم تایید کرد، پری امد بیرون رضا و دنیس رفتن و فرداش رضا گفت تو حموم واسش جق زده و ارضا شده، پری رفت زیر پتو،لب پنجره اخرین جام شراب خوردم و یه نخ سیگار کشیدم و از طبقه هفتم هتل پایین نظاره کردم،ساعت ۴ صبح شده بود،تقریبا تا صبح خوابم نبرد و پری رو بقل کرده بودم، تا روز اخر دوبار رفتیم بیرون و اخرش امدن فرودگاه واسه بدرقه،هر موقع دلتنگ میشیم تو مغازه رضا میشینیم فیلما بار و دیسکو میبینیم، این سفر شد یکی از بهترین خاطره هام، ۱۶مهر هتل بریستول در شیشانه ،اتاق ۷۰۱…

 
نوشته: وحید

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *