این داستان تقدیم به شما

سلام.

امیدوارم حال همگی شماها خوب باشه دوستان
اسم من آرمانه و اسم همسرم الهام…
***
داستان من از اونجایی شروع میشه که تو دوران دبیرستان متوجه شدم گی هستم، و از اونجایی که پسر خوشگل و خوش اندامی بودم خود به خود توسط هم کلاسی ها و دوستام به خواسته ام رسیدم.اولین بار کلاس دوم دبیرستان بودم که به شوخی روی پای یکی از دوستام به اسم حمید نشستم و دست به کیرش زدم؛ اما حمید زرنگ تر از این حرفها بود که این شوخی ها رو شوخی بگیره،پس بعد چند روز و کلی کلانجار رفتن با خودش، سر حرف را با من باز کرد و همون روز رفتیم خونشون,از اونجایی که پدر و مادر حمید هردو شاغل بودن پس مشکلی واسه خونه خالی نداشتیم.
اما از اونجایی که هردو تازه کار بودیم، روز اول تنها با کلی ترس و خجالت فقط منو کمی مالید و ازم لب گرفت. تا چند روز بعد که دوباره منو دعوت کرد خونشون، اما اینبار یکی از دوستای دیگه شم دعوت کرده بود که قبلا سابقه کردن یک پسر رو داشت. اولش کلی ترسیدم، اما با زبون بازی های مسعود، دوست حمید اروم شدم و برای اولین بار کون دادم،هیچ وقت یادم نمیره درد اولین کون دادنم رو!!! و اینکه تا چند روز نمیتونستم درست راه برم و به دروغ تو خونه میگفتم که افتادم و پام زخمی شده و خداروشکر که اونها زیاد پیگیر نشدن…

 
بگذریم…فقط خواستم بگم چطور کونی شدم؟؟؟ البته درد و سوزش زیادی داره، اما وقتی یکبار کون بدی، دیگه نمیتونی ترکش کنی…درضمن حمیدم جلوی زبونش رو نگه نداشت و تو مدرسه کلی معروف شدم؛ و کلی هم تحقیر و کلی هم کیر که واسم راست میشد یا خیلی وقتها دستمالیم میکردن به زور…
دوران دبیرستان تموم شد و دانشگاهم همونطور تموم شد و شانس اوردم بخاطر داشتن شرایط از سربازی معاف شدم، وگرنه نمیدونم قرار بود چی بشه؟؟
همجنسگرایی تو ایران متاسفانه هیچ جایی نداره و اگر گی باشی باید کونی باشی، بدون هیچ احساسی فقط به یک سری لات و بیشعور کون بدی، چون متاسفانه فرهنگ ما اجازه چنین خواسته ایی رو نمیده…به هرحال.
بعد دانشگاه تو یک شرکت مشغول شدم و چون علاقه داشتم به کون دادن، با یکی دوست شدم که هفته ایی یکبار معمولا با هم بودیم به اسم سامان.
سامان پسر خوبی بود و دوستش داشتم و البته اونم فقط میخواست منو بکنه، نه بیشتر…
شش ماهی بود که با سامان بودم و گاهی هم دوستاشو میاورد تا باهم منو بکنند…
یکروز که مثل همیشه رفتم خونشون، لبخندی زد و گفت مهمون داریم؟؟؟
گفتم امروز حوصله کسی رو ندارم، لطفا زنگ بزن و کنسلش کن…خودت تنها لطفا.
 
باز خندید و گفت امروز تجربه جدیدی رو میخوام بهت بدم، دیگه هیچی نگفتم و منتظر شدم تا ببینم چی میشه؟؟؟
بعد یک ربع زنگ خونه به صدا در اومد و سامان رفت در رو وا کرد، بعد چند ثانیه با یک دختر اومد تو و من هم به محض دیدن دختره تعجب کردم.
سلام کردم و دختره یه نگاهیی به من کرد و جواب داد، اما بدون اعتنا.
رو کرد به سامان و گفت قرارمون یک نفر بود، اگه اینم هست باید پول دونفر رو بدی وگرنه خداحافظی…
اونجا بود که فهمیدم جنده ست….
سامان خنده بلندی سر داد و گفت: نترس، ایشونم همکار شما هستند…
دختره که تا اون موقع اخم کرده بود هم زد زیر خنده و یه نگاهیی به من کرد و گفت پس همکار هستیم؟؟؟
منم خندیدم و گفتم مثل اینکه آره…
به هرحال سامان بساط مشروب رو مهیا کرد نشستیم تا یکی دو پیک بزنیم و گرم شیم…
اونجا بود که فهمیدم اسم دختره الهامه…
الهام و سامان کم کم گرم شده بودن و داشتن ازهم لب میگرفتن و سامان هم همزمان داشت سینه های الهام مالش میداد.
من داشتم نگاه میکردم که سامان اشاره کرد تا واسش ساک بزنم…رفتم جلو و زانو زدم جلو سامان و کیرشو از تو شلوار در آوردم…پیرهن سامان رو الهام در آورد و شلوارشو من…
کیرش حسابی بزرگ شده بود و من اول یکم با دستم باهاش ور رفتم و بعدش کم کم زبوون زدم و در آخر یواش یواش کردم تو دهنم و واسش ساک زدم…

 
سامان کم کم آخ و اوخش بلند شده بود…یک دقیقه ایی کیر سامان تو دهنم بود که الهام هم به من ملحق شد…کیر رو از دستم در آورد و شروع کرد به ساک زدن…الحق و انصاف کارشو بلد بود…من هم کم کم صبرمو از دست دادم و انگار رقابتی پیش اومده بود و از دو طرف کیرشو ساک میزدیم…گاهی وقتها الهام کیرشو میکرد تو دهنش و من خایه های سامانو میلیسیدم.
چهار پنچ دقیقه ایی شد که سامان ارضا شد و آبش رو ریخت تو دهن الهام….الهام هم نامردی نکرد و از هم لب گرفتیم و مقداری از آبشو ریخت تو دهن من…سامان کمی استراحت کرد و همزمان من و الهام لب میگرفتیم و من کم کم الهامو لخت کردم و شروع کردم به لیسیدن کوس الهام که سامان اومد و کیرشو که دوباره سیخ شده بود و کاندوم گذاشته بود کرد تو کوس الهام و شروع کرد به تلمبه زدن…ظاهرا وقتی ما حواسمون نبود سامان به کیرش بی حس کننده زده بود، چون من که از زیر خایه های سامان رو وقتی میرفت تو کوس الهام لیس میزدم بوی بی حس کننده رو متوجه شدم…
به هرحال بعد چند دقیقه کیرشو از کوس الهام درآورد و ازش خواست من خم بشم و به الهام گفت روی سوراخ کون من توف بندازه…از اونجایی که کونم تقریبا با کیر غریبه نبود کیر سامان تقریبا راحت رفت و اونم شروع کرد به تلمبه زدن…بعد چند دقیقه دوباره از کون من درآورد و کرد اینبار تو کون الهام اما زیاد طول نکشید و دوباره کرد تو کوسش و بعد چند دقیقه که تلمبه هایی که میزد و صداش تو خونه میپیچید آب سامان اومد و همشو تو کاندوم خالی کرد…الهام کاندوم رو با احتیاط از روی کیر سامان درآورد و گذاشت تو دهن من تا مثل آدامس بجوم و باید بگم خوشمزه ترین آدامسی بود که تا حالا خورده بودم….

 
سامان بیحال افتاد رو مبل و من و الهام چند دقیقه از هم لب گرفتیم…
سامان که مارو میدید با خنده گفت شما دوتا زوج مناسبی هستید واسه هم…اما ما متوجه نشدیم چون سرمون گرم بود…
یک ساعتی الهام بود و بعد گرفتن پولش اونجا رو ترک کرد…
وقتی من و سامان تنها شدیم سامان بهم گفت:
ارمان؟؟؟تو نمیخوای زن بگیری؟؟؟میخوای واست با الهام صحبت کنم؟؟؟
راستش اونبار واسه دفعه اول فکر کردم و بدمم نیومد….ولی اونجا چیزی نگفتم…ولی شماره الهام رو از سامان گرفتم…
بعد چندروز فکر کردن وسوسه شدم و با الهام تو یک کافی شاپ قرار گذاشتم و بهش پیشنهاد دادم بیشتر باهم آشنا شیم و اونم بعد اینکه گفتم قصدم چیه موافقت کرد…
تو قرارهای بعدی فهمیدم که الهام نه بخاطر پول بلکه بخاطر اینکه خیلی حشری و جنده بودن رو دوست داره جنده شده و شرطش برای ازدواج بعد چند ماه دید و بازدید ما این بود به بعد ازدواج کارشو ادامه بده…اونم با کونی بودن من مشکلی نداشت…
شب ازدواجم هم سامان اومد با چندتا از دوستاش و چهار نفری من و الهام رو کردن و هدیه عروسی خوبی بصورت نقدی بهمون دادن…
الان سیزده سال از ازدواج من و الهام میگذره و تنها یکبار من و الهام سکس کردیم که حاصلش یک دختر یازده سالست که خیلی خوشگله و از چند ماه پیش با مادرش میره سرکار تا کم کم بتونه جای مادرش رو بگیره…گرچه مشتری های مادرش کم شدن و الهام دیگه کم کم فقط جنده های جوون رو جمع میکنه و به مشتری ها معرفی میکنه…منم دیگه یا باید پول بدم کسی من رو بکنه یا دست به دامن الهام بشم تا دیلدو کمری رو ببنده و من رو بکنه….
تنها امیدمون ساناز، دخترمونه که بتونه راه مارو ادامه بده.
 
پایان…
نوشته: م ه ر ب

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *